امضای توافق نامه سه جانبه میان افغانستان، ازبکستان و پاکستان برای پروژه راه آهن ترانس افغان، صرفاً یک طرح زیرساختی نیست، بلکه نماد تغییری عمیق در الگوی تعاملات منطقه ای و بازتعریف نظم ژئوپلیتیکی در اوراسیاست. افغانستان که طی دهه های گذشته بیشتر با جنگ، بی ثباتی و مداخله خارجی شناخته می شد، اکنون در حال گذار به موقعیتی متفاوت است؛ جایگاهی که نه تنها به عنوان معبر جغرافیایی بلکه به عنوان بازیگری اقتصادی در حال مطرح شدن است.
در این پروژه، افغانستان دیگر تنها یک مسیر عبوری نیست، بلکه به عنوان نقطه اتصال کلیدی میان آسیای مرکزی و آب های جنوبی ایفای نقش می کند. برای حاکمان کنونی در کابل، چنین پروژه ای فرصتی استراتژیک برای کسب مشروعیت داخلی از راه توسعه اقتصادی، و بازسازی وجهه خارجی از طریق مشارکت در همکاری های منطقهای. به بیان دیگر، اگر افغانستان بتواند نقش خود را به عنوان یک کشور ترانزیتی مؤثر تثبیت کند، مسیر جدیدی برای بازگشت به بازی دیپلماتیک و اقتصادی بین المللی برایش گشوده خواهد شد.
پاکستان در این معادله به دنبال بیش از یک مسیر تجاری ساده است. در حالی که فشارهای امنیتی و اقتصادی از سمت شرق، به ویژه هند، افزایش یافته، نگاه استراتژیک اسلام آباد به سمت غرب متمرکز شده است. این پروژه به پاکستان کمک می کند تا موقعیت خود را به عنوان یک کشور هاب ترانزیتی میان چین، آسیای مرکزی و خاورمیانه تقویت کند و از محدودیت های ژئوپلیتیکی گذشته فاصله بگیرد. از این منظر، راه آهن ترانس افغان بخشی از بازتعریف بلندمدت جایگاه منطقه ای پاکستان است.
نقش ازبکستان نیز در این پروژه فراتر از ظاهر فنی آن است. تاشکند با حمایت از اتصال اقتصادی، در تلاش برای رهبری بی سر و صدای آسیای مرکزی و گسترش نفوذ خود به سمت جنوب است. این کشور با تبدیل ترمذ به مرکز تجارت منطقه ای، در حال ایجاد کانونی برای مدیریت تحولات اقتصادی و ژئوپلیتیکی نوظهور است؛ الگویی که بر دیپلماسی چندجانبه، اقتصادمحوری و تعامل با همسایگان استوار است.
در قلب این طرح اما، یک پرسش کلیدی نهفته است: آیا اقتصاد می تواند جایگزین امنیت کلاسیک شود؟ پاسخ تا حد زیادی به عملکرد افغانستان در تأمین امنیت این مسیر، مدیریت درآمدهای ترانزیتی، و تعامل سازنده با بازیگران منطقه ای بستگی دارد. اگر مسیر راه آهن به بستری برای اشتغال زایی، افزایش درآمد و مشارکت محلی تبدیل شود، می تواند انگیزه بازیگران داخلی برای حفظ ثبات را افزایش دهد. در غیر این صورت، همچون بسیاری از پروژه های ناکام گذشته، به نمادی از فرصت سوزی بدل خواهد شد.
غیبت هند در این پروژه، در کنار حمایت ضمنی چین، نشانه ای از تغییر توازن قدرت در منطقه است. چین، اگرچه رسمی در این توافق نیست، اما پروژه را در راستای اهداف بلندمدت خود در چارچوب طرح کمربند و جاده تلقی می کند. در مقابل، هند که زمانی نقش فعالی در اتصال افغانستان به جنوب ایفا می کرد، اکنون در حاشیه مانده و موقعیت خود در آسیای مرکزی را در حال از دست دادن می بیند. این تغییر می تواند در بلندمدت، موازنه ژئوپلیتیکی در قلب آسیا را به سود بلوک های همسو با چین و روسیه تغییر دهد.
با وجود مزایای فراوان، پروژه راه آهن ترانس افغان همچنان با چالش هایی جدی مواجه است. از نبود منابع مالی شفاف و پایدار گرفته تا خطرات امنیتی، نبود زیرساخت های حمایتی و نظام بانکی ناکارآمد، همگی مانع تحقق سریع و مؤثر آن خواهند شد. اما شاید بزرگ ترین مانع، نبود اعتماد متقابل در میان بازیگران محلی و بین المللی باشد؛ عنصری که بدون آن، هیچ کریدور اقتصادی نمی تواند دوام بیاورد.
در نهایت، این پروژه فرصتی نادر برای افغانستان و منطقه است؛ فرصتی برای عبور از الگوی سنتی رقابت و بی اعتمادی، و حرکت به سوی مدلی بر پایه همکاری، تجارت و منافع مشترک. اگر این فرصت به درستی مدیریت شود، نه تنها نقشه راه اقتصادی منطقه را متحول خواهد کرد، بلکه شاید مقدمه ای برای بازسازی نظم سیاسی در اوراسیا نیز باشد.
مطلبی از نشریه آسیا تایمز