شورای روابط خارجی امریکا در مطلبی نوشته است که امضای توافقنامه دوحه و تعیین تاریخ خروج ایالات متحده از افغانستان، منبع اصلی اهرم فشار بر طالبان را سلب کرد و هرگونه توافق برای ختم جنگ بین افغانها را پایان داد.
این اندیشکده امریکایی نوشته است که فروپاشی دولت و ارتش افغانستان هر چند دراماتیک به نظر میرسید اما تعجبآور نبود.
از دید نویسنده مقاله، قبل از اینکه رئیسجمهور جو بایدن دستور عقبنشینی و خروج از افغانستان را صادر کند، دونالد ترامپ در فبروری ۲۰۲۰ با امضای توافقنامه دوحه باعث سقوط روحیه افغانها شد و منبع اصلی اهرم فشار بر طالبان را سلب کرد.
مقاله افزوده که مذاکرات برای دستیابی به یک راهحل سیاسی هرگز اولویت اصلی در هیچ نقطهای از جنگ بیست ساله امریکا در افغانستان نبود و غالبا با اهداف نظامی زودگذر جایگزین میشد.
طبق این تحلیل، درگیریهای سیاسی معمولاً به حل و فصل مذاکره نیاز دارند تا راهحلهای صرفا نظامی.
مقاله با اشاره به فقدان مذاکرات در طول جنگ امریکا در افغانستان نوشته با توجه به مهارت طالبان در شورشهای کمهزینه، بعید بود که از نظر نظامی شکست بخورند چرا که آنها یک پایگاه و یک حوزه مشخص داشتند.
طبق این تحلیل، مدارس دیوبندی در بین پشتونهای ملیگرا، مذهبی و محافظهکار در تمامی سالها توانست به صورت پیوسته از بین جوانان نیرو جذب کند. از سویی دیگر تاکید مستمر ایالات متحده بر جنگ فرسایشی و تلفات غیرنظامیان در اثر حملات هوایی باعث اصطکاک شدید جنگ افغانستان شد.
مقاله افزوده که با این اوصاف امریکا باز هم در سالهای پایانی حضور در افغانستان این رویکرد جنگ فرسایشی را دوچندان کرد به طوری که تلفات غیر نظامیان ناشی از حملات هوایی پس از سال ۲۰۱۶ تا ۳۳۰ درصد افزایش یافت.
مقاله افزوده که سیاستگذاران امریکایی هیچ وقت درک نکردند که هزینههای سیاسی این رویکرد بیشتر از هرگونه سود نظامی موقت است.
مقاله پیادهسازی مدلهای متمرکز حکومتداری و نهادهای نظامی را یکی از اشتباهات راهبردی امریکا در افغانستان برشمرده است. بر این اساس، ایالات متحده و متحدانش اهداف آرمانی را برای دگرگونی اجتماعی تعیین کردند که نمیتوان آن را با یک پایگاه حمایتی نسبتاً کوچک از افغانهای تحصیلکرده و شهری به دست آورد.
نویسنده با تاکید بر این که حل و فصل اختلافات باید از موضع حداکثر فشار از جانب امریکا و دولت افغانستان صورت میگرفت به دو فرصت از دست رفته برای توافق مطلوبتر با طالبان پرداخته است.
فرصت اول به زمانی برمیگردد که پس از برکناری طالبان در اکتبر ۲۰۰۱ طالبان در همان روزهای اولیه پیشنهاد مذاکره را به ایالات متحده داد اما امریکا آنها را به اجلاس بن دعوت نکرد.
درباره دومین فرصت نویسنده معتقد است که با افزایش نیروهای ائتلاف در بین سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۳ رخ داد که پس از آن با کاهش نیروها، نقطه اوج اهرم فشار بر طالبان شروع به فرسایش کرد و دولت افغانستان به طور پیوسته تضعیف شد.
طبق این تحلیل، ایالات متحده تلاش داشت تا ارتش افغانستان را با ساختاری متمرکز و تجهیزات هزینهبردار ناسازگار با شرایط جغرافیایی افغانستان بسازد اما در آخر آشکار شد که علیرغم میلیاردها دالر سرمایه گذاری، ارتش افغانستان به نیرویی خودکفا تبدیل نشده بود که بتواند امنیت کشور را تامین کند.
مقاله تصریح کرده که با خروج مکتوب ایالات متحده از افغانستان طالبان دیگر انگیزهای برای مذاکره جدی نداشتند.
نویسنده بر این باور است که در فقدان حمایت شدید ایالات متحده و بینالمللی، دولت از هم پاشیده افغانستان به دلیل اختلافات قومی نتوانست به تنهایی به یک راهحل برسد و دچار فروپاشی شد.