تعلیق ممنووعیت: چرخش دیپلماسی مسکو

در پی تصمیم دیوان عالی روسیه برای تعلیق ممنوعیت فعالیت طالبان، شاهد چرخشی معنادار در سیاست رسمی مسکو در قبال حکومت کنونی افغانستان هستیم؛ تصمیمی که بیش از آنکه نشانه ‌ای از پذیرش سیاسی باشد، بازتابی از واقع ‌گرایی ژئوپلیتیکی روسیه در مواجهه با تحولات پیچیدهٔ آسیای مرکزی و جنوب آسیاست. این اقدام را می ‌توان گامی سنجیده در راستای تنظیم روابط روسیه با واقعیت‌ های میدانی و منطقه ‌ای تلقی کرد که در آن، تعامل با طالبان دیگر نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی استراتژیک به شمار می‌ رود.

در نخستین سطح، تصمیم دیوان عالی روسیه را باید تلاشی برای هماهنگ ‌سازی سیاست داخلی و خارجی روسیه دانست. در حالی که طی سه سال گذشته طالبان در افغانستان قدرت را در دست دارد و دولت‌ های منطقه از جمله چین، ایران، ازبکستان و ترکمنستان با آنان تعامل برقرار کرده‌ اند، سیاست رسمی روسیه در تناقضی آشکار به ‌سر می ‌برد؛ از یک‌ سو در فهرست سازمان‌ های تروریستی قرار داشتن طالبان، و از سوی دیگر دیدارهای رسمی مقامات روسی با نمایندگان این گروه. این شکاف میان سیاست ‌گذاری داخلی و دیپلماسی خارجی، اکنون با تصمیم قضایی اخیر تا حدودی برطرف شده و به مسکو امکان می‌ دهد تعاملات خود را در چارچوب قانونی تنظیم کند.

از منظر امنیتی، رویکرد روسیه مبتنی بر این تحلیل است که طالبان در دوره جدید، برخلاف دههٔ ۹۰ میلادی، گرایشی به جهاد جهانی نشان نداده‌ اند و بیش از هر چیز به دنبال بازسازی ساختار قدرت در داخل افغانستان‌ اند. به علاوه، نقش طالبان در مبارزه با شاخهٔ خراسان گروه داعش و دیگر گروه ‌های افراطی مانند حزب التحریر، مسکو را به این جمع‌ بندی رسانده که تداوم حضور طالبان در قدرت، در قیاس با خلأ سیاسی یا گسترش بی ‌ثباتی، گزینهٔ کم ‌هزینه ‌تری برای امنیت منطقه‌ ای است. به بیان دیگر، طالبان به‌جای آنکه عامل تهدید مستقیم برای منافع روسیه باشد، به نوعی دیوار دفاعی در برابر گسترش جهادگرایی فرامرزی عمل کرده است.

از سوی دیگر، نویسنده مقاله، الکساندر کنیازیف، در تشریح موضع روسیه تلاش دارد تا طالبان را از منظر تحولات اجتماعی و سیاسی افغانستان تحلیل کند، نه صرفاً بر اساس برچسب‌ های گذشته. او تأکید می‌ کند که هرچند طالبان الگوی خاص خود را از دولت ‌سازی دنبال می ‌کند – که در بسیاری از زمینه‌ ها با استانداردهای بین ‌المللی فاصله دارد – اما این روند بازتابی از شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی افغانستان است. از همین منظر، درخواست‌ هایی همچون تشکیل دولت فراگیر یا رعایت حقوق زنان، از دیدگاه مسکو باید در چهارچوب واقعیت‌ های بومی و نه تحمیل نسخه ‌های وارداتی مورد بررسی قرار گیرد.

افزون بر آن، تحولات اخیر در زمینهٔ همکاری ‌های اقتصادی، از جمله توافق میان وزارتخانه‌ های ترانسپورت روسیه و ازبکستان برای ساخت خط آهن ترانس ‌افغان، نشان می ‌دهد که روسیه به دنبال بهره ‌گیری عملی از ظرفیت ژئوپلیتیکی افغانستان است. موقعیت جغرافیایی افغانستان، آن را به حلقهٔ ارتباطی میان آسیای مرکزی، شبه‌ قاره و خاورمیانه تبدیل کرده و این کشور می‌ تواند به مسیری حیاتی برای تجارت روسیه با بازارهای آسیایی و آفریقایی بدل شود. از این منظر، تعامل با طالبان تنها یک ضرورت سیاسی نیست، بلکه ابزار راهبردی برای تحقق اهداف اقتصادی نیز هست.

در بعد ژئوپلیتیکی، روسیه در تلاش است با پررنگ‌ سازی نقش خود در حل‌ و فصل مسائل افغانستان، توازن را در برابر نفوذ غرب و متحدانش حفظ کند. طالبان، برخلاف نیروهای پیشین مورد حمایت غرب، خود را به مسکو نزدیک‌ تر نشان داده ‌اند. آنان نه تنها در قبال جنگ اوکراین موضعی بی‌طرفانه و گاه همدلانه اتخاذ کرده ‌اند، بلکه در برابر نفوذ ایالات متحده، اروپا و ترکیه نیز مقاومت نشان داده‌ اند. این امر روسیه را به این نتیجه رسانده که طالبان می‌ توانند به عنوان بازیگری قابل تعامل در زمین بازی اوراسیا ایفای نقش کنند؛ به ‌ویژه در فضایی که بسیاری از دولت‌ ها به دلیل ملاحظات بین‌المللی، هنوز از به ‌رسمیت‌ شناختن رسمی طالبان خودداری می‌ کنند.

با وجود این، روسیه همچنان سیاستی محتاطانه در پیش گرفته و تعلیق ممنوعیت فعالیت طالبان را گامی تدریجی به‌ سوی تعامل بیشتر، نه اعطای مشروعیت، می‌داند. از نگاه مسکو، برقراری روابط کامل سیاسی نیازمند استمرار اقدامات طالبان در جهت تأمین امنیت، کاهش افراط ‌گرایی و بهبود وضع اقتصادی است. در عین حال، روشن است که هیچ گروه سیاسی جایگزینی برای طالبان در افغانستان وجود ندارد و هرگونه تلاش برای بی‌ ثبات ‌سازی حکومت کنونی از سوی بیرونی ها، احتمالاً نه به دموکراسی بلکه به هرج ‌و مرج خواهد انجامید.

در نهایت، تصمیم دیوان عالی روسیه را می ‌توان به‌ عنوان شاخصی از پذیرش نسبی واقعیت سیاسی طالبان و تمایل روسیه به بازتعریف روابطش با حکومت آنان در چارچوب منافع منطقه ‌ای، امنیتی و اقتصادی تحلیل کرد؛ تصمیمی که هرچند به معنی تطهیر ایدئولوژیک طالبان نیست، اما از منطق موازنه‌ سازی ژئوپلیتیکی در جهانی چند قطبی برآمده است.

مطلبی از خبرگزاری تاس

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امان الله هوتکی تحلیلگر مسائل سیاسی: جبهه به‌اصطلاح مقاومت، صرفاً گروهی از قاچاقبران، آدم‌ربایان و مقام‌های فاسد پنجشیری است که در دوران جمهوری، اموال مردم را غارت می‌کردند. همین افراد طالبان را قوم‌گرا می‌خوانند، در حالی که تمام تشکیلات خودشان بر پایه تعصب قومی بنا شده است. این گروه تحت نام مقاومت، در واقع جاسوسان بیگانگان هستند.
آرین یون نماینده پیشین پارلمان: زلنسکی دقیقاً به سرنوشتی دچار شده است که ما شدیم. فرمانده اعلی قوای ما، رئیس‌جمهور غنی نیز به ما می‌گفت که هیچ شکی در نیت آمریکا نداشته باشید. پیشنهاد ما این بود که از دامن آمریکا رها شویم و مذاکرات واقعی با طالبان آغاز گردد، اما رئیس‌جمهور تأکید داشت که آمریکا از او حمایت می‌کند...
عبدالسلام ضعیف از بنیانگذاران امارت اسلامی: هر چیزی که می‌تواند باعث نابودی و شکست یک قوم یا جامعه بزرگ شود، اختلاف و نفاق است. پایه‌های وحدت همیشه مستحکم هستند و می‌توانند در برابر هر نوع فشار مقاومت کنند. دشمن همواره راه نفوذ به این چارچوب را در تفرقه جستجو می‌کند تا به هدف خود برسد.
به اوکراین گفتند عضو ناتو شود تا امنیتش را تضمین کنیم. اوکراین که درخواست عضویت داد و جنگ شد، شرق سرزمینش را به روسیه بخشیدند و معادنش را بالا کشیدند، رییس جمهورش را هم با خفت هر چه تمام، از کاخ سفید بیرون انداختند. این یکی از عجیب ترین فریب‌های تاریخ روابط بین‌الملل بود.
همان روزی که ناچار شد امضای خروج خفت‌بار خود از افغانستان را ثبت کند، پس از بیست سال اشغالی که با مقاومتی استوار و تسلیم‌ناپذیر روبه‌رو شد. توافق دوحه فقط یک سند نبود، بلکه گواهی بر شکست بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان در برابر اراده‌ی ملتی بود که سر خم نکرد.
تصویری از مزار شهید سیدحسن نصرالله
قبلی
بعدی
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x