طالبان نخستین بار در سال ۱۹۹۶ کابل را تصرف کردند و به عنوان یک جنبش نظامی بر افغانستان حاکم شد. این حکومت پنج سال دوام یافت تا آنکه با مداخله نظامی آمریکا پس از حملات ۱۱ سپتامبر سرنگون شد. از ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ طالبان عملاً از سیاست افغانستان حذف شدند و تنها به عنوان یک گروه شورشی و نظامی شناخته می شدند. این بیست سال شاید بزرگ ترین فرصت از دست رفته برای جهان بود تا طالبان را به یک نیروی سیاسی بدل کنند. پس از سقوط، طالبان حتی آماده تسلیم و پیوستن به روند سیاسی بودند، اما این امکان از آنان گرفته شد و تجربه ای سیاسی برایشان شکل نگرفت.
با بازگشت دوباره به قدرت در اگست ۲۰۲۱، طالبان بدون هیچ سابقه سیاسی حکومت را به دست گرفتند. امروز آنان نیرویی سیاسی هستند، اما نیرویی که جهان با آن کنار نمی آید؛ چراکه موضوعات حقوق بشری را رعایت نمی کنند. روسیه طالبان را به رسمیت شناخته و چین نیز همراه با پاکستان به دنبال همکاری های سه جانبه با آنان است.
بازگشت طالبان همزمان با بحران در دو همسایه مهم افغانستان، یعنی ایران و پاکستان رخ داد. با وجود مشکلات در همسایگان، هر دو کشور نفوذ گسترده ای بر سیاست افغانستان دارند و در دسترسی این کشور محصور به خشکی به جهان بیرون نقشی اساسی ایفا می کنند. درعین حال، نگرانی ایران و پاکستان از صدور بی ثباتی، موج پناهجویان و گسترش افراط گرایی از خاک افغانستان، کار طالبان را برای تثبیت به عنوان یک نیروی سیاسی دشوارتر می سازد.
ایالات متحده همچنان رهبری اجماع جهانی برای منزوی ساختن طالبان را در دست دارد. اما کشورهایی چون روسیه و چین این اجماع را به چالش کشیده اند. جهان اغلب طالبان را صرفاً یک گروه شورشی ایدئولوژیک می بیند و از این نکته غفلت می کند که آنان اکنون قدرت واقعی سیاسی در کابل هستند و پس از جنگی طولانی با ائتلاف آمریکا به این جایگاه رسیده اند. طالبان نه تنها یک قدرت بالفعل، بلکه جنبشی با پشتوانه اجتماعی قابل توجه در افغانستان هستند. اگر آمریکا توانست در توافق دوحه ۲۰۲۰ طالبان را به عنوان یک طرف سیاسی بپذیرد، چرا نتواند آنان را در گذار از گروه نظامی به یک حکومت سیاسی یاری دهد؟ چنین مسیری می تواند به بازسازی افغانستان کمک کند و محاسبات ژئوپولیتیکی قدرت های منطقه ای و جهانی را نیز تغییر دهد.
پاکستان رابطه ای پیچیده با طالبان دارد؛ گاه حامی و گاه فاصله گیر. اسلام آباد تسهیل کننده توافق دوحه بود، زیرا امنیت و ثبات داخلی خود را به وجود یک افغانستان باثبات گره زده است. اکنون چالش اصلی دیپلماتیک پاکستان این است که جهان را قانع کند طالبان را نه صرفاً محصول افراط گرایی و قبیله گرایی، بلکه یک نیروی سیاسی تونا در حکمرانی و دیپلماسی بداند. توافق دوحه نقطه عطفی در این مسیر بود.
در گذشته ارتش پاکستان به دنبال «عمق استراتژیک» در افغانستان بود، اما امروز سیاست این کشور بیشتر با ایجاد بلوک منطقه ای به رهبری چین همخوانی دارد که افغانستان در آن نقش محوری خواهد داشت. از منظر نظریه «واقع گرایی تهاجمی» میرشایمر، حمایت پاکستان از طالبان تلاشی برای افزایش امنیت بود، اما نتیجه آن بازگشت تهدید تحریک طالبان پاکستان و افزایش مشکلات امنیتی داخلی شد.
طالبان اکنون همه مسئولیت های یک دولت را بر دوش دارند، اما مهم ترین نقطه اختلافشان با پاکستان، سکوت در برابر فعالیتهای تی تی پی است. در سال ۲۰۲۲ ارتش پاکستان حتی دست به حملات هوایی علیه پایگاه های تی تی پی در خاک افغانستان زد. علاوه بر این، سیاست اسلام آباد در کنترل سخت گیرانه مرزها و بازگرداندن مهاجران افغان نشان دهنده تغییر رویکردی جدی است. برای تغییر رفتار طالبان، پاکستان به حمایت منطقه ای چین، ایران، آسیای میانه و روسیه نیاز دارد؛ کشوری که نخستین بار دولت طالبان را رسماً به رسمیت شناخت.
مطلبی از نشریه تریبون پاکستان