رئیس جمهوری که دروغ زیاد می‌گوید

در جامعه دوقطبی شده آمریکا، هریس و ترامپ از مفهوم و پدیده ترس، به مراتب سخن گفته اند. هریس، مردم آمریکا را ترساند که نهادهای دموکراتیک و پایدار آمریکا، توسط فردی که تمایلات دیکتاتوری و فاشیستی دارد در معرض خط قرار دارد و ترامپ هم از خطر سقوط آمریکا و ضعف عمیق آن سخن گفت. در حقیقت ترامپ براین نکته تأکید می‌کرد که نقداً به خاطر ریاست جمهوری بایدن و معاونت ریاست جمهوری هریس  آمریکا در همه شاخصه‌های زندگی داخلی و بین‌المللی سقوط کرده است. از سقوط ارزش‌های اخلاقی و دینی توسط لیبرال‌هایی چون هریس گرفته تا سقوط سطح زندگی به خاطر آزادگذاشتن مهاجرین غیرقانونی ترامپ از حس ترس بهره‌برداری کرد. او بی‌تردید مهاجرستیز بود و در یک بستر ترس از مهاجرین حرکت کرد. عامل بدبختی را باز گذاشتن مرزها و سیاست‌های مهاجرتی دمکرات‌ها معرفی کرد. نباید فراموش کرد که در جامعه دو قطبی شده آمریکا، بسیاری از شغل‌ها از بخش‌های سنتی، سفیدپوست و طبقه متوسط به پائین آمریکا جابجا شده و بعضاً توسط مهاجرانی که برخلاف ریشه اروپائی مهاجرین اولیه، آمریکا ریشه غیر اروپائی و عمدتا آسیائی و آمریکائی لاتین تبار دارند، جابجا شده است و لذا خشم و سرخوردگی اقتصادی وجود داشته و ترامپ آن را در قالب چشم‌اندازی ترسناک به تصویر کشید.

در کنار این خشم و سرخوردگی اقتصادی و اجتماعی باید به سیاست‌های سوپرلیبرال دمکرات‌ها هم اشاره کرد. منظور سیاست‌های فرهنگی و مواضع هنجاری است که با بافت طبیعی و تاریخی ایالات متحده هماهنگی ندارد. بخش‌های افراطی دمکرات‌ها، تعریف سنتی و فطری خانواده از ازدواج زن و مرد را نه فقط عوض کردند، بلکه آن را به صورت قوانین و دستورات حقوقی، حتی در کتاب‌های درسی نیز پیش بردند که بی‌تردید به تولید ترس در  بخش سنتی جامعه، درخصوص از دست دادن هویت‌ها و هنجارهای پایدار انسانی و مذهبی قلمداد شد.

این پرده برداری از ترس، ما را به شناسائی پدیده دیگری که از نظر روانشناسی سیاسی حائز اهمیت سوق می‌دهد و آن حس ضعف و ناتوانی است. ترامپ از این حس بهره‌برداری کرده و راه حل را در انتخاب مردی توانا و مقتدر معرفی کرد و جالب آنکه اکثریت جامعه این نسخه پیچی او را خریداری کرد. نگاهی به سابقه و کارنامه ترامپ روشن می‌کند که او بی‌تردید از سوابق نادرست و ناهنجاری از حوزه‌های اخلاقی، خانوادگی، مالی و رفتاری برخوردار است. براساس برخی از تحقیقات،او در دوره اول ریاست جمهوری سه هزار مرتبه دروغ گفته است، تنها رئیس جمهوری است که دوبار استیضاح شده و پرونده‌های قضائی او هنوز مفتوح است. پرسش این است چگونه اکثریت جامعه آمریکا به چنین فردی رأی میدهد؟ حداقل یکی از جواب‌ها، پیوند با روانشناسی سیاسی دارد: او احساس ضعف اقشار گوناگون و عمدتاً فرودست جامعه را به خوبی درک کرده و با پردازش چهره ای از خود به عنوان «مرد قدرتمند» به مردم وعده می‌دهد که «آمریکا را دوباره قدرتمند خواهد کرد» این دقیقاً عبارتی است که به صورت مخفف شده با مگا(MAGA)، در واقع در قالب یک جنبش اجتماعی روز پیدا کرده است. MAGA حروف اول همان عبارت است(Make America Great Again) در واقع او بین بی‌قدرتی و قدرتمند شدن پیوند می‌زند و خود را نجات دهنده و پیوند زننده معرفی می‌کند والبته این در آن بستر روانی ملی، خریدار دارد. جالب آنکه در طول دوران مبارزات انتخاباتی او از دو سوء قصد نافرجام، جان سالم به در برد و سعی کرد زنده ماندن خود را حالتی قدسی ببخشد. او تأکید کرد که خداوند او را برای نجات آمریکا، حفظ کرده است.

سطح فردی، یعنی تمرکز بر ویژگی‌های روانشناختی ترامپ بسیار قابل توجه می‌باشد و بی‌تردید تا به حال کمترین شخصیت سیاسی آمریکا در دوران حیات خود، موضوع پژوهش روانشناسان سیاسی قرار گرفته است. جالب است که یکی از این پژوهش‌ها توسط، برادرزاده او منتشر شده است. اجماع آثار و پژوهش‌های روانشناسانه از ترامپ آن است که وی فردی خودشیفته می‌باشد. خودشیفتگی بارزترین وجه شخصیت او است. در مورد ریشه این خودشیفتگی بحث‌های فراوانی شده است. اما آنچه مهم است نتیجه و روند خودشیفتگی است. ترامپ خودشیفته، از ستایش دیگران لذت می‌برد و متعاقب آن، از انتقاد سخت دلخور می‌شود. نوعی مرکزیت در جهان، در شخصیت خود شیفته متجلی است. در تداوم این نتیجه‌شناسی، دونوع روانشناسی، اساس کار ترامپ در دور دوم را شکل می‌دهد. «روانشناسی وفاداری» و «روانشناسی انتقام» او کسانی را به کار دعوت کرده که ویژگی مشترک همه آن‌ها، وفاداری شخصی به ترامپ است. انتصاب‌های او که البته باید نهائی شوند، همه وفاداران و چاکرانی هستند که شکوهمند بودن ترامپ را ستایش می‌کنند و البته انتقام از دشمنان و مخالفین عمدتاً در مجموعه و مارپیچ سیاسی داخل آمریکا، وجه دیگر این شخصیت خودشیفته است. پاکسازی دستگاه‌های دولتی، از لیبرال و واداده‌ها، بهره‌برداری از وزارت دادگستری برای پرونده‌سازی علیه مخالفین و حتی سخن از استفاده از نیروهای مسلح آمریکا برای چنین کنش‌هایی انتقام‌های سیاسی را محتمل می‌کند و البته همه این‌ها، نه فقط مسائل آمریکا را حل نمی‌کند و آمریکا را دوباره برجسته نمی‌کند، بلکه تنش‌هائی را خواهد آفرید.

در کنار این خشم و سرخوردگی اقتصادی و اجتماعی باید به سیاست‌های سوپرلیبرال دمکرات‌ها هم اشاره کرد. منظور سیاست‌های فرهنگی و مواضع هنجاری است که با بافت طبیعی و تاریخی ایالات متحده هماهنگی ندارد. بخش‌های افراطی دمکرات‌ها، تعریف سنتی و فطری خانواده از ازدواج زن و مرد را نه فقط عوض کردند، بلکه آن را به صورت قوانین و دستورات حقوقی، حتی در کتاب‌های درسی نیز پیش بردند که بی‌تردید به تولید ترس در  بخش سنتی جامعه، درخصوص از دست دادن هویت‌ها و هنجارهای پایدار انسانی و مذهبی قلمداد شد.

این پرده برداری از ترس، ما را به شناسائی پدیده دیگری که از نظر روانشناسی سیاسی حائز اهمیت سوق می‌دهد و آن حس ضعف و ناتوانی است. ترامپ از این حس بهره‌برداری کرده و راه حل را در انتخاب مردی توانا و مقتدر معرفی کرد و جالب آنکه اکثریت جامعه این نسخه پیچی او را خریداری کرد. نگاهی به سابقه و کارنامه ترامپ روشن می‌کند که او بی‌تردید از سوابق نادرست و ناهنجاری از حوزه‌های اخلاقی، خانوادگی، مالی و رفتاری برخوردار است. براساس برخی از تحقیقات،او در دوره اول ریاست جمهوری سه هزار مرتبه دروغ گفته است، تنها رئیس جمهوری است که دوبار استیضاح شده و پرونده‌های قضائی او هنوز مفتوح است.

پرسش این است چگونه اکثریت جامعه آمریکا به چنین فردی رأی میدهد؟ حداقل یکی از جواب‌ها، پیوند با روانشناسی سیاسی دارد: او احساس ضعف اقشار گوناگون و عمدتاً فرودست جامعه را به خوبی درک کرده و با پردازش چهره ای از خود به عنوان «مرد قدرتمند» به مردم وعده می‌دهد که «آمریکا را دوباره قدرتمند خواهد کرد» این دقیقاً عبارتی است که به صورت مخفف شده با مگا(MAGA)، در واقع در قالب یک جنبش اجتماعی روز پیدا کرده است.

MAGA حروف اول همان عبارت است(Make America Great Again) در واقع او بین بی‌قدرتی و قدرتمند شدن پیوند می‌زند و خود را نجات دهنده و پیوند زننده معرفی می‌کند والبته این در آن بستر روانی ملی، خریدار دارد.

جالب آنکه در طول دوران مبارزات انتخاباتی او از دو سوء قصد نافرجام، جان سالم به در برد و سعی کرد زنده ماندن خود را حالتی قدسی ببخشد. او تأکید کرد که خداوند او را برای نجات آمریکا، حفظ کرده است.

سطح فردی، یعنی تمرکز بر ویژگی‌های روانشناختی ترامپ بسیار قابل توجه می‌باشد و بی‌تردید تا به حال کمترین شخصیت سیاسی آمریکا در دوران حیات خود، موضوع پژوهش روانشناسان سیاسی قرار گرفته است. جالب است که یکی از این پژوهش‌ها توسط، برادرزاده او منتشر شده است.

اجماع آثار و پژوهش‌های روانشناسانه از ترامپ آن است که وی فردی خودشیفته می‌باشد. خودشیفتگی بارزترین وجه شخصیت او است. در مورد ریشه این خودشیفتگی بحث‌های فراوانی شده است. اما آنچه مهم است نتیجه و روند خودشیفتگی است. ترامپ خودشیفته، از ستایش دیگران لذت می‌برد و متعاقب آن، از انتقاد سخت دلخور می‌شود. نوعی مرکزیت در جهان، در شخصیت خود شیفته متجلی است. در تداوم این نتیجه‌شناسی، دونوع روانشناسی، اساس کار ترامپ در دور دوم را شکل می‌دهد. «روانشناسی وفاداری» و «روانشناسی انتقام» او کسانی را به کار دعوت کرده که ویژگی مشترک همه آن‌ها، وفاداری شخصی به ترامپ است.

انتصاب‌های او که البته باید نهائی شوند، همه وفاداران و چاکرانی هستند که شکوهمند بودن ترامپ را ستایش می‌کنند و البته انتقام از دشمنان و مخالفین عمدتاً در مجموعه و مارپیچ سیاسی داخل آمریکا، وجه دیگر این شخصیت خودشیفته است.

پاکسازی دستگاه‌های دولتی، از لیبرال و واداده‌ها، بهره‌برداری از وزارت دادگستری برای پرونده‌سازی علیه مخالفین و حتی سخن از استفاده از نیروهای مسلح آمریکا برای چنین کنش‌هایی انتقام‌های سیاسی را محتمل می‌کند و البته همه این‌ها، نه فقط مسائل آمریکا را حل نمی‌کند و آمریکا را دوباره برجسته نمی‌کند، بلکه تنش‌هائی را خواهد آفرید.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امان الله هوتکی تحلیلگر مسائل سیاسی: جبهه به‌اصطلاح مقاومت، صرفاً گروهی از قاچاقبران، آدم‌ربایان و مقام‌های فاسد پنجشیری است که در دوران جمهوری، اموال مردم را غارت می‌کردند. همین افراد طالبان را قوم‌گرا می‌خوانند، در حالی که تمام تشکیلات خودشان بر پایه تعصب قومی بنا شده است. این گروه تحت نام مقاومت، در واقع جاسوسان بیگانگان هستند.
آرین یون نماینده پیشین پارلمان: زلنسکی دقیقاً به سرنوشتی دچار شده است که ما شدیم. فرمانده اعلی قوای ما، رئیس‌جمهور غنی نیز به ما می‌گفت که هیچ شکی در نیت آمریکا نداشته باشید. پیشنهاد ما این بود که از دامن آمریکا رها شویم و مذاکرات واقعی با طالبان آغاز گردد، اما رئیس‌جمهور تأکید داشت که آمریکا از او حمایت می‌کند...
عبدالسلام ضعیف از بنیانگذاران امارت اسلامی: هر چیزی که می‌تواند باعث نابودی و شکست یک قوم یا جامعه بزرگ شود، اختلاف و نفاق است. پایه‌های وحدت همیشه مستحکم هستند و می‌توانند در برابر هر نوع فشار مقاومت کنند. دشمن همواره راه نفوذ به این چارچوب را در تفرقه جستجو می‌کند تا به هدف خود برسد.
به اوکراین گفتند عضو ناتو شود تا امنیتش را تضمین کنیم. اوکراین که درخواست عضویت داد و جنگ شد، شرق سرزمینش را به روسیه بخشیدند و معادنش را بالا کشیدند، رییس جمهورش را هم با خفت هر چه تمام، از کاخ سفید بیرون انداختند. این یکی از عجیب ترین فریب‌های تاریخ روابط بین‌الملل بود.
همان روزی که ناچار شد امضای خروج خفت‌بار خود از افغانستان را ثبت کند، پس از بیست سال اشغالی که با مقاومتی استوار و تسلیم‌ناپذیر روبه‌رو شد. توافق دوحه فقط یک سند نبود، بلکه گواهی بر شکست بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان در برابر اراده‌ی ملتی بود که سر خم نکرد.
تصویری از مزار شهید سیدحسن نصرالله
قبلی
بعدی
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x