در سال 2001، ائتلاف نظامی به رهبری ایالات متحده در افغانستان برای مبارزه با تروریسم علیه طالبان و ایجاد دموکراسی به سبک غربی در کشور، وارد افغانستان شد. طالبان همان مجاهدینی بودند که در دهه 1980 با شوروی جنگیندن، سپس رها شدن.
منطقه همچنان در خفقان افراط گرایی مذهبی و افراط گرایی و علیرغم تلاش های فراوان قرار دارد.
بدون انکار این واقعیت که ایدئولوژی افراطی آنها هنجارهای دموکراتیک مدرن را نه تنها در افغانستان بلکه در آن سوی مرزها خفه کرده است. اما هیچ کسی از اینکه این گروه های افراطی را حمایت مالی می کند، زیر سوال نمی برد!
امریکا همچنان خود را مدعی مدافع حقوق بشر می داند و عربستان خود را خادم مسلمین!
پول ها به پاکستان جهت رادیکالیزه کردن گروهی از مردم سرازیر می شود جهت جذب مردم به نسخه سعودی از اسلام سنی!
کشوری که متحد خط مقدم بود یا با بازی دوگانه انگ می خورد یا مسئول ایجاد «هیولا فرانکنشتاین» بود و از قضا توسط نیروهای متحد خود مورد حمله قرار می گرفت.
منافع استراتژیک بازیگران جهانی و منافع مشترک سیاستگذاران در پاکستان، جامعه را به سمت رادیکالیزه شدن و افراط گرایی سوق داد. پاکستان هنوز در حال مبارزه برای کنترل خطر افراط گرایی مذهبی در مرزهای سرزمینی خود است که در بافت جامعه گنجانده شده است. تکرار مهجوریت پس از چهار دهه، بحران دیگری را ایجاد می کند.
در طی بیست سال لشکرکشی به نام اعتدال روشنگرانه در افغانستان، نیروهای متفقین تحت رهبری آمریکا کشور را ترک کردند و آن را به همان مردمی که با آنها می جنگیدند تحویل دادند.
آمریکا هنوز در حال یافتن دلایل قابل قبولی برای جلب رضایت مخاطبان داخلی و بین المللی خود در مورد دستاوردهای دو دهه حضور خود در افغانستان است.
منافع استراتژیک و اقتصادی همیشه جنبه های اخلاقی و انسانی یک موضوع را نادیده می گیرد. بحران های بشردوستانه در افغانستان، کشمیر، یمن و سوریه بهترین نمونه از چگونگی شکل گیری جنبه انسانی بر اساس منافع استراتژیک است. وضعیت نگران کننده در افغانستان عواقب ناگواری برای بقیه جهان خواهد داشت. این نه تنها در مورد مهاجرت دسته جمعی پناهندگان به کشورهای همسایه، بلکه در مورد فراتر رفتن از فلسفه افراطی است. در قرن بیست و یکم، ایدئولوژی ها به افراد به عنوان وسیله یا رسانه برای انتشار نیاز ندارند، بلکه به رسانه های اجتماعی نیاز دارند که ابزار بسیار قدرتمندی برای تبلیغ هستند.
بی میلی دموکراسی های غربی برای جلوگیری از بحران غیرقابل درک است. اگرچه می توانیم تصور کنم که این یک حرکت استراتژیک برای بی ثبات نگه داشتن منطقه است.
از دیدن شرایط اسفباری که اکنون افغان ها در آن زندگی می کنند، واقعا نگران کننده است. منطقه همیشه درگیر سیاست قدرت بوده است، اما سیاست واقعی را می توان برای مدتی متوقف کرد تا دیر نشده باشد. اینها همان طالبانی هستند که نمایندگان ویژه آمریکا برای مدت طولانی با آنها درگیر مذاکره بودند، چرا آنها نمی توانند در کمک به افغان های تهی دست مشارکت داشته باشند؟ به رسمیت نشناختن حکومت طالبان در افغانستان این بحران را حل نخواهد کرد.