سیاست خارجی محل غیرقابل انتظار هاست. شاید در صحبت ها از «نظام بین الملل» یا «نظم جهانی» سخن به میان آوریم، اما در اصل و در معنی، این اصطلاح یک ترکیب متضاد است چرا که اساسا تنها نظمی که در سیاست خارجی وجود دارد، نظم قدرت است.
حال اینکه شکل این قدرت چگونه است را می توان مورد بحث و گفت و شنود قرار داد، اما وجود آن را به عنوان اصل تعیین کننده نمی توان کتمان کرد. در عرصه ای که قدرت تصمیم گیرنده و بی اعتمادی شرط تصمیمات است، صحبت از «انتظار» چه از کشوری خارجی و چه از بازیگری خارجی در بهترین حالت گمراه کننده و در بدترین حالت ساده لوحانه است.
در ادبیات و ذهنیت مرتبط با سیاست خارجی اساسا نباید و نمی توان از بازیگر، معاهده، توافق و یا هر گونه فعل و انفعالاتی با کنشگران خارجی «انتظار» خاصی داشت. صحبت از انتظار در این حالت یا نوعی آرزوی شرایط با ثبات با هدف تسکین خود و دیگران است که در آن آرزو می کنیم یا می خواهیم رفتار دیگر کنشگران قابل پیش بینی باشد و یا اینکه چشم پوشی از «آمادگی و برنامه ریزی برای هر اتفاقی» است، یعنی چشم پوشی از کاری که به خصوص باید بخش اصلی اندیشه سیاست خارجی در میان محققان، اندیشمندان و تحلیل گران باشد.
ذهنیت تحلیلی در عرصه سیاست خارجی چیزی شبیه به قدم زدن در جنگل است که در آن نمی توان صحبت از نظم یا اعتماد کرد. حال، تاکیدی که این نوشتار بر آن استوار است این است که چنین قدم زدنی نه مانند حرکت در روز روشن بلکه همچون قدم زدن در جنگلی تاریک است که هر گونه «غیر قابل انتظار» قابل انتظار است.
ذهنیت یک اندیشمند سیاست خارجی یا یک دیپلمات باید به گونه ای باشد که انتظار هر گونه اتفاق پیش بینی و برای آن آمادگی (و در شرایط مطلوب، برنامه ریزی) وجود داشته باشد، چرا که نقطه ثقل حرکت فکری وی نداشتن هیچ گونه انتظار یا همان انتظار غیر قابل انتظار باید باشد.