واکنش اسرائیل در برابر حمله ایران، این واقعیت را دگرش نمی دهد که اسرائیل همچنان در غزه “گروگان” است. نه تنها 132 گروگانی که هنوز در دست حماس هستند، بلکه خود اسرائیل هم بدون شکلی از افق سیاسی برای غزه و مسئله فلسطین در کل، همچنان در ایستار کنونی منطقه ای و بین المللی اش گرفتار خواهد ماند.
در ظاهر، ترازوی توانِ منطقه ای در طول جنگ غزه چندان دگرشی نداشته است: هیچ یک از دولت هایی که پیمان های صلح را با اسرائیل امضا کرده یا روابطشان را عادی سازی کردند، از این توافق ها عقب ننشستند. با این حال، همه دولت های عربی که اسرائیل را علیه ایران یاری دادند، این کار را در رسانه های محلی شان کمرنگ کردند. به بیان دیگر، اسرائیل به جایگاه پیشین خود در خاورمیانه بازگشت، همچون “معشوقه ای” که کشورهای عربی خواهان کمک او یا حتی کمک به او هستند اما در پشت صحنه. این یک پسرفت است.
از این گذشته، یکی از امضاکنندگان پیمان های ابراهیم، یعنی سودان، اکنون روابط دیپلماتیکش را با ایران از سر گرفته است و از کمک های نظامی و اقتصادی ایران بهره مند می شود. تهران، عملا، با بهره برداری از جنگ داخلی سودان تلاش دارد این کشور را از حوزه نفوذ غرب خارج کند و وادارش سازد تا از پیمان ابراهیم بیرون بیاید. اگر این تلاش موفق شود، سودان به یک دپوی جنگ افزاری ایران در منطقه تبدیل می شود که از آن برای تسلیح و تامین مالی سازمان های جهادی در سراسر خاورمیانه استفاده خواهد شد، همان طور که پیش از پیمان های ابراهیم این گونه بود.
در درازمدت، چاره کردن تهدید ایران برای اسرائیل و غرب، نه تنها به ابزارهای نظامی بلکه راهبردهای دیپلماتیک متکی است. در این پس زمینه، دو مسیر اقدام سر بر می آورد: نخست تلاش برای دگرش پویش های قدرت در منطقه با جذب بازیگران بیطرف یا متمایل به ایران با وعده منافع اساسی در آینده. این بازیگران شامل عمان، عراق، سوریه و به ویژه سودان می شوند. عمان از یک اهمیت تاریخی برخوردار است چرا که نخستین کشور خلیج فارس است که در دهه 1970 پیوندهایی با اسرائیل برقرار کرد و روابط دیپلماتیکش را در سال 1996 رسمیت داد. در مورد عراق، این امر فراتر از همسویی صرف با شبهنظامیان شیعه طرفدار ایران است، همان طور که سفر تصادفی نخستوزیر عراق به واشنگتن در جریان حمله ایران به اسرائیل نشان میدهد.
همگرایی تاریخی سوریه با ایران با گرایش های گذشته اش، به ویژه با مصر و عربستان سعودی تا آغاز جنگ ایران و عراق در سال 1980، تقابل دارد. قابل توجه بود که حافظ اسد، از ائتلاف غربی علیه عراق در تهاجم 1990 بغداد به کویت حمایت کرد. اخیرا هم سوریه پس از رفع مخالفت عربستان، امارات و دیگر دولت های عربی، به اتحادیه عرب بازگشت. سوریه نیاز عاجزانه ای به حجم بزرگی از کمک ها دارد که بطور بالقوه راه را برای چرخشی در سیاست خارجی اش فراهم می آورد. چنین دگرشی احتمالا با مخالفت روسیه روبه رو خواهد شد هرچند توانایی مسکو اکنون به خاطر جنگ اوکراین محدود شده است.
از این گذشته، هرچند حزب الله نیروی برتر نظامی در لبنان است، بسیاری از لبنانی ها – مسیحیان، سنی ها و حتی شیعیان – هستند که با این سازمان مخالفند و از پیامدهای جنگ برای کشورشان دلخوش نیستند. سرانجام این امکان را نباید نادیده گرفت که سودان هم اگر پاداش خوبی بگیرد، به اردوی غرب باز گردد.
دومین مسیر اقدام، بر حل و فصل مسئله فلسطین متمرکز است. این مسیر دربردارنده توسعه یک طرح یا ابتکار به رهبری اسرائیل در همکاری با آمریکا و کشورهای میانه روی عربی با هدف تاسیس یک جایگزین معتبر برای حکومت حماس در غزه است. هدف نهایی باید کار در مسیر تاسیس یک دولت فلسطینی در درازمدت باشد ضمن آنکه روند عادی سازی با عربستان سعودی هم دنبال شود. چنین تلاشی راه را برای توافق های بیشتر با کشورهای مختلف عربی و مسلمان از جمله اندونزی هموار می سازد.
با این حال، مهم است که به چالش های چشمگیر این رویکرد هم، از هر دو زاویه اسرائیلی و فلسطینی گردن نهیم. به هر حال، یک اراده نمایان برای پی جویی پیشرفت و ابتکار در این مسیر می تواند زمینه یک فرایند دیپلماتیک منطقه ای را فراهم آورد و به انتقاد از اسرائیل هم در افکار عمومی عربی و هم در جوامع غربی پایان دهد.
در حال حاضر، این ایده ها ممکن است همانند خواب و خیال باشد اما فراموش نکنیم که در گذشته ای نه چندان دور، تصور اینکه کشورهای عربی به اسرائیل در درگیری با ایران یاری رسانند هم، ناممکن به نظر می رسید. در پرتوی این واقعیت است که باید به همان نگره ای رو آوریم که در عنوان آخرین کتاب شیمون پرز بیان شد: “جایی برای رویاهای کوچک نیست!” حتی اهداف به ظاهر بلندپروازانه هم ارزش دنبال کردن را دارند. تاریخ نشان داده که چه بسا با پی جویی جسورانه و مصمم چشم اندازهای گران، چرخش های چشمگیری رخ می دهد.
#NakbaDay