افغانستان در کجای راهبرد منطقه‌ای چین قرار دارد؟

نگاه چین به‌ افغانستانی که زیر سلطه طالبان از نفس افتاده، معطوف به سه عنصر مهم اقتصاد، امنیت و سیاست است. از منظر سیاسی، چین تلاش می‌کند به یک ابرقدرت با تاثیرات جهانی و منطقه‌ای تبدیل شود و افغانستان را یک موقعیت ژئواستراتژیک خاص می‌بیند، زیرا این کشور دروازه ورود به آسیای مرکزی و جنوبی است و می‌تواند نقش یک کانال مطمئن را برای توسعه منطقه‌ای چین ایفا کند.

چینی‌ها پس از یک دوره انفعال در سیاست افغانستان، از اوایل دهه نخست قرن ۲۱، ورود و نفوذ خود را به‌ افغانستان کلید زدند. رابطه سیاسی چین با افغانستان که در آن زمان حضور حداقل ۴۰ کشور غربی را تجربه می‌کرد، روزبه‌روز در حال افزایش بود. هم‌زمان که چین با آمریکا بر سر توسعه سیاسی در جهان در رقابت بود، افغانستان را نیز در نظر نداشت.

چین از اواسط دهه دوم قرن ۲۱ فعالیت‌های سیاسی خود را در افغانستان گسترش داد. این کشور هم‌زمان وارد تعامل با طالبان شد و با توجه به‌احتمال خروج ناتو از افغانستان، از همان سال‌ها با گروه طالبان که به نظر می‌رسید در آینده نه‌چندان دور در حیات سیاسی افغانستان نقش خواهند داشت (فارغ از باور به سلطه کامل این گروه) تماس برقرار کرد. چینی‌ها برای چندین بار میزبان رهبران طالبان بودند و در روند گفت‌وگوهای صلح افغانستان حضور پیدا کردند و حتی گزارش‌هایی از ارسال کمک مالی به این گروه نیز منتشر شد.

این کشور پس از سقوط دولت جمهوری در افغانستان، رابطه‌اش با طالبان را گسترده‌تر کرد. به‌رغم حمله خونین علیه بازرگانان چینی در افغانستان در سال گذشته، چینی‌ها عقب‌نشینی نکردند و فعالیت‌هایشان را از چشم رسانه‌ها دور نگه داشتند.

در بعد اقتصادی، افغانستان مهم‌ترین موقعیت برای طرح جاه‌طلبانه یک کمربند- یک راه چین است که قصد دارد گفتمان اقتصادی توسعه‌طلبانه‌ای را در منطقه ارائه بدهد. چین برای اجرای طرح یک کمربند- یک راه، به دو کشور پاکستان و افغانستان بیش از همه نیاز دارد. افغانستان از سال‌ها پیش طرح‌های اقتصادی را که در مسیر سیاست اقتصادی چین بود، اجرایی کرد.

خط ترانزیت راه ابریشم و خط ترانزیت راه لاجورد، هر دو در ادامه برنامه بزرگ یک کمربند- یک راه چین بود. به همین دلیل چین و پاکستان چند ماه قبل افغانستان را نیز وارد طرح کریدور اقتصادی چین- پاکستان کردند.

از سوی دیگر، منابع معدنی بکر افغانستان، چشم چینی‌ها را خیره کرده است. چین بیش از همه به دو عنصر مهم نیاز دارد که هر دو در افغانستان به‌وفور یافت می‌شود؛ نخست مس معدن عینک در ولایت لوگر که با کیفیت بهتر از مس چین که باعث می‌شود چینی‌ها با مخلوط کردن آن با مس کمتر مرغوب خود، سود بیشتری ببرند و دیگری معادن لیتیوم افغانستان که در حال حاضر جزو بزرگ‌ترین معادن جهان به شمار می‌رود.

ارزش خالص معادن لیتیوم افغانستان حدود یک تریلیون دلار تخمین زده شده است. از لیتیوم برای ساخت باتری‌های خودروهای برقی استفاده می‌شود که عمر طولانی و ذخیره انرژی بیشتری نسبت به دیگر باتری‌ها دارد. چین به‌عنوان اصلی‌ترین مصرف‌کننده مواد خام در جهان، این منابع را برای تقویت توسعه اقتصادی و پیشرفت فناوری خود حیاتی می‌داند.

در بعد امنیتی، چین دوست ندارد صدای مخالفت جدایی‌طلبان سین کیانگ به گوش مردم جهان برسد. سرکوب اقلیت مسلمان اویغور در منطقه سین کیانگ باعث شورش این گروه در مقابل دولت مرکزی چین شده است. اویغورهای که به دست ارتش چین سرکوب می‌شوند، به نیروهای خشن انتقام‌جو تبدیل شده‌اند. آنان با القاعده، داعش و طالبان تماس برقرار کرده و توانسته‌اند در داخل خاک افغانستان برای خود موقعیت و پایگاه ایجاد کنند. این فعالیت می‌تواند برای آینده چین خطرساز باشد.

چین برخلاف پاکستان، بر طالبان فشار نیاورده است که اویغورها را حذف کند، بلکه خود با آرامش کامل وارد معرکه شده و بدون هیچ احساس خطری در حال حذف دشمنانش است. چین به آرامی در حال تقویت نفوذ نظامی خود در افغانستان است.

گفته می‌شود چین یک پایگاه آموزش نظامی در بدخشان دارد و تامین نظامی یک تیپ کوهستانی را نیز بر عهده دارد. به‌این‌ترتیب، چین برخلاف پاکستان بدون سروصدا و در آرامش حضور نظامی خود را در افغانستان تقویت می‌کند.

نشریه دیپلمات در مطلبی درخصوص سیاست چین در قبال افغانستان می‌گوید چین با زیرکی نقش خود را در امنیت افغانستان از سه منظر: به‌عنوان یک ذینفع ثانویه در مناقشه، به‌عنوان یک قدرت بزرگ ضروری در منطقه و به‌عنوان یک قهرمان اصلی، به‌دلیل سرمایه‌گذاری‌های زیاد در بازسازی و توسعه اقتصادی پس از جنگ، ایفا می‌کند. چین باور دارد که دستیابی افغانستان به آرامش و تبدیل‌ شدن آن به یک کشور با ثبات، مرفه و صلح‌آمیز که در خدمت منافع کل منطقه باشد، نیاز اساسی چین است، زیرا بر ثبات دائمی افغانستان سرمایه‌گذاری کرده و در سایه همین ثبات، سرمایه‌گذاری اقتصادی در این کشور انجام داده است.

چین قصد دارد از سازمان همکاری‌های شانگهای در وضعیتی که سازمان ملل متحد در قبال افغانستان به یک موضع انفعالی دچار شده است، کمک بگیرد. هرچند سازمان شانگهای قابلیت‌های نظامی ندارد، اما می‌تواند با اجماع اعضای سازمان، مشروعیت سیاسی برای کشورهای عضو یا ناظر در این سازمان‌ به ارمغان بیاورد. چین به دنبال گسترش سلطه منطقه‌ای خود و ایفای نقش یک بازیگر برجسته است.

چین به‌دنبال استفاده از قدرت نرم خود از طریق تعامل با افغانستان و تقویت اتحادهای دیپلماتیک است. این اقدام استراتژیک چین به‌عنوان عنصر تاثیرگذار اصلی در امور منطقه، باعث گسترش روابط چین با کشورهای همسایه و تقویت نفوذ کلی آن است. چین قصد دارد خود را به‌عنوان یک قدرت با وجدان جهانی جلوه دهد و فعالانه به ثبات و آرامش منطقه کمک کند. این کشور از طریق مشارکت فعال در  بازسازی افغانستان و حمایت از طرح‌های صلح، قصد دارد خود را به‌عنوان یک همکار قابل‌اعتماد نشان دهد و تصویرش را به‌عنوان یک نهاد مسئول در صحنه جهانی شفاف‌تر کند.

این تصویر خودساخته چین می‌تواند این کشور را به قدرت اثرگذار در حیات سیاسی و اقتصادی کشورهای جهان به‌ویژه کشورهای منطقه تبدیل کند. مشارکت چین در افغانستان بر اساس یک استراتژی هوشیارانه و انعطاف‌پذیر است. چین به تضمین مشارکت خود در آینده افغانستان متعهد است و از اهمیت این مشارکت آگاه است.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امان الله هوتکی تحلیلگر مسائل سیاسی: جبهه به‌اصطلاح مقاومت، صرفاً گروهی از قاچاقبران، آدم‌ربایان و مقام‌های فاسد پنجشیری است که در دوران جمهوری، اموال مردم را غارت می‌کردند. همین افراد طالبان را قوم‌گرا می‌خوانند، در حالی که تمام تشکیلات خودشان بر پایه تعصب قومی بنا شده است. این گروه تحت نام مقاومت، در واقع جاسوسان بیگانگان هستند.
آرین یون نماینده پیشین پارلمان: زلنسکی دقیقاً به سرنوشتی دچار شده است که ما شدیم. فرمانده اعلی قوای ما، رئیس‌جمهور غنی نیز به ما می‌گفت که هیچ شکی در نیت آمریکا نداشته باشید. پیشنهاد ما این بود که از دامن آمریکا رها شویم و مذاکرات واقعی با طالبان آغاز گردد، اما رئیس‌جمهور تأکید داشت که آمریکا از او حمایت می‌کند...
عبدالسلام ضعیف از بنیانگذاران امارت اسلامی: هر چیزی که می‌تواند باعث نابودی و شکست یک قوم یا جامعه بزرگ شود، اختلاف و نفاق است. پایه‌های وحدت همیشه مستحکم هستند و می‌توانند در برابر هر نوع فشار مقاومت کنند. دشمن همواره راه نفوذ به این چارچوب را در تفرقه جستجو می‌کند تا به هدف خود برسد.
به اوکراین گفتند عضو ناتو شود تا امنیتش را تضمین کنیم. اوکراین که درخواست عضویت داد و جنگ شد، شرق سرزمینش را به روسیه بخشیدند و معادنش را بالا کشیدند، رییس جمهورش را هم با خفت هر چه تمام، از کاخ سفید بیرون انداختند. این یکی از عجیب ترین فریب‌های تاریخ روابط بین‌الملل بود.
همان روزی که ناچار شد امضای خروج خفت‌بار خود از افغانستان را ثبت کند، پس از بیست سال اشغالی که با مقاومتی استوار و تسلیم‌ناپذیر روبه‌رو شد. توافق دوحه فقط یک سند نبود، بلکه گواهی بر شکست بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان در برابر اراده‌ی ملتی بود که سر خم نکرد.
تصویری از مزار شهید سیدحسن نصرالله
قبلی
بعدی
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x