نزدیک به نیم قرن است که افغانستان به عنوان خانه مشترک 40 میلیون نفری اداره نمی شود که حکومت آن به جای حکمرانی، پاسخگوی مردم باشد، منافع ملی را بر منافع شخصی ترجیح دهد، خطوط سرخ و سبز داشته باشد، اما زمانی اشغالگران و گاه افراد گروه حاکم، مانند بردگان کشور را به عنوان سرزمین فتح شده و اموال شان، بر اساس هوی و هوس و حیله آنها، به میدان جنگ های نیابتی و لابراتوار تبدیل کرده اند.
طمع شیطانی افرادی باعث شد تا تجهیزات جنگی را به اینجا آوردند، افغانستان را ویران کردند، اما ناپدید شدند. عده ای اینجا بازی جنگ های نیابتی را داغ نگه داشتند و به نام مبارزه با تروریسم جنگ را به افغانستان آوردند و ما نیز آهنگ های دموکراسی را زمزمه می کردیم. ما را کشتند، افراط گرایی را ترویج کردند، ارزش های ما را از بین بردند، ثبات منطقه را به هم زدند و فرار کردند.
برخی نظام اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم را بر کشور آزمایش کردند. افرادی دکان سیاسی خود را با بستن زبان و قومیت و مسیر با شعارهای فریبنده و ویروس های مرگبار اداره کردند و با شعارهای تحریک آمیز فدرالیسم این کشور را به فروش گذاشتند و به نام تضمین آزادی و حقوق بشر در ترازوی لیبرالیسم غربی به بازار عرضه کردند. آنها نیز به دلیل محرومیت های اجتماعی در گذشته در آتش انتقام روانی هستند. آنچه زمینه مشترک بین همه این افراد را تشکیل می دهد، عشق متعصبانه به قدرت است.
سطح هوشیاری ملی و تعهد به کشور آنقدر پایین است که به جای اهدافمان از توصیف چهره ها خسته نمی شویم. تا زمانی که اراده ای قوی برای تغییر خود نداشته باشیم. به جای رهبری که از بیرون آورده شده، دنبال رهبرانی نباشیم که در بین خود مان بزرگ شده و آزمایش شده اند، روز به روز اوضاع بدتر می شود.
طمع قدرت و امتیاز در میان مقامات گروه حاکم کنونی، اگر نگوییم بیشتر از حاکمان گذشته نیست کمتر نیز نخواهد بود. فساد یک ویروس در حال ظهور و به سرعت در حال گسترش است که جنبه معنوی و اعتماد اجتماعی آنها را از بین می برد. رفتار مسئولان با مردمشان نه با هیچ شاخصی مطابقت دارد و نه در فهرست نظام های عمومی موثر در سطح بین المللی قرار دارد. اگر اقدامات لازم و فوری برای اصلاح انجام نشود، مشکل پیچیده تر می شود.
فقدان نهادها و قانون اساسی لازم برای تشکیل حکومت، فقدان مشروعیت، عدم واگذاری مسئولیت به افراد واجد شرایط، سیاست های مغایر با دین و تمدن در عرصه تعلیم، حذف مخالفان و تلاش برای حذف نقش مردم در تصمیم گیری، خودکشی برای کشوری است که با تغییرات آب و هوایی، بلایای طبیعی و بسیاری از چالش های بزرگ دیگر مواجه است. وعده های دروغ با دنیا و مردم، بدتر شدن وضعیت اقتصادی مردم، انزوای کشور در سطح بین المللی و بی توجهی مسئولان، چیزهایی است که رؤیاهای مردم با ایمان قوی و روشن را می دزدد.
تعلیم و تربیت اصل دینی ما، راه حل مشکلات ما و آب حیات مریضی های سنتی و اجتماعی ماست. ملت ها و رهبران سیاسی که اهمیت تعلیم دختران را درک می کنند، سرمایه گذاری در این زمینه را نه تنها یک مسئولیت شرعی، قانونی و اخلاقی، بلکه یک ضرورت حیاتی می دانند. این مطمئن ترین راه برای ایجاد یک ذهنیت اجتماعی، ایجاد یک جامعه سالم، کاهش مرگ و میر کودکان، مدیریت نرخ تولد و باز کردن فرصت های اقتصادی است. متأسفانه وعده های فریبنده مسئولین رژیم کنونی در زمینه تعلیم دختران، بعد معنوی علما را در جامعه به صفر رسانده و چنان آسیب هایی به بار آورده است که بهبودی آن زمان زیادی را می طلبد.
ما کشور آسیب پذیری داریم و هر خارجی می تواند با استفاده از پول خود به ما آسیب برساند. بدگویی به کشورهای خارجی هیچ سودی ندارد. بیایید با اوضاع کشورمان تا حد ممکن مقابله کنید تا خود را از ذلت دروازه های کشورهای خارجی، در دروازه سفارتخانه ها و مرزهای خارجی نجات دهیم.
اگر نمیخواهیم کشورمان میدان جنگ، سرزمین تهاجم، لابراتوار آزمایش، ملک شخصی حاکمان و کانون فساد باشد، بالا بردن سطح تحصیلات در جامعه یک راه ضروری برای نجات ما از این شر است. تحصیلات لزوماً شغل شما را تضمین نمی کند اما علم به خودی خود عزت و احترام است. بزرگترین ضعف ملی ما پایین بودن سطح تعلیم است. هر نوع حکومت استبدادی بر جامعه جاهلی قابل توجیه است.
افغانستان مهمان خانه خصوصی هیچ شرکت یا فردی نیست که بتوان آن را بر اساس ترجیحات فکری مالک اداره کرد و ما مردم مردمی نیستیم که با اجاره این مهمانسرا و در صورت داشتن امکانات زندگی کنیم. اینجا ملک و خانه مشترک 40 میلیون افغانی ماست. گروه حاکم نباید خود را حاکم مردم بداند، بلکه باید خود را پاسخگو و خدمتگزار بداند.