افغانستان در دهه های اخیر از نظر سیاسی کشوری شکننده بوده است. سوال اینجاست که چگونه منطقهای که غنی از آداب و رسوم فرهنگی، دارای مردمی سختکوش از گروههای قبیلهای با استعداد و شدیدا وفادار و همچنین از زمان های بسیار دور دارای مسیر ارتباطی بین ملتها و فرهنگهای دیگر بوده به چنین جامعه بیثباتی تبدیل شده است؟ عبیدالله بهیر دیدگاهی آینده نگرانه نسبت به این موضوع دارد و تشریح خواهد کرد که چگونه افغانستان زمانی رویای بسیار متفاوتی بود.
افغانستان پیش از اینکه به آنچه هست تبدیل شود چه می توانست باشد؟ این رویا حول محور بایزید انصاری می چرخد که پیروانش و جهان پس از او، وی را به عنوان پیر روشن می شناسند.
نسخه های تاریخی متناقض زیادی از پیر روشن وجود دارد اما برای این رویا به سراغ نسخه ایده آل می رویم. بایزید در سال 1525 در جالندر (هند) به دنیا آمد، وی با مشاهده شکوه و جلال سلسله سور افغان (1540-56) و شکست امپراتوری مغول ها را در سال (1526-1857) توسط خاندان سوریان مشاهده کرد. با گذشت زمان، وی در حالی که مسیر معنوی و روحانی خود را طی می کرد، شاهد انتقامی که مغول ها از مردم افغانستان گرفتند، بود. این ظلم و ستمگری از سوی امپراتور مغول اعظم (1556-1605) و انتشار اعلامیه ای در مورد دین جدید (دین الهی) باعث شد تا پیر روشن علیه مغولان جنگ مقدسی را اعلام کند. نمونه ای از سخنان وی در این رابطه:
شما یک ملت آمیخته با یک امپراتوری بودید که از کابل تا دهلی طول آن بود، اما اکنون مغول ها شما را به بردگی گرفته اند. برخیزید و زنجیر بردگی را از گردنتان بیرون آورید.
وی افغانها را تشویق به گرفتن سلاح کرد و آنها را به مدت 75 سال به خاری در چشم امپراتوری مغول تبدیل نمود. پسر و دو نوه اش همگی جان خود را در راه آزادی فدا کردند. گفته می شود که فریادهای اتحاد و همبستگی پیر روشن هنوز در رگ های هر جنگجوی افغان که علیه مهاجمان خارجی جنگیده اند جاری است.
این رویا البته نه فقط برای شور و اشتیاق را برمی انگیزاند بلکه برای عناصر منحصر به فردی که آن را ایجاد کرده اند، مهم می باشد اما حیاتی نیست. پیر روشن فرد میانه رویی بود که معتقد به ارتقای کیفیت قوم خود از طریق آموزش بود. او کسی بود که به برابری جنسیت اعتقاد داشت. این ترکیب نادر از یک رهبر که یک عالم دینی، یک ملی گرا و یک اصلاح طلب بود تا 500 سال آینده در افغانستان تکرار نخواهد شد. با این حال، دعوت ملی گرایانه او برای آزادی و اتحاد باعث شد که مغول ها، روحانیانی را برای افترا و توهین علیه او استخدام کنند و او را با استفاده از توهین هایی بی حرمت بسازند که او البته بارها موارد را انکار می کرد. دیدگاههای اصلاحطلبانه او دیگر شخصیتهای مذهبی را نیز وادار ساخت تا او را محکوم کنند و این مسئله منجر به شکاف بین دو طرف گردید.
بیش از 300 سال پس از مرگ پیر روشن در سال 1585 در منطقه توپی (خیبر پختونخوا) و نزدیک به 150 سال پس از آنکه احمدشاه درانی (1722؟-72 / 1747-72) به عنوان جوانی اصلاح طلب، نخبه و تحصیل کرده یا به اصطلاح امروزی “روشن فکر” (اصطلاحی است که برای روشنفکران افغانستان امروزی استفاده میشود.) دولت مدرن کنونی افغانستان را تأسیس نمود. (اعتقاد بر این است که هیچ ارتباطی با پیر روشن یا جنبش روشناییه او ندارد، اما با این وجود این تطابق جالب است.)
روشنفکرها شاه حبیب الله خان (1919-1872 / 1901-1919) را تحت فشار قرار دادند تا در سال 1903 اولین مکتب مدرن را در افغانستان تأسیس کند. مکتب حبیبیه پس از پادشاه به نام وی نام گذاری شد که یکی از مشهورترین مکاتب کشور است. اما برای رفع نگرانی گروههای مذهبی مخالف این سیستم آموزشی جدید، شاه مدارس دینی متعددی را در مراکز ولایات در سراسر کشور ساخت.
تنش ها و اختلافات بین روشنفکران و روحانیون مذهبی زمانی شدت گرفت که امان الله خان (1892-1960 / 1919-29، پسر حبیب الله خان) پس از اینکه به سلطنت رسید، اصلاحات اجتماعی را پیش گرفت. شاه امان الله خان علیه بریتانیا جنگید و استقلال افغانستان را پس گرفت و او به یک قهرمان ملی تبدیل شد. با این حال، شاه جوان تمایل به غرب داشت و مشتاق به پیاده سازی پروژه های مدرن غرب در کشور بود. ممنوعیت پوشش سنتی در کابل، الزام مردان به تراشیدن ریش و برگزاری آموزش مختلط در جامعه از جمله اصلاحاتی بود که او با شتاب آنها را انجام داد. آخرین تیر خلاص وی این بود که در اسلام زنان مجبور به پوشیدن حجاب نیستند که جنجال اساسی در میان جمعیت عمدتاً محافظهکار روستانشین ایجاد کرد که توسط روحانیون مذهبی مدیریت می شد که سرانجام شاه امانالله خان را مجبور به کناره گیری از تاج و تختش در سال 1929 کردند.
این شکاف را رهزنی به نام حبیب الله کلکانی (۱۸۹۱–۱۹۲۹، جنوری – اکتبر ۱۹۲۹) که به سمت کابل لشکر کشی کرد و خود را امیر افغانستان اعلام نمود، پر ساخت. کلکانی نه ماه آینده را صرف معکوس سازی اصلاحات امان الله خان با ممنوع نمودن مکاتب دخترانه کرد، مردان را ملزم به گذاشتن ریش ساخت و از زنان خواست که خانه های خود را بدون همراه مرد ترک نکنند. برای کسانی که با وضعیت امروز افغانستان آشنا هستند، وضعیتی ناامید کننده است که 100 سال بعد، ما به همان وضعیت اما با حاکمیت طالبان بازگشته ایم. کلکانی در کمتر از یک سال توسط محمد نادرشاه پسر کاکای امان الله خان (1883 – 1933 / 1929 – 33) که به عنوان پادشاه جدید منصوب شد، سرنگون و به دار آویخته شد.
چندین دهه پس از ترور نادرشاه در نوامبر 1933 و در زمان حکومت پسر و جانشینش محمد ظاهر شاه (1914-2007 / 1933-1973) آشفتگی دیگری در همان مکاتب و دانشگاه های مدرنی که پادشاهی به امیدی ساخته بود، به وجود آمد که به عنوان کاتالیزور یا موضوعی برای شتاب دهی اصلاحات اجتماعی عمل خواهند کرد. نفوذ روزافزون اتحاد جماهیر شوروی دانشجویان جوان را به سمت کمونیسم سوق داد و در نهایت منجر به تشکیل حزب دموکراتیک خلق افغانستان (PDPA) در سال 1965 شد. در همین حال، دانشجویان مذهبی الهامبخشتر از جمعیت اخوان المسلمین مصر بودند که منجر به تأسیس سازمان جوانان مسلمان در سال 1969 شد.
پس از سالها پیگرد قانونی و کشتارهای فراقانونی، رهبران باقیمانده سازمان جوانان مسلمان، حزب اسلامی افغانستان را ایجاد کردند و در سالهای 1975-1976 اقدام به شورش مسلحانه نافرجام علیه دولت نموده، که به دلیل عدم مشارکت مردمی با شکست روبرو شدند. این وضعیت پس از کودتای کمونیستی (معروف به انقلاب ثور) در افغانستان که توسط حزب دموکراتیک خلق در سال 1978 انجام شد، تغییر کرد.
با لشکرکشی ارتش سرخ به داخل کشور در سال 1979، مردم خیلی زود از رژیم کمونیستی ناامید شدند. سازمان جوانان مسلمان در جهان به عنوان “مجاهدین” شناخته شدند و ملت از آنها حمایت کرده تا نیروهای شوروی را شکست دهند. با این حال، حزب دموکراتیک خلق با استفاده از دستگاه های دولتی و رسانه ای خود، توانست خود را به عنوان اصلاح طلبان ناسیونالیست معرفی کنند که با افراط گرایان مذهبی که تمویل کنندگانشان کشورهای خارجی بودند، مبارزه کنند. اما با وجود اینکه مجاهدین از روی خوش شناسی تعدادی از روشنفکران ملی گرا را توانستند در مبارزه با نیروهای شوروی با خود همراه بسازند، این نیروهای روشنفکر اغلب در حملات مرموز و بی ادعا کشته می شدند. انتخاب جنبشهای ملیگرای پشتون در پاکستان برای همسو شدن با حزب دموکراتیک خلق افغانستان، شکاف بین جریانهای اسلامگرا و ناسیونالیست را بیشتر کرد.
مجاهدین علیرغم پیروزی در جنگ، هدف مشترکی به جز دشمن مشترکی که با آن می جنگیدند، با یکدیگر نداشتند و این مسئله به بن بستی میان گروه های مختلف تبدیل شد، دلیل آنکه آنها تلاش کردند شهر کابل را پس از خروج نیروهای شوروی تصرف کنند. درگیری بر سر پایتخت منجر به کشته شدن هزاران شهروند کابل شد. این مبارزه خونین که با نقض گسترده حقوق انسانی مواجه بود، طالبان از مدارس دینی در جنوب افغانستان را به دست گرفتن اسلحه واداشت. این گروه دقیقاً مانند انتصاب حاکمان افغان پیش از خود، جرگه کوچکی را تشکیل دادند که در آن ملای جوانی به نام محمد عمر (1960-2013) را به عنوان رهبر خود منصوب کردند و با بیرق سفید خود به سمت کابل رهسپار شدند. هدف اصلی طالبان پایان دادن به هرج و مرج و ایجاد یک حکومت اسلامی در کشور بود که آنها در سال 1996 موفق به این کار شدند. تهاجم ایالات متحده در سال 2001 پس از حمله 11 سپتامبر به مرکز تجارت جهانی و با حضور 20 ساله خود، در امر دولت – ملت سازی در افغانستان شکست خوردند. و در نهایت طالبان در سال 2021 به قدرت بازگشتند.
طالبان در 20 سال مبارزه آزادی خود فرصتی را از دست دادند که به آن “ملی گرایی” گفته می شود. این مسئله شاید به دلیل ادعای عنوانی که توسط مقامات جمهوری افغانستان به کار برده می شد که به اعتقاد آنها ملی گرایی ضد اسلامی بود. در حالی که ممکن است برخی در میان طالبان تمایلات ملی گرایی داشته باشند، اما به نظر می رسد اقدامات آنها از زمان به دست گرفتن قدرت در سال 2021 خلاف این را نشان می دهد. پایین انداختن بیرق ملی (بیرق شاه امان الله خان) از بلندترین تپه موجود در کابل و جایگزینی آن با پرچم خود در اولین روز به قدرت رسیدن و هتک حرمت به تصاویر شاه امان الله خان، تنها می تواند به عنوان یک ضد ملی گرای تلقی شود. ربوده شدن استاد جاوید مومند که عکسی را با کلاه جنبش تحفظ پشتون (جنبش ملی گرای مسالمت آمیز پشتون در پاکستان) در حساب کاربری خود در شبکه های اجتماعی منتشر کرد، آخرین سلسله از یک سری نمونه هایی است که در آن طالبان خود را ضد ملی گرا معرفی می کنند. بیشتر سیاستهای طالبان برای اطمینان از ناسازگاری و عدم توافق بین دولت و ملت است که باعث خواهد شد تا این دو از یکدیگر بیشتر فاصله بگیرند که در نتیجه امید به اصلاحات نیز روز به روز کاهش یابد.
پیر روشن فراموش خواهد شد، همان طور که رویاها اغلب به محض بیدار شدن، فراموش می شوند. کتابخانه افغان در کابل (AKSOS)، کتاب خیرالبیان وی را دارد (بهترین دستاورد، 1651 میلادی) اما نسخه کپی از آن موجود نیست. افغانستان امروزیِ تحت حاکمیت طالبان، حتی اجازه ندارد مجددا آن رویاها را ببیند.
نویسنده: عبیدالله بهیر استاد یار پوهنتون امریکایی افغانستان و تحلیلگر مسائل سیاسی در افغانستان می باشد. وی زمانی که طالبان در اگست 2021 کنترل این کشور را به دست گرفتند، ترجیح داد در افغانستان حضور داشته باشد. وی در حال حاضر مشغول به تحصیل در مقطع دکترا در دانشگاه نیو اسکول مستقر در شهر نیویورک / آمریکا است.