حامد کرزی، رئیس جمهور خیالی آن زمان، در ۱۳ عقرب سال ۱۳۹۱ هجری شمسی برابر با ۳ نوامبر ۲۰۱۲ میلادی مصادف با روز شنبه، با شماری از مسئولین رسانههای چاپی، صوتی و تصویری کشور، تحلیلگران امور سیاسی، نظامی، اجتماعی و اقتصادی، منتقدین بیطرف و با طرف دیدار کرد.
کرزی گفت: شما میتوانید از حکومت و ادارات دولتی من به طور آزادانه انتقاد کنید! اما نباید به روان مردم آسیب برسد.
کرزی گفت: «خوب گوش کنید، در یکی از روزهای انتخابات ۲۰۰۹، کای آیده آمد و میخواست که تنها با من دیدار کند. خارجیها نمیخواستند که نتایج انتخابات اعلام شود. کای آیده آدم خوبی بود، اما تحت فشار آمریکا و دیگران قرار داشت. میخواست فقط صحبت کنیم، من قبول نکردم و به او گفتم: که باید سپنتا، که وزیر خارجه آن زمان بود، یا زلمی رسول که مشاور امنیت ملی بود، حاضر باشند. زلمی رسول حاضر بود. کای آیده گفت: که پیام آمریکا، انگلستان و فرانسه را آورده است، و آن این است: تو که ۵۱.۷٪ رای را بردهای یا ۴۹.۶٪.»
میافزاید که: «به او گفتم اگر رایها حساب شده است، پس چگونه ممکن است که دو رقم متفاوت داشته باشد؟ کای آیده گفت: این بستگی به خودت دارد، که با غرب موافق هستی یا نه؟ و آیا تو انتصاب ریاست اجرایی را قبول میکنی یا نه؟ اگر قبول کنی، ۵۱.۷٪ رای از آن توست؛ اگر قبول نکنی، ۴۹.۶٪ اعلام خواهد شد. به او گفتم: این فیصله را قبول ندارم، و نتایج اعلام شد.»
کرزی بعداً میافزاید، که به او گفتم: «دو روز بعد کای آیده دوباره آمد و گفت: که انتخابات به دور دوم رفته است، اما سرمنشی ملل متحد در راه است. اگر تو انتصاب ریاست اجرایی را قبول کنی و با سه نفر کار مشترک را آغاز کنی (نام دو نفر را یاد کرد، اما سومی مشخص نبود)، پس تو برنده اعلام خواهی شد. من این پیشنهاد را هم قبول نکردم و به او گفتم: که این خلاف قانون اساسی است. کای آیده گفت: ملک غریب مانند افغانستان قانون اساسی را چه میکند؟»
بالا روایت دورانی است، که فدرال و دموکراتخواهان بیست سال بر افغانستان حاکم بودند. کسی که آنها را به وجود آورده بود، کسی که قانون اساسی را به آنها تلقین کرده بود، کسی که آنها را به میدان سیاست آورده بود، به آنها میگوید: «ملک غریب مانند افغانستان قانون اساسی را چه میکند؟»
بیست سال افغانستان یک مرکز آزمایش بود، آمریکاییها میخواستند افغانستان یک کشور دموکرات جمهوری شود، با خودشان وحشیان خونخوار یعنی جنگسالاران را آوردند، تا نظامی را به وجود آورند که از اینجا از واشنگتن حفاظت کند، منافع آمریکا را محفوظ و تضمین کند. اما این مردم حتی در نجات دادن خودشان هم موفق نشدند، زیرا در مقابل آنها مردم مؤمن و مجاهد افغانستان محکم ایستادند. مردم بیست سال به این دلیل جنگیدند، که کشور به زهرهای دموکراسی آلوده نشود. نتیجه این شد، که آخر همان باداری که در اینجا سنگ بنای نظام دموکرات را گذاشته بود، به پادشاه خیالی دست نشاندهاش به شکل تحقیرآمیز گفت: «ملک غریب مانند افغانستان قانون اساسی را چه میکند؟»
این سیاستهای دروغین و مبتنی بر منافع شخصی، چیزی جز مکیدن خون مردم افغانستان نیست، اکنون لطیف پدرام در حالی تلاش میکند تا هیاهوی مطبوعاتی به راه بیندازد که هنوز نانش را کشور دیگری میدهد. او با چند فرد بیکار، طرد شده و رانده شده، روی برف نقشه میکشد، شعارهایی از قبیل «افغانستان باید فدرالی شود»، «افغانستان نه خراسان!»، «هر قوم باید خود ایالت داشته باشد» سر میدهد. این گروههای مجازی به نام فدرالخواهان، قانون اساسی را برای ملتی تدوین کردهاند که به دلیل همراهان همین شعارهای نادرست، دو دهه را در غم و اندوه سپری کرده و اکنون نیز همین ارمغان را برای ملت دارند.
افغانستان با نسخههای تمام غرب ساخته نشد، غربیها با نسخه جدید خود، با بیش از چهل کشور، با سربازان، توپها، طیارهها و تانکها به افغانستان آمدند، اما پس از بیست سال، با خروج آخرین متجاوز، این کشور دوباره به حالت اصلی خود بازگشت. امروز پدرام و فدرالخواهان نسخه تجزیه را به این اقوام بزرگوار، متحد و جداییناپذیر ارائه میدهند. فدرالخواهان فراموشکارند، آنها فراموش کردهاند که به شمول متجاوزان، بسیاری از کشورها از تجزیه افغانستان حمایت میکردند، اما این آرزویشان برآورده نشد.
اما فدرالخواهان باز هم ملت افغانستان را مسخره میکنند، در خانه دیگری نشستهاند و با اجندای بیگانگان، بر زخمهای این ملت رنجدیده نمک میپاشند، اما ملت متحد افغانستان به هیچ کسی اجازه نخواهد داد که آرزوهای کشورهای تجزیهطلب و گروههای نیابتی را برآورده کند.