با نگاهی به شرایط کنونی افغانستان، در این مقاله تحلیلی به وضعیت سیاسی چهار و نیم دهه گذشته، بن بست مسئله سیاسی افغانستان در شرایط کنونی، چالش های پیش رو و راه حل های منطقی برای حل مشکلات پرداخته میشود. شایان ذکر می دانم که این مقاله کاملاً بی طرفانه است و قصد تبرئه و مجازات افراد و نظام های گذشته در افغانستان را ندارد، بلکه بر اساس دیدگاه ها شخصی من و حقایق در چهار و نیم دهه گذشته نوشته شده است..
افغانستان کشوری با منابع طبیعی وسیع است که در قلب آسیا با تاریخ و فرهنگ تاریخی واقع شده است. از منظر ژئوپلیتیک، چون در قلب آسیا قرار دارد، ثبات سیاسی در این کشور می تواند به تغییر نقشه سیاسی منطقه و جهان منجر شود، همانطور که در گذشته، برای توازن قوا بین بلوک شرق و غرب نقطه عطفی محسوب می شود.
افغانستان از نظر ساختار اجتماعی کشوری زیبا با طبیعتی زیباست که از اقوام مختلف تشکیل شده است. افغانستان با فرهنگ تاریخی و متنوع خود و حضور اقوام مختلف زیبایی خاصی به این کشور بخشیده است. اما این زیبایی ها گاه طعمه توطئه های خارجی شده و شکارگاه سیاستمداران فرصت طلب شده اند.
از منظر ژئواستراتژیک، افغانستان برای قدرت های بزرگ و کشورهای منطقه از اهمیت بالایی برخوردار است و عدم ثبات در این کشور باعث شده است که قدرت های بزرگ به خاطر منافع خود و حتی گاهی به صورت غیرمنتظره به اینجا حمله کنند. این حمله مثارف سیاسی، نظامی و اقتصادی سنگینی نیز برای آنها به همراه داشته است. از نظر ژئواکونومیک، این کشور از نظر معادن و منابع طبیعی غنی است، نبود ثبات باعث شده است که افغانستان برای سالیان متمادی یک کشور فقیر باقی بماند.
پس از سقوط سلطنت محمد ظاهر شاه که مرحله طلایی ثبات سیاسی و اجتماعی در تاریخ جدید افغانستان به شمار می رود، رژیم های زیادی در افغانستان سپری شده اند، اما متاسفانه هیچ یک از این رژیم ها به افغانستان و این کشور خدمت نکرده اند. آغاز این فاجعه کودتای محمد داوود خان بود که تا کنون ادامه دارد. اگرچه محمد داوود خان یک وطنپرست افغان و حامی سرسخت یک افغانستان توسعهیافته و باثبات بود، اما اشتباهات او در برخورد با اتحاد جماهیر شوروی در آن زمان به او اجازه نمیداد که امیدهایش را برای یک افغانستان توسعهیافته و باثبات برآورده کند. کودتای خونین حزب دموکراتیک خلق با حمایت اتحاد جماهیر شوروی در هفتم ماه ثور 1357 وی را از قدرت برکنار کرد و نورمحمد ترکی را به قدرت رساند.
دوره به دست گرفتن قدرت توسط حزب دموکراتیک خلق به رهبری نورمحمد ترکی از هفتم ماه ثور 1357 آغاز شد و پس از حکومت حفیظ الله امین، ببرک کارمل و دکتر نجیب الله تا هشتم ماه ثور 1371 ادامه یافت. این دوره 14 ساله در تاریخ افغانستان جدید به کشتار، مهاجرت های بزرگ، عدم ثبات اجتماعی و از هم پاشیدگی مردم افغانستان مشهور است. از سوی دیگر، تصمیمات اخیر آخرین رئیس این مجموعه، دکتر نجیبالله، از جمله پذیرش یک دیگر و صلح ملی حامیان زیادی در میان افغانها پیدا کرد که هنوز هم به عنوان یک سیاستمدار ملی به او احترام میگذارند.
هشتم ماه ثور 1371 مصادف با پيروزي مجاهدين و روي كار آمدن احزاب 7 و 8 بود. مجاهدین پس از سقوط حکومت داکتر نجیب الله به قدرت رسیدند اما این شروع، مرحله دیگری از جنگ های داخلی برای افغانستان بود که متأسفانه برنده داخلی نداشت و بازی توسط طراحان این احزاب شکست خورد. افغانستان به ویرانه تبدیل شد، نهادها ویران شد، تبعیض های سمتی، نژادی، قومی و زبانی آغاز شد، میلیون ها افغان جان باختند، شهید شدند، مجروح و معلول شدند و بار دیگر بخش بزرگی از مردم افغانستان به کشورهای خارجی رفته و پناهنده شدند.
اختلافات بین مجاهدین باعث شد که گروه های متعددی از طالبان در مدارس تحت شعار “نهضت اسلامی طالبان” به رهبری ملا محمد عمر مجاهد به ریشه کن کردن شر و فساد در ماه سنبله سال 1373 جمع شوند و برای استقرار نظام اسلامی بر اساس فقه حنفی سر از سپین بولدک قندهار بلند کرده و به سرعت ریشه دواندند. این جنبش ابتدا قندهار را در 11 میزان 1373 تصرف کرد و سپس 12 ولایت را پشت سر هم تصرف کردند و سرانجام در ششم ماه میزان 1375 کابل را تصرف کردند.
در دوران حکومت پنج ساله طالبان، مکاتب و دانشگاه ها به روی دختران بسته شد، زنان اجازه کار در موسسات دولتی یا غیر دولتی را نداشتند، آزادی بیان و بسیاری از حقوق فردی در افغانستان ممنوع یا محدود شد. حملات 11 سپتامبر 2001 در ایالات متحده امریکا و مشارکت گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن در این حملات باعث سقوط دولت طالبان در افغانستان شد. حضور رهبر القاعده در افغانستان و حمایت ملا محمد عمر مجاهد از اسامه بن لادن باعث شد که ایالات متحده امریکا و کشورهای ناتو برای ریشه کن کردن تروریسم به افغانستان حمله کنند.
بن لادن توسط ایالات متحده به بمب گذاری در سفارتخانه های امریکا در آفریقا در سال 1998 و حملات نیویورک در 11 سپتامبر 2001 متهم شد. با وجود اینکه تمامی مهاجمان 11 سپتامبر از اتباع عربستان سعودی بودند، حضور رهبر این گروه در افغانستان بهانه ای را برای امریکا برای حمله به افغانستان فراهم کرد. سرانجام در شانزدهم میزان 1380 حملات هوایی سنگین امریکا و انگلیس به افغانستان آغاز شد و شهر کابل در 23 عقرب 1380 با فرار طالبان سقوط کرد.
با سقوط طالبان، دولت استاد برهان الدین ربانی برای دومین بار در کابل به قدرت رسید. در ششم 1380 اجلاس بن به رهبری سازمان ملل متحد به مدت 14 روز در آلمان برگزار شد. بر اساس قرارداد بن، حکومت جدید و موقت افغانستان به رهبری حامد کرزی تأسیس شد و در اول جدی 1380 قدرت کابل را به دست گرفت.
به تاریخ 21 جوزای 1381 بر اساس نشست بن، لویه جرگه اضطراری در کابل برگزار و حکومت انتقالی دو ساله به ریاست حامد کرزی انتخاب شد. لویه جرگه قانون برای اساسی در بیست و سومین روز قوس 1383 برگزار شد و پس از 22 روز بحث و گفتگو و مذاکره، تحت فشار ناظران خارجی، قانون اساسی جدید افغانستان تصویب شد. بعدها بر اساس قانون اساسی، انتخابات ریاست جمهوری در هجدهم میزان سال ۱۳۸۳ برگزار شد و در نتیجه دولت جدید افغانستان به رهبری حامد کرزی به مدت پنج سال تشکیل شد.
در آغاز سقوط حکومت طالبان، ولایات مختلف افغانستان تحت کنترول فرماندهان محلی بود و حکومت حاکم بر کابل آنچنان کنترلی بر ولایات نداشت. بتدریج با کمک نیروهای بین المللی آیساف تحت فرماندهی ایالات متحده، حکومت کابل توانست کنترل خود را بر ولایات گسترش دهد. اما پس از چند سال، گروه های متخاصم طالبان دوباره دست به دست شدند و فعالیت های خود را در مناطق شرقی و جنوبی افغانستان آغاز کردند و به تدریج به حاشیه های شمالی و غربی افغانستان رسیدند.
حکومت حامد کرزی 13 سال دوام آورد. در این مدت درهای کمک های بین المللی به افغانستان باز شد و میلیاردها دالر کمک از سوی جامعه جهانی به افغانستان ارسال شد، اما نبود توان مدیریتی، فساد گسترده و جنگ، بخش زیادی از این کمک ها را به آب انداخت، درصد کمی برای انکشاف و بازسازی اقتصادی و اجتماعی افغانستان مصرف شد.
سرانجام در هفتم میزان سال 1393 پس از انتخابات جنجالی و مشکوک به فساد و با وساطت وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا (جان کری) قدرت از حامد کرزی به اشرف غنی انتقال شد و غنی از ایجاد حکومت مشترک وحدت ملی را با رقیب انتخاباتی خود دکتر عبدالله عبدالله گپ زد و پایه دموکراسی را در افغانستان نابود کرد. در انتخابات سال 1399 نیز همین مورد تکرار شد. این در حالی بود که پیش از انتخابات، ایالات متحده امریکا و جنبش طالبان (امارت اسلامی افغانستان) پس از مذاکرات طولانی در تاریخ 10 فبروری 2018 توافقنامه دوحه را امضا کرده بودند. این توافق میخ نهایی را بر تابوت دموکراسی افغانستان زد و راه را برای دستیابی مجدد طالبان به قدرت هموار کرد.
سرانجام پس از سقوط مداوم ولسوالی ها و ولایات کشور، در 24 اسد 1400 در نتیجه یک توطئه چند جانبه، نظام جمهوری سقوط کرد و طالبان به قدرت رسیدند و رئیس جمهور افغانستان، اشرف غنی، ابتدا به ازبکستان فرار کرد و سپس با یک طیاره غیرنظامی به امارات متحده عربی رفت. نظام 20 ساله جمهوری با وجود امکانات فراوان و فرصت های بی سابقه، نتوانست که ارکان خود را تقویت کند. علاوه بر فرصت های دو دهه جمهوری، فساد، سازش های جمعی و تشکیلاتی، عدم اجماع سیاسی، عدم اجرای قانون، فقدان عدالت اجتماعی و فقدان جایگاه سیاسی واحد، بحران جدیدی را برای کشور به همراه داشت.
از سوی دیگر، دو دهه دستاوردهایی از جمله آزادی بیان، حق تحصیل و کار برای زنان، شیوه های اقتصادی، دسترسی به تکنالوژی، رشد نسل جوان جدید، و نمونه دموکراسی، برقراری ارتباط با جامعه جهانی، آزادی مطبوعات و سایر تحولات از دستاوردهای این دو دهه به شمار می رفت. در چهار و نیم دهه گذشته، سیاست های نادرست و منفعت طلبانه سیاستمداران افغانستان خسارات جبران ناپذیری به افغانستان وارد کرده است. افغانستان تحت حاکمیت امارت اسلامی است و دنیا روابط خود را با افغانستان به دلیل نامشروع بودن این نظام و عدم پذیرش مطالبات جامعه جهانی به حالت تعلیق درآورده است. کشور از فقر مرگبار، بی ثباتی سیاسی و اقتصادی و آینده ای مبهم رنج میبرد.
افغانستان با یک بن بست سیاسی عمیق روبرو است در زمانی که افغان ها امید خود را برای یک سیستم قوی، باثبات و دموکراتیک که توسط خود افغان ها به پیش می برد، از دست داده اند. دلیل از دست دادن امید این است که دیگر افغان ها در داخل و خارج از کشور نسبت به آنچه برای افغان ها و افغانستان می گذرد بی تفاوت هستند.
مردم داخل افغانستان به دنبال تهیه یک لقمه نان شب هستند تا فرزندان خود را به دلیل فقر از دست ندهند. اما افغان هایی که خارج از افغانستان هستند گاهی صدای خود را بلند می کنند و یا به صورت آنلاین حزب یا جنبشی را اعلام می کنند و یا در شبکه های اجتماعی نسبت به وضعیت کشور واکنش نشان می دهند. برخی از آنها نیز تلاش می کنند تا اگر در آینده سازه ای برای افغانستان ساخته شود، نام آنها از قلم نیفتد.
علاوه بر این، برخی از افغان های تحصیل کرده و میهن پرست که نگران وضعیت کشور هستند و می خواهند کاری انجام دهند، اما خود را در اقلیت مطلق می بینند و اطرافیانشان در مسیرهای متفاوتی حرکت کرده اند. در واقع آنها هستند که می توانند سرنوشت افغانستان را تغییر دهند البته اگر این اقلیت ها متحد شوند و اکثریت قوی ایجاد کنند. این اقلیت ها در هر زمینه ای وجود دارند مانند: متخصصان و داکتران، روشنفکران، علمای دین، معلمان دانشگاه، علما، فعالان اجتماعی، عدالت خواهان، مترقیان، فرهنگیان، تمدن خواهان و سایر افرادی که نگران وضعیت کشور هستند.
با جمعیت 40 میلیون نفری در داخل و خارج از کشور، کمبود نخبگان سیاسی، عدم اجماع داخلی در مورد مسئله افغانستان، عدم اجماع منطقه ای و بین المللی در مورد مسئله افغانستان، حکومت کسانی که دارای افکار ستیزه جویانه و قدرت های رادیکال هستند که از ابزارهای مذهبی استفاده می کنند، عدم ارائه برنامه های مقابله سیاسی با گروه حاکم، در شرایط کنونی مردم عادی در حال غرق شدن هستند؛ اینها مواردی هستند که بحران افغانستان را عمیق تر میکنند.
در شرایط کنونی دو مورد زیر را می توان در مورد آینده افغانستان پیش بینی کرد: اول اینکه وضعیت بدی که منجر به جنگ داخلی می شود و دوم اینکه وضعیت مناسبی که در نتیجه تعاملات سیاسی و لابی گری در سطح ملی و بین المللی زمینه حاکمیت یک نظام باثبات را فراهم کند.
شرایط کنونی کشور با چالش های جدی مواجه است که رفع آن نیازمند راه طولانی و مبارزات است. این چالش ها به شرح زیر است: حکومت امارت اسلامی بر افغانستان، حضور داعش، القاعده و سایر گروه های تروریستی در کشور و منطقه، مداخله آشکار پاکستان در امور افغانستان، بازیکنان منطقه ای، بازیگران بین المللی، عدم اجماع گروه ها و جنبش های مختلف افغانستان مانند امارت اسلامی، جبهه های مقاومت، تکنوکرات ها، ناسیونالیست ها، احزاب راست و چپ، عدم وجود تعریف مشترک بین گروه ها و چالش های اقتصادی.
برای حل معقول مسئله افغانستان، درک واقعی رویدادهای چهار و نیم دهه گذشته و ارزیابی وضعیت کنونی کشور لازم است. برای حل مسئله افغانستان باید یک تعریف مشترک بر اساس منافع ملی پیدا کرد و بر اساس خواسته های مردم افغانستان به توافق رسید. در مرحله بعد، نیاز به ورود به مرحله ای است که یک سیستم قوی، پایدار، قانونی، فراگیر و دموکراتیک اجتناب ناپذیر است.
برای حل مسئله افغانستان ابتدا باید منافع ملی مشخص شود، خواسته های مردم افغانستان در اولویت قرار گیرد، یک چتر سیاسی مشترک برای رهبری افغانستان ایجاد شود و در زیر این چتر همه گروه های افغانی حضور داشته باشند. با هم و با توجه به منافع ملی، مردم در تصمیم گیری ها سهیم هستند.
یک چتر سیاسی واحد برای رهبری افغانستان: افغانستان از جمهوری محمد داود خان به جمهوری خلق و پرچم، حکومت مجاهدین، دوره اول امارت اسلامی و دو دوره دموکراسی در زیر سایه انقلاب تغییر کرده است. دموکراسی و امارت اسلامی تا دوره کنونی نظام های مختلفی را تجربه کرد، اما همه این نظام ها بر اثر توطئه ها فرو ریخت و افغان ها نتوانستند ثبات سیاسی را در کشور برقرار کنند.
در شرایط کنونی که مردم افغانستان بر اساس قومیت، زبان، مذهب و گرایشهای سیاسی به گروهها، احزاب، جریانها، جنبشها و سازمانهای مختلف تقسیم شدهاند، نیاز به دور هم جمع شدن و رهبری مشترک در زیر یک چتر وجود دارد. یک محیط صلح آمیز و دموکراتیک عاری از درگیری ها و رقابت های ناسالم نیاز است.
برای برون رفت از بحران کنونی افغانستان و با توجه به گذشته بلند و عمیق افغانستان و مشکلاتی که مردم افغانستان در چند دهه گذشته با آن دست به گریبان بوده اند، باید راه حل های منطقی را از طرق مختلف در نظر گرفت. این وظیفه افغان هاست که برای خوشبختی کشور با هم کار کنند تا بتوانیم از دست خارجی ها خلاص شویم تا ما نظامی بسازیم و از مشکلات رهایی پیدا کنیم. این کار با خارجی ها غیر ممکن است زیرا یک خارجی بدون در نظر گرفتن منافع خود برای افغان ها کاری سودمند و تحسین برانگیز انجام نمی دهد. ما در گذشته بارها با چنین موقعیت هایی مواجه بوده ایم، اما در نتیجه نه تنها به ثبات، توسعه و شادی نرسیدیم، بلکه در بحران های دیگری نیز گرفتار شدیم.
از این رو، موضوعاتی که در این مقاله به آن پرداخته ام، با نگاهی به واقعیت های واقعی کشور، راهکارهایی را ارائه کرده ام که می تواند پاسخگوی وضعیت کنونی کشور و ثبات، پذیرش یکدیگر، وحدت ملی و در مجموع آن باشد. می تواند منجر به ملت سازی و دولت سازی بهتر از هر راه دیگری شود.