در سال 1945 که جنگ جهانی دوم به پایان رسید، دو ابرقدرت در سطح بین المللی ظاهر شدند، یکی ایالات متحده آمریکا و دیگری اتحاد جماهیر شوروی و بر این اساس جهان به دو بلوک شرق و بلوک غرب تقسیم شد. و جنگ بین آنها آغاز شد و در این زمان مفسران و تحلیلگران بین المللی کشورهایی را که با محوریت آمریکا قرار داشتند را جهان اول و کشورهایی را که با محوریت اتحاد جماهیر شوروی تشکیل شده بودند را جهان دوم و کشورهایی را که یا با آمریکا و شوروی ارتباط نداشتند، آنها را جهان سوم خطاب می کردند.
بر اساس این تقسیم بندی، افغانستان را نیز جهان سوم می نامیدند، در زمان ظاهرشاه که داود خان نخست وزیر بود، توازن بین ابرقدرت های مذکور برقرار بود و مردم افغانستان از امنیت جسمی و روحی برخوردار بودند. ایالات متحده آمریکا را گفته بودند که پروژه های بازسازی را در شرق و جنوب اجرا کنند و به شوروی اجازه داده بودند که پروژه های صنعتی و اساسی را در ولایات های شمالی انجام دهد.
در سال 1352 که داود خان بر اثر کودتا به قدرت رسید نتوانست تعادل بین ابرقدرت ها را حفظ کند و روابط بسیار خوبی با شوروی برقرار کرد و جوانانی زیادی را از طریق بورسیه برای آموزش به شوروی فرستاد. غافل از اینکه بسیاری از این افراد برای تحقق برنامه های آینده شوروی توسط این کشور جذب شده اند.
زمانی که روابط داود خان با شوروی به دلیل مسائل متعددی تیره و تار شد در نتیجه روابط خود را با امریکا نزدیک کرد شوروی احساس خطر و تهدید کرد و با کمک جاسوسان و نفوذگران خود، رژیم داود خان را سرنگون کرد.
با شروع حکمرانی نور محمد تره کی تا سرنگونی حکومت دکتر نجیب، شوروی در امور و تصمیمات اساسی دولت افغانستان دخالت داشت، تمام اختیارات با آنها بود. ظرفیت و تمایل به حفظ تعادل و حفظ روابط با کشورهای غربی، به ویژه زمانی که دیپلمات های آمریکایی در کابل در سال 1358 توسط گروه ملی ستم مورد حمله قرار گرفتند و در نتیجه عملیات تصفیه دولت در آن زمان، دیپلمات های آمریکایی کشته شدند، باعث شد که روابط آمریکا با رژیم وقت افغانستان به حالت تعلیق درآید و ایالات متحده کمک های خود را به احزاب جهادی در پاکستان از طریق عربستان سعودی آغاز کند.
بعلاوه، هر حکومتی بعد از داود خان که بر اساس دیدگاه های کمونیسم تأسیس می شد، این دیدگاه ها با عقاید و ارزش های اسلامی اکثریت افغان ها در تضاد بود، زیرا کمونیسم شاخه اصلی مارکسیسم و سوسیالیسم است. عقاید مادی، یعنی هر چیزی که با چشم دیده نمی شود، قابل لمس نیست و فضا را اشغال نمی کند، قابل قبول نیست، مانند خدا و روح و… در حالیکه 99.99 درصد مردم افغانستان مسلمان بودند. این دولت ها نتوانستند تعادل بین دو ابرقدرت جهان را حفظ کنند، استقلال نداشتند و می خواستند ایدئولوژی غلط را در افغانستان نهادینه کنند.
این مسائل باعث شد تا افغانستان به عرصه رقابت بین دو ابرقدرت جهان تبدیل شود.اما قربانیان افغانها بودند، وقتی حکومت دکتر نجیب الله سقوط کرد، امریکا و کشورهای شرقی عمدا افغانستان را تنها گذاشتند. امریکا بوسیله احزاب جهادی جنگ داخلی در افغانستان به راه انداخت و تنها در کابل 70 هزار نفر را در کابل به کام مرگ فرستاد و میلیونها نفر زخمی شدند و کابل ویران شد، به این ترتیب مجاهدین بدنام شدند.
در سال 1992، زمانی که مجاهدین به قدرت رسیدند، پاکستان می ترسید که اگر نظام مجاهدین قوی و پایدار شود، این دولت ممکن است بحث دیورند را در آینده مطرح کند و در این زمان، صد سال خط فرضی دیورند تکمیل شده بود. علاوه بر این، برنامه مدیریت آب کنر و پکتیا نیز راه اندازی خواهد شد که می تواند به دولت و مردم پاکستان را با چالش ها مواجه کند.
حتی پس از حکومت مجاهدین نیز مشاهده می شود که هر نظامی که در افغانستان مستقر شده باشد قربانی برنامه های شیطانی کشورهای قدرتمند جهان شده است و دخالت همسایه ها به ویژه در پاکستان در افغانستان محسوس بود. دیگر اینکه این نظام ها نتوانسته اند رفاه مردم را تامین کنند، تعادل بین کشورها را در سطح بین المللی حفظ کنند، فرصت های شغلی را برای مردم فراهم کنند، به جای تقابل با مردم تعامل داشته باشند… و ترجیح منافع شخصی بر منافع ملی باعث شکست این نظام ها شده است.
(روهی / 1 نومبر 2022)