نویسنده: ریاض محمد خان سفیر پیشین پاکستان در قزاقستان و قرقیزستان
چند رویداد متوالی – هدف قرار دادن سفیر پاکستان در محوطه سفارت و حملات غیرقانونی در منطقه مرزی چمن که یکی از آنها منجر به کشته شدن هشت غیرنظامی پاکستانی شد – مستلزم بازنگری در درک و انتظارات ما از روابط پاکستان با افغانستان و مهمتر از همه، چگونگی بررسی این موضوع است. ما باید به رفتار ناامید کننده فزاینده افغان ها پاسخ دهیم.
همه عواملی که رفتار افغانستان در قبال پاکستان را در سطح فردی یا دولتی شکل میدهد، متکبرانه و گستاخانه خواهد بود. از لحاظ تاریخی، مداخله نظامی شوروی در سال 1979 نقطه عطفی بود که پاکستان را به نقش یک بازیگر کلیدی سوق داد.
به دلایل سیاسی، پاکستان مقاومت در برابر مداخله شوروی را انتخاب کرد، اما به زودی انگیزه اساسی فراتر از ملاحظات سیاسی رفت و زیربنای ایدئولوژیک را در بر گرفت. در سطح اصلی و بنیادی، کسانی که این سیاست را تنظیم و مدیریت می کردند، تنها ارتباط با گروه های اسلامگرای تندرو راضی بودند.
این مسائل با دیدگاه اسلام گرایانه رئیس جمهور ضیا طنین انداز شد، اراده ای را نشان داد و مسلماً می توان به آنها اعتماد کرد تا از عوامل تحریک کننده خط دیورند و پشتونستان دور شوند که برای مدت طولانی روابط دوجانبه را دچار مشکل کرده است. در برخی موارد، طالبان افغانستان و طالبان پاکستان محصول ترجیحات سیاست های ما هستند.
فاجعه اولیه برای سیاست ما در افغانستان به دست عناصر افراطی رخ داد که در طول محاصره جلال آباد در سال 1989 بیش از 100 سرباز فراری از ارتش کابل را قتل عام کردند و به نظم، برنامه ریزی و حتی عقل سلیم بی توجهی کامل نشان دادند. ما همچنین نتوانستیم آنها را به راه راست هدایت کنیم.
یکی از معاونان سابق وزیر خارجه در دولت نجیب الله عنوان کرد که نجیب الله، جلال آباد را غیرقابل دفاع نوشته است و قصد دارد از کابل در سروبی محافظت کند، اما پس از آن قتل سربازان فراری اوضاع را تغییر داد. اگر سقوط جلال آباد در سال 1989 محقق می شد، می توانست رنگ درگیری را تغییر دهد.
مواردی وجود داشته است که نجیب الله و پس از مداخله امریکا، حامد کرزی و اشرف غنی از اسلام آباد همکاری خواسته اند. دو نفر آخری خواهان کمک پاکستان برای کنترل طالبان و ایجاد فضای سیاسی بیشتر برای خود بودند. اما احتمال یک دولت «قابل اعتمادتر» در کابل با مشارکت طالبان، اغواکننده بود.
اگرچه رسماً این موضوع رد شد، اما ما همچنان جذب چنین تصورات نادرستی مانند یافتن «عمق استراتژیک» و داشتن یک «دولت دوستانه» در کابل شدیم. بسیاری از افغان های تحصیل کرده، به ویژه در میان مهاجران افغان، پاکستان را به تحریک طالبان به کشورشان سرزنش می کنند.
امروزه، نگاه ما به یک تقاضای حداقلی کاهش یافته است که دولت سرپرست طالبان، تحریک طالبان پاکستان و دیگر عناصر ضد پاکستانی را مهار کند، چیزی که به نظر می رسید رژیم های قبلی کابل آماده انجام آن هستند. ما در این زمینه به طالبان افغانستان اعتماد کردیم اما آشکارا ناامید شدیم.
در مورد آنچه در پشت کینه توزی طالبان افغانستانی نهفته است، بحث هایی وجود دارد که در تحریکات مکرر در امتداد سرحدات و حتی در رفتارها و حرکات گستاخانه رهبران طالبان قابل مشاهده است. موضوع حصارکشی سرحدات مشخص است که اوقات طالبان را تلخ کرده است.
حتی اگر نتوانیم آسیب شناسی خصومت افغان ها را درک کنیم، باید در واکنش های خود شفافیت سازی داشته باشیم. نخست، این وضعیت مستلزم تصمیماتی است که شامل رهبری سیاسی و نظامی، رهبران خیبر پختونخوا و بلوچستان، وزارت خارجه و سازمان های استخباراتی می شود.
ما باید مواضع روشنی را با طالبان پاکستانی و با طالبان افغانستان اتخاذ کنیم. طالبان پاکستانی تنها در صورتی می توانند به پاکستان بازگردند که سلاح های خود را تسلیم کنند.
هر کشوری که گروه های شبه نظامی را در خاک خود محافظت کنند، محکوم به فناست. با این حال، ما باید به شدت با ستیزه جویان تحریک طالبان پاکستان در مرز و داخل خاک پاکستان مقابله کنیم.
تحریک طالبان به دنبال ایجاد نفوذ خود در مناطق قبیله ای سابق فدرال است. گزارش هایی وجود دارد مبنی بر اینکه ما عناصر تحریک طالبان پاکستان را که به منطقه، به ویژه وزیرستان بازگشته اند، نادیده گرفته ایم. اگر درست باشد، این یک اشتباه بزرگ بود.