مقاومت در فلسطین دیگر تنها یک حرکت سیاسی یا نظامی نیست، بلکه به یک فرهنگ اجتماعی و خواست عمومی بدل شده است. امروز نام حماس صرفاً یک سازمان سیاسی یا نظامی را تداعی نمی کند، بلکه به مثابه نماد ایستادگی، هویت جمعی و مقاومت در برابر اشغالگری شناخته می شود. آنچه طی دهه ها در کوچه ها، مساجد، دانشگاه ها و اردوگاه های فلسطینی ریشه دوانده، اکنون به شکل یک فرهنگ و خواست عمومی خود را نشان می دهد. از این منظر، هر تصمیمی که حماس در عرصه مقاومت و سیاست می گیرد، پشتوانه مستقیم مردم فلسطین، به ویژه ساکنان نوار غزه را با خود دارد.
حماس در شرایطی شکل گرفت که فلسطین در میانه فشارهای سیاسی، شکستهای نظامی و بنبستهای دیپلماتیک قرار داشت. توافقهای متعدد سازش، نه تنها به بهبود وضعیت فلسطینیان منجر نشد، بلکه اشغال و توسعه شهرکها گستردهتر گردید. در چنین فضایی، مردم به دنبال بدیلی بودند که با اتکا به ایمان و توان خود، عزت ازدست رفته را بازگرداند. حماس توانست این خلأ را پر کند و از همان ابتدا، پیوند عمیقی با بطن جامعه فلسطینی برقرار نماید. این پیوند نه بر اساس منافع فردی و کوتاه مدت، بلکه بر اساس فرهنگ مقاومت، ایثار و عدالت خواهی بود.
فرهنگ مقاومت در فلسطین تنها در میدان نبرد نمود نمی یابد، بلکه در زندگی روزمره مردم، در شعرها و ترانه ها، در نقاشی کودکان و حتی در سوگواری ها و جشن های خانوادگی بازتاب دارد. به همین دلیل است که مقاومت، و به ویژه حماس، دیگر یک انتخاب سیاسی میان گزینه های متعدد نیست، بلکه جزئی از هویت جمعی شده است. هنگامی که حماس تصمیمی اتخاذ می کند، این تصمیم تنها تصمیم یک گروه نیست، بلکه بازتاب صدای اکثریت مردم است. حمایت گسترده از این جریان در غزه، علی رغم شرایط سخت محاصره، نشان می دهد که مردم میان دشواری های معیشتی و اصل مقاومت تمایز قائل می شوند و اولویت آنان حفظ کرامت و هویت ملی است.
در سطح جهانی نیز مقاومت فلسطین و نماد آن، حماس، به تدریج به یک فرهنگ اعتراضی تبدیل شده است. از آمریکای لاتین تا آفریقا و از اروپا تا آسیا، جنبش های عدالت خواهی، دانشجویان، روشنفکران و حتی هنرمندان خود را با فلسطین و مقاومتش هم سرنوشت می بینند. پرچم فلسطین امروز در تجمعات ضدامپریالیستی و ضداستعماری برافراشته می شود و نام غزه به یک نماد جهانی بدل گردیده است. این هم صدایی جهانی به حماس و مقاومت فلسطینی وجهه ای فراتر از مرزهای جغرافیایی داده و نشان داده که مسأله فلسطین یک مسأله انسانی و اخلاقی است، نه صرفاً نزاعی محلی یا منطقه ای.
نکته مهم دیگر این است که مقاومت در فلسطین از سطح واکنش های مقطعی و احساسی گذشته و به یک راهبرد بلند مدت تبدیل شده است. این مقاومت هم در بعد نظامی و هم در بعد اجتماعی – فرهنگی ریشه دارد. مدارس، دانشگاه ها و نهادهای مدنی فلسطینی تلاش کرده اند این فرهنگ را به نسل های بعدی منتقل کنند. نتیجه آن نسلی است که به رغم تحمل بمباران، محاصره و فقر، همچنان به مبارزه ادامه می دهد. چنین نسلی به خوبی می داند که آزادی یک فرآیند تدریجی و هزینه بر است، اما ارزش آن را دارد که برایش قربانی داد.
در این چارچوب، حماس توانسته است تصمیم هایش را با خواست عمومی هماهنگ سازد. حتی در لحظاتی که فشارهای بین المللی برای سازش و عقب نشینی شدید بوده، مردم غزه و فلسطین با مقاومت همراهی کرده اند. این همراهی از سر اجبار نیست، بلکه ناشی از اعتقاد است که تنها از مسیر مقاومت می توان به آینده ای آزاد و مستقل دست یافت. بنابراین، هر تصمیم کلیدی حماس عملاً بیانگر اراده مردم است و مشروعیت خود را نه از قدرت های خارجی، بلکه از همین پشتوانه اجتماعی می گیرد.
در نتیجه باید گفت مقاومت در فلسطین، با محوریت حماس، از یک تاکتیک سیاسی به یک فرهنگ اجتماعی و یک خواست عمومی تبدیل شده است. این فرهنگ نه تنها فلسطین را در برابر اشغالگران استوار نگه داشته، بلکه الهام بخش جنبش های آزادیبخش در سراسر جهان شده است. هر تصمیم حماس امروز تنها یک انتخاب سیاسی نیست، بلکه بازتاب خواست مردم فلسطین و به ویژه مردم غزه است که با وجود همه سختی ها بر سر مقاومت ایستاده اند. آینده فلسطین در گرو همین پیوند عمیق میان مردم و مقاومت است؛ پیوندی که نشان می دهد آزادی، هنگامی به دست می آید که به فرهنگ مشترک یک ملت تبدیل شده باشد.