ویدئوی اخیر منسوب به شاخه خراسان داعش که در آن به شورشیان بلوچ هشدار داده شده، لرزه بر اندام تمام کسانی انداخته که با بنیادگرایی مذهبی، فرقه گرایی و افراط گرایی مخالف اند. در این ویدیو، عناصر سکولار ملی گرای بلوچ تهدید به حمله شده اند و همچنین مردم از حضور در گردهمایی هایی که خواستار روشن شدن سرنوشت قربانیان اختطافات هستند، برحذر داشته شده اند.
از آنجا که این ویدیو پس از اظهارات تند برخی نهادهای قدرتمند حکومتی علیه داکتر ماهرنگ بلوچ منتشر شد – اظهاراتی که او را «عامل هند» و «خائن» خوانده بودند – پرسش های جدی به میان آمده است. بسیاری در بلوچستان می پرسند آیا تلاشی نظام مند برای استفاده از عناصر افراطی جامعه پاکستانی علیه مبارزان بلوچ و فعالان حقوق بشر در جریان است؟ نگرانی فزاینده ای وجود دارد که این رویکرد فاجعه بار خواهد بود و کشور را در ورطه ای از نفرت های فرقه ای فرو خواهد برد و انسجام اجتماعی را از هم خواهد گسست.
یک تاریخ نگار انگلیسی روزگاری نوشت: «تاریخ درسی است برای کسانی که می خواهند بیاموزند، نه برای آنانی که لجوجانه بر جای خود می مانند.» به نظر می رسد دستگاه امنیتی پاکستان هیچگاه از تاریخ نیاموخته است. در گذشته نیز گروه های افراطی در پاکستان شرقی (بنگلادش امروزی) برای مقابله با جنبش های ملی گرایانه به کار گرفته شدند، اما این سیاست نه تنها ناکام ماند، بلکه موجب تنفر بیشتر مردم شد و در نهایت به جدایی آن منطقه انجامید. حمایت از گروه هایی چون «البدر» و «الشمس» تنها آتش نفرت علیه دولت مرکزی را شعله ورتر کرد.
این گذشته باید هشداری عبرت آموز می بود، اما کسانی که اکنون در اوج قدرت اند و کل جامعه را تحت سلطه دارند، چنان در خودشیفتگی غرق اند که حتی اندیشه بازنگری در تصمیمات شان را توهینی به خود می دانند. آنان بر این باورند که آخرین نشانه های مقاومت را با سرکوب جنبش تحفظ پشتون و زندانی کردن ماهرنگ بلوچ خاموش کرده اند. اعتماد به نفس کاذب شان پس از آنکه تقریبا تمام رسانه ها به تریبون بی چون و چرای «قدرت های نامرئی» بدل شدند، بیشتر هم شده است.
اما چنین رویکردی بی هزینه نخواهد بود. در واقع، این سیاست در مسیر نابودی کشور گام بر می دارد. هنوز شبح ژنرال ضیاء الحق بر کشور سایه افکنده است. ضیاء همین سیاست را در گلگت و پاراچنار به کار بست و زخم های عمیقی بر پیکره ملت برجای گذاشت که هنوز التیام نیافته اند.
چنین رویکردی احتمالاً خشم ایران را برخواهد انگیخت و تهران ممکن است در واکنش، اقداماتی را انجام دهد. همچنین کابل نیز با سوظن عمیق به چنین سیاستی خواهد نگریست و شاید ناچار شود به طور کامل از تحریک طالبان پاکستان حمایت کند – اقدامی که به طور بالقوه امنیت ملی پاکستان را تهدید می کند.
اکنون باید این پرسش مطرح شود: اگر داعش واقعا آنقدر نیرومند بود که بتواند در بلوچستان پایگاهی برای خود ایجاد کند، پس چرا نتوانست از سقوط پایگاه اصلی اش در سوریه جلوگیری کند؟ چرا در عراق با شکست سختی مواجه شد و ایدئولوژی اش به جای ماندن در منطقه، به مناطق دورتر صادر شد؟
پاسخ های نارسا به این پرسش ها نشان می دهند که شاید این تهدیدها نه از سوی جهادی های واقعی، بلکه از طرف گردانندگان پشت پرده آنها صادر می شود. در بسیاری از مناطق بلوچستان، به ویژه در مناطق بلوچ نشین، دیدگاه های سکولار غالب است. فرقه گرایی و افراط گرایی مذهبی هیچگاه جایگاه قابل توجهی در این مناطق نداشته اند. اگرچه با حمایت حکومت از گروه های تبلیغی مذهبیِ رایوند، نفوذ دین در بلوچستان افزایش یافته، اما اینکه تصور شود جامعه بلوچ پذیرای ایدئولوژی افراطی داعش است، از واقعیت فاصله دارد.
واقعیت این است که بخش های بزرگی از جامعه بلوچ هنوز هم بردبار و پذیرای ادیان دیگر هستند. هندوها و اقلیت های دیگر سال ها یا حتی قرن هاست که در این ایالت زندگی می کنند و هرگز هدف حمله ملی گرایان – حتی آنانی که مسلح اند – قرار نگرفته اند. از این رو، فرضیه ای که می گوید بلوچستان با سیاستی حساب شده به سوی قطب بندی مذهبی و فرقه ای سوق داده می شود، قوت می گیرد. اما شعله هایی که قدرت مداران می خواهند در این ایالت برافروزند، ممکن است محدود به صخره ها و بیابان های این منطقه نماند، بلکه سراسر کشور را بسوزاند.
چنین سیاستی، همان طور که گفته شد، ایران را خشمگین خواهد کرد. دولت افغانستان نیز چنین رویکردی را با بدبینی بنگرد و شاید تصمیم بگیرد به شکل گسترده از تحریک طالبان پاکستان حمایت کند که این امر منافع امنیتی پاکستان را به خطر خواهد انداخت. برای جامعه هزاره نیز این وضع یک بحران وجودی ایجاد خواهد کرد و آنان را به جست و جوی راه های نجات وا خواهد داشت.
شش عضو اولیه داعش در منطقه، که از تحریک طالبان پاکستان جدا شده بودند، همگی پشتون تبار بودند – از جمله شاهد اورکزی یا شاهدالله شاهد. اگر بیشتر اعضای داعش در بلوچستان نیز از قوم پشتون باشند، این مسئله می تواند تنش میان دو قوم بلوچ و پشتون را شعله ور کند. شاید این برای کسانی که به «سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن» باور دارند، خوشحال کننده باشد، اما لطمه ای جبران ناپذیر به ساختار فدرال کشور خواهد زد.
داعش پیشتر زیارتگاه هایی در ایالت سند را هدف قرار داده و به شیعیان در این ایالت حمله کرده است. بنابراین، چنین رویکردی موجی از نگرانی را در سراسر کشور ایجاد خواهد کرد. ایالت های پنجاب، گلگیت – بلتستان و آزاد کشمیر نیز در امان نخواهند بود. میلیون ها زائر پاکستانی هر ساله به ایران، عراق و سوریه سفر می کنند. حضور افراط گرایان در بلوچستان امنیت آنان را به شدت تهدید خواهد کرد و به احیای گروه های تروریستی خفته ای چون لشکر جهنگوی و دیگر گروه های فرقه گرا خواهد انجامید که نه تنها شیعیان، بلکه پیروان مذهب بریلوی را نیز هدف خواهند گرفت.
با توجه به تمام این موارد، روشن است که چنین رویکردی به طور کامل مخرب بوده و کشور را در آستانه آشوب، خون ریزی و حتی فروپاشی قرار می دهد. این سیاست می تواند بنیان های پاکستان را به لرزه اندازد.
مطلبی از نشریه فرایدی تایمز