برگرفته از کتاب «اسناد افغانستان / تاریخ پنهان جنگ»
انتخاب مجدد و متقلبانه حامد کرزی باعث تشدید سیل فسادی شد که در سال های 2009 و 2010 افغانستان را فراگرفت. پول سیاه در سراسر کشور جاری شد. پولشویان در پروازهایی که کابل را ترک می کردند، چمدان هایی با یک میلیون دالر یا بیشتر با خود حمل داشتند تا تاجرین و سیاستمداران متقلب بتوانند ثروت های نامشروع به دست آمده خود را در خارج از افغانستان انباشته کنند.
بخش اعظمی از این پول به دبی رسید، شهری که افغان ها می توانستند پول نقد برای ویلاهای مجلل در منطقه خلیج فارس بپردازند، بدون اینکه پاسخگو باشند.
در افغانستان، عمارت هایی که به “کاخ های خشخاش” معروف هستند، از زیر آوار کابل به خانه های پادشاهان و جنگ سالاران تریاک تبدیل شدند. ساختمان های پرزرق و برق دارای سنگ های قیمتی بودند. معماران، بخش مشروب خانه را در زیرزمین ها پنهان می کردند تا توسط ملاهای تندرو شناسایی نشوند. برخی از کاخ های خشخاش ماهیانه دوازده هزار دالر اجاره داده می شدند، مبلغی غیرقابل درک برای افغان های فقیر که به سختی امرار معاش می کردند.
در اگست 2010، بزرگترین بانک خصوصی افغانستان به مرکز فساد و کلاهبرداری تبدیل شد. نزدیک به یک میلیارد دالر قرضه های جعلی معادل یک دوازدهم تولید اقتصادی کشور در آن سال در جیب سرمایه گذاران مرتبط سیاسی که بانک را به عنوان یک طرح هرمی اداره کرده بودند، ناپدید شد. اضطراب و هراس به وجود آمد و افغان های عادی به شعب بانک ها هجوم بردند تا پس اندازه های خود را برداشت کنند.
واشنگتن سال ها نگران کنترل فساد در افغانستان بود، اما با گسترش فساد، مقامات دولت اوباما می ترسیدند که این امر در بدترین زمان ممکن استراتژی جنگی آنها را به خطر بیندازد، در حالیکه نیروهای امریکایی در افغانستان ناگهان افزایش یافتند. مقامات ایالات متحده در ملاعام وعده دادند که این مصیبت را برطرف، و رهبران افغان را پاسخگو خواهند کرد. اوباما در مارچ 2009، هنگامی که گسترش جنگ را اعلام کرد اظهار داشت “می خواهم واضح بگویم، ما نمی توانیم چشم خود را بر فسادی که باعث می شود افغانها به رهبران خود اعتمادشان را از دست بدهند ببندیم. ما به دنبال قرارداد جدیدی با دولت افغانستان خواهیم بود که رفتارهای فاسد را سرکوب کند.”
چند روز بعد هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه گفت “فساد، سرطانی است که به اندازه طالبان یا القاعده برای موفقیت درازمدت خطرناک است.” در اگست 2009، ژنرال ارتش استنلی مک کریستال هشدار داد که “اقدامات زیان بخش و با سوءمدیریت دلالان قدرت، فساد گسترده و سوءاستفاده از قدرت باعث شده است افغان ها چندان دلیلی برای حمایت از دولت خود نداشته باشند.” اما بعدها ثابت شد که لفاظی ها تو خالی بوده است.
مقامات ایالت متحده عقب نشینی کردند و چشم خود را بر حقایق بستند، در حالیکه دزدی بیش از زمان دیگری تثبیت شد. آنها بدترین متخلفان از جمله سیاستمداران، جنگ سالاران، قاچاقچیان مواد مخدر و پیمانکاران دفاعی را تحمل کردند، زیرا اینها متحدان ایالات متحده بودند و در نهایت، به این نتیجه رسیدند که کل ساختار قدرت افغانستان آنقدر کثیف است که پاکسازی آن، ماموریتی غیرممکن به شمار می رود.
مانند کاخ سفید بوش، دولت اوباما در مواجهه با واقعیت ناراحت کننده تر شکست خورد. از زمان تهاجم سال 2001، ایالات متحده با اختصاص دادن مبالغ هنگفت پول برای محفظت و بازسازی افغانستان بدون توجه به عواقب آن، به فساد دامن زده بود. فرصت های بی حدوحصری برای رشوه خواری و تقلب به وجود آمد، زیرا هزینه های ایالات متحده برای کمک ها و قراردادهای دفاعی بسیاربیشتر از آن چیزی بود که افغانستان فقیر نمی توانست هضم کند. بارنت روبین، مشاور وزارت امور خارجه، در مصاحبه درس های اموخته شده گفت “تصور اولیه این بود که فساد مشکل افغانستان بود و ما راه حل آن بودیم، اما یک عنصر ضروری برای فساد وجود دارد (پول) و ما بودیم که پول داشتیم.”
رایان کراکر که در زمان بوش و اوباما در مقام دیپلمات ارشد ایالات متحده در کابل خدمت می کرد گفت که انباشته شدن قراردادها برای حمایت از نیروهای ایالات متحده و ناتو در افغانستان تضمین می کرد که اخازی، رشوه و باج دادن ها در این کشور ریشه دوانده بود. او گفت که فساد آنقدر گسترده شد که تهدیدی بزرگتر از طالبان برای ماموریت ایالات متحده ایجاد کرد.
کراکر در مصاحبه درس های آموخته شده گفت “متاسفانه، به طور ناخواسته، بزرگترین معضل ما توسعه فساد بود.” او این معضل را “نقظه شکست نهایی تلاش های ما” خواند.
امریکایی ها به راحتی افغان ها را به جرم رشوه گرفتن سرزنش می کردند، اما مقامامت امریکایی نیز دست هایشان را آلوده کرده بودند. به مخص شروع جنگ در سال 2001، آنها رشوه خواری را به عنوان یک تاکتیک در زمانی که با اهدافشان مطابقت داشت با آغوش باز پذیرفتند.
برای خرید وفاداری و اطلاعات، سی آی ای پول نقد را در اختیار جنگ سالاران، فرمانداران، نمایندگان مجلس و حتی رهبران مذهبی قرار می داد. ارتش ایالات متحده و سایر نهادها نیز با دادن پرداخت ها و یا قراردادها به دلالان قدرت ناشایست افغانستان، در تلاشی نادرست برای ثبات، از فساد حمایت می کردند.
به گفته یک مقام آلمانی ناشناس که در سال 2002 و 2003 در کابل خدمت میکرد. زمانی که رهبران افغانستان در آن سال یک لویه جرگه ای را برای نوشتن قاون اساسی جدید تشکیل دادند، دولت ایالات متحده “بسته های خوبی” از دسته های دالری به نمایندگانی داد که از موضع ترجیحی واشنگتن در مورد حقوق بشر و حقوق زنان حمایت می کردند. این مقام آلمان در مصاحبه با درس های اموخته شده گفت “تصوری که در آن دوره شروع شد این بود که اگر قرار بود به سمتی رای دهید که واشنگتن به آن علاقه داشت، احمق بودید که برای انجام آن بسته ای دریافت نکنید.”
زمانی که افغانستان در سال 2005 انتخاباتی را برای انتخاب 352 نماینده پارلمان برگزار کرد، این تصور سخت تر شده بود. این مقام آلمانی گفت که قانون گذاران متوجه شدند که آراء آنها می تواند هزاران دالر برای آمریکایی ها ارزش داشته باشد، حتی برای قانونی که آنها از آن حمایت می کردند. این مقاما آلمانی د ادامه گفت “مردم به یکدیگر می گفتند، فلانی به تازگی به سفارت ایالات متحده رفته و این پول را دریافته کرده است. خب، حالا من باید بروم. بنابراین، از همان ابتدا، تجربه آنها با دموکراسی تجربه ای بود که مسئله پول عمیقا در آن نهفته بود.”
به گفته کریستوفر کولندا، جنرال ارتش که در سول جنگ به چندین فرمانده امریکیی مشاوره می داد، تا سال 2006، دولت افغانستان با سازماندهی خودساخته به دزدسالاری ای تبدیل شده بود که تحت آن، افراد صاحب قدرت می توانستند بدون محدودیت اقتصاد را غارت کنند. کولندا در مصاحبه درس های آموخته شده گفت “دزدسالاری با گذشت زمان قوی تر شد، تا جایی که اولویت دولت افغانستان نه حکومتداری خوب، بلکه حفظ این دزدسالاری گردید. و ما به این سیستم کمک کردیم.”
در نهایت ایالات متحده، با اجازه دادن به فساد، به از بین بردن مشروعیت دولت متزلزل افغانستان که برای حمایت از آن می جنگید کمک کرد. با رشوه خواری قضات، روسای پولیس و کارمندان دولت، بسیاری از افغان های ناراضی از این دموکراسی، برای اجرای نظم، به طالبان روی آوردند.