خالد ځدران، سخنگوی فرماندهی امنیت در کابل، خاطرات ۲۰ سال جنگی خود را تحت عنوان ۱۵ دقیقه نوشته و منتشر کرده است. این خاطرات در بیش از ۶۰۰ صفحه با همکاری بنیاد «جلال» در کابل چاپ شده اند.
خالد ځدران، عضو خانواده مولوی سنگین فاتح است؛ کسی که برای نخستین بار در دوران جمهوریت و حضور نیروهای آمریکایی، جنگ را در منطقه پکتیا آغاز کرد. او از فرماندهان برجسته شبکه حقانی به شمار می رفت و در سال ۲۰۱۱ در فهرست سیاه آمریکا قرار گرفت.
او داستان کتاب را از ماجرای دستگیری برگدال (سرباز آمریکایی) آغاز کرده و نام ۱۵ دقیقه را به این دلیل انتخاب کرده است که در جریان انتقال برگدال به وزیرستان، تنها ۱۵ دقیقه پیش از یک حمله پهپادی، او از وسیله نقلیه خود پیاده شده بود. ځدران در کتابش می نویسد اگر آن ۱۵ دقیقه اختلاف، اتفاق نمی افتاد و برگدال کشته می شد، نه مذاکرات دوحه ای در کار بود، نه تبادل او با پنج فرمانده طالبان انجام می شد، و نه طالبان امروز بر کابل حاکم بودند.
ځدران که ۲۰ سال زندگی جنگی خود را در وزیرستان گذرانده، از جمله طالبان میانه رو به شمار می رود که تفاوتی میان جمهوری خواهان و طالبان نمی گذارد، اهل توهین و ناسزا نیست و سعی دارد با همه طرف ها روابط خوبی داشته باشد.
گرچه کتاب او یک روایت جنگی است، اما چند نکته آن برایم جالب بود؛ اول اینکه برخلاف بسیاری از طالبان که نسبت به شاه امان الله خان دید منفی دارند و او را با القاب زشت یاد می کنند، خالد ځدران او را به عنوان «شاه غازی» در جنگ علیه انگلیس ستوده است. نه تنها از او بد نگفته، بلکه او را پیشگام مبارزه با استعمار انگلیس معرفی کرده است.
او با وجودی که علیه نظام جمهوریت جنگیده، اما در کتاب خود همواره از «اردو» بهعنوان «اردوی ملی» یاد کرده و بیرق سه رنگ سیاه، سرخ و سبز را نیز «بیرق ملی» خوانده است. هرچند این ها نشان از تضاد فکری در درون طالبان دارد، اما همین موضع گیری ها به خودی خود قابل تأمل است.
ځدران ویژگی منحصربه فردی دارد؛ او هم جنگجوی طالبان است و هم نویسنده ای باتجربه. زبان کتابش روان و از جملات کلیشه ای پرهیز کرده است. در بخش هایی از کتاب نیز به انتقاد از رهبری گروه طالبان پرداخته است. مثلاً سخنانی از وزیر امر به معروف طالبان، خالد حنیفی، نقل می کند که به خط مقدم جنگ رفته و از جنگجویان خواسته با او دیدار کنند، در حالی که آنان درگیر نبرد بودند و انتقال پیام از طریق بی سیم ممکن بود. اما حنیفی نپذیرفته و جنگجویان مجبور شده اند پس از شش ساعت پیاده روی، خود را به او برسانند؛ فقط برای آنکه درباره موی سر و ریش برایشان نصیحت کند!
همچنین می نویسد که برگدال توسط طالبان پکتیکا دستگیر و به سختی نگهداری شد، اما در زمان تبادل، آنان از رادیو مطلع شدند و هیچگونه مشورتی با جنگجویان پکتیکا – به ویژه خانواده سنگین فاتح یا فرماندهان این منطقه – انجام نشده بود.
من تلاش آقای ځدران را ستایش می کنم؛ زیرا برخلاف برخی از اعضای طالب که در فضای مجازی پرخاشگر هستند، او از توهین پرهیز کرده و اثری مستند و قابل تأمل از خود به جا گذاشته است.
تمجید بلال سروری ژورنالیست مطرح افغانستان از کتاب سخنگوی فرماندهی امنیت