سیاست و قدرت در افغانستان همواره مورد منازعه و مجادله بوده است. سیاستمداران و نخبهگان سیاسی که در این منازعه بازیگر بودهاند، با هر شکست و فروپاشی مسوولیت تصمیمهای نابخردانه سیاسیشان را پیوسته بر خارجیان و رقبای سیاسی خود احوالت کردهاند. پس از حدود ۱۵ ماه از سقوط افغانستان به دست طالبان، این سیاستمداران به جای اندیشیدن و پرداختن به اشتباهات بزرگ سیاسیشان که منجر به سقوط نظام به دست دگماندیشترین و ایدیولوژیستترین گروه افراطی مذهبی شد، بازهم آستین بر زدهاند و در این وضعیت اسفباری که خود بخشی بزرگ از آن هستند، نسخه میپیچند.
در حالی که دوای درد مزمن سیاست کشور در دکان هیچ سیاستمداری یافت نمیشود؛ چون آنها هیچ علاقهای به حل عادلانه توزیع قدرت سیاسی در کشور ندارند. اکثر سیاستمداران نسخهپیچ کنونی، در بیست سال گذشته در سطوح بلند رهبری دولت حضور داشتند، اما هیچ توجه قابل ملاحظهای به توسعه و عرضه خدمات رفاهی که یگانه امید زیستن در سپهر جهان جدید است، نکردند. تا زمانی که در قدرت بودند، به زراندوزی و رفاه فردی و خانوادهگی خویش پرداختند.
بنابراین، سیاستمداران دولتی و غیردولتی که امروز در فضای مجازی و دور از داشتن یک قلمرو جغرافیایی و سیاسی برای کشور نسخه میپیچند، لازم است نگاهی به گذشته و نادرستیهای سیاسیشان بیندازند؛ زیرا تا درسی از گذشته فرا نگیرند و به اشتباهات بزرگ سیاسی و اجتماعی پی نبرند، قادر به خلق امید در فضای سیاست افغانستان نخواهند شد. در این جستار به چند نادرستی و اشتباه درشت سیاستمداران دولتی انگشت گذاشته شده است.
نخستین درک نادرست و اشتباه از سیاست در افغانستان، باورداشتن و دلبستن محض به کشورهای قدرتمند و بیرونی است. بیشتر سیاستمداران در جریان تاریخ معاصر، شوربختانه وابسته به بیرون از کشور بوده و انتظار داشتهاند که توسعه، تحقق دموکراسی و آزادیهای مدنی توسطه خارجیها انجام شود. از همین رو به تکثر و تنوع جامعه و خواستهای سیاسی درون جامعه توجه نکردند. ماندن در قدرت را با هر قیمتی دنبال کردند و دیده شد کسانی که از بیرون در بساط سیاست پرتاب شده بودند، برای حضور در قدرت حتا دست به گریبان بنیادگرایی مذهبی و قومی بردند که برایند آن جز بیقانونی و بیقاعدهگی در بازار سیاست و مدیریت کشور نبود.
از سوی دیگر، تجربه دو دهه مشق دموکراسی هم نشان داد که وابستهگی محض به بیرون، سرانجام بهتر و خوبتر از وضعیت امروز افغانستان ندارد؛ چون افغانستان تغییر را از بیرون بارها شاهد بوده که آخر کار عقبگرد بوده است. حضور و مداخله کشورهای خارجی منتج به ثبات دایمی و توسعهپایدار در هیچ کشوری نمیشود. اگر میشد، با سرازیرشدن میلیاردها دالر افغانستان به کانون توسعه منطقه مبدل میشد. بنابراین، نباید آرمان شهر سیاسی را به مداخله خارجیها وابسته دانست و خواست مردم را از قلمرو سیاست ذهنی و عملی بیرون کرد.
درسی دیگر که سیاستمداران دولتی و غیردولتی از دوره نظم جمهوریت باید آموخته باشند، این است که با اصلاحات جزیی در قوانین و ساختار نمیتوان به ثبات سیاسی رسید و منازعه توزیع قدرت سیاسی را حل کرد؛ چون این امر مستلزم حل بنیادی و اساسی است که جامعهپذیر شود. ساختار متمرکز گذشته و جمع شدن صلاحیت در یک نهاد، از عوامل عمده نارضایتی جمعی و سقوط دولت به دست طالبان شمرده میشود. پیراهن یوسف ساختن جمهوریت سهنفره و خط سرخ دانستن مولفههای آن، کوبیدن بر دهل منازعه و تصمیم نداشتن بر توزیع عادلانه قدرت در کشور است.
همه باید سعی کنند به تکثرها و تنوعهای جامعه احترام بگذارند و نفرتپراکنی و خشونت را نسبت به هیچ گروهی انسانی روان ندارند. مطالبات سیاسیشان را در پرتو ارزشهای مدرن و رعایت اصول حقوق بشری ارایه کنند؛ چون نمیتوان با خشونتطلبی و نفرتپراکنی مساواتطلبی و دموکراسیخواهی را گسترش داد. خشونت سیاسی چرخه باطلی را در سیاست ایجاد کرده و همه سیاستمداران در آن گرفتار شدهاند. این خشونت سیستماتیک و تبعیضآمیز فرصتها و ظرفیتهای همگرایی و طرحهای نو را از میان برده است.
این نسخهپیچان عرصه سیاست اگر افغانستان متحد، توسعهیافته و باثبات میخواهند، از جایی باید چرخه این خشونت را متوقف کنند. منازعات ایدیولوژیک و کنشهای کور، بنیادگرایانه و افراطی، شکافهای نسلی، فقر، بیعدالتی، تبعیض و بیافقی کنش بر پایه عقلانیت را در زیست جهان شهروند امروزی افغانستان مسدود کرده است. در این برهوت علاوه بر سیاستمداران، حتا اهالی فکر از اندیشیدن باز مانده و از تشکیل یک حرکت پویا عاجز ماندهاند.
(۸صبح /21 نومبر 2022)