در وضعیت پرنوسان جغرافیای سیاسی جنوب آسیا، حادثه تروریستی اخیر در پهلگام دوباره تنش ها بین هند و پاکستان را شعله ور کرده است، به طوری که هند تلاش های دیپلماتیک خود را برای معرفی پاکستان به عنوان کانون تروریسم منطقه ای تشدید کرده است. با این حال، پاکستان این اتهامات را به عنوان یک استراتژی حساب شده برای تحریف جایگاه جهانی خود و پنهان کردن واقعیت های پیچیده کشمیر اشغالشده هند رد می کند. این بحث، روایت گسترده تری را برجسته می کند: سایه ماندگار القاعده، یک شبکه جهادی فراملی که استراتژی های تطبیقی و تاب آوری ایدئولوژیکی آن موجب گسترش نفوذ آن در قاره ها شده است، علیرغم حملات مداوم و پی هم ضدتروریستی. از خاکستر شهرت پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تا تکامل آن به یک فرانچایز غیرمتمرکز، مسیر القاعده بینش های مهمی در مورد ماهیت تغییرپذیر تروریسم مدرن ارائه می دهد.
آغاز قرن ۲۱ اوج القاعده به عنوان یک نهاد متمرکز بود که قادر به سازماندهی حملات فاجعه بار و برجسته بود. حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تجسم استراتژی آن برای هدف قرار دادن نمادهای غربی و رژیم های “مرتد” بود تا جهاد جهانی را تحریک کند. این دوران شاهد همکاری های هم افزاینده با گروه های منطقه ای مانند بمب گذاری های بالی در سال ۲۰۰۲ (با ۲۰۲ کشته) توسط جماعت اسلامی و بمب گذاری های هواپیمایی القاعده در شبه جزیره عربستان بود. این عملیات ها، که با برنامه ریزی دقیق و هماهنگی فراملی انجام می شدند، هدفشان بی ثبات کردن دولت های هم پیمان با قدرت های غربی و تحریک تقسیمات فرقه ای بود.
با این حال، جنگ جهانی ضدتروریسم به رهبری ایالات متحده پناهگاه های القاعده در افغانستان را نابود کرد، رهبری اصلی آن را از بین برد و فشارهایی بر حامیان دولتی وارد کرد. تا اواسط دهه ۲۰۰۰، القاعده به مدل غیرمتمرکز تغییر مسیر داد و به شاخه ها اجازه داد تا از نارضایتی های محلی بهره برداری کنند، در حالی که به ایدئولوژی کلی خود پایبند بودند. در مناطق قبایلی ادارهشده فدرال پاکستان، القاعده در میان میلیشیاهای پشتون پناه گرفت و از احساسات ضدآمریکایی پس از حمله ۲۰۰۱ استفاده کرد. به طور مشابه، در یمن، القاعده در شبه جزیره عربستان از آسیب پذیری دولت برای انجام حملاتی مانند تیراندازی به دفتر شارلی ابدو در پاریس در ۲۰۱۵ بهره برد، که نشان دهنده گسترش فراملی این گروه بود.
توانایی تطبیق پذیری القاعده در توانایی آن برای در هم آمیختن با درگیری های محلی و تطبیق استراتژی آن با دینامیک های منطقه ای نهفته است. در عربستان سعودی، القاعده در اواسط دهه ۲۰۰۰ به زیرساخت های نفتی و مجتمع های خارجی حمله کرد و هدف آن سرنگونی سلطنت به عنوان “عروسک خیمه شب بازی” غربی بود. برعکس، در اندونزی، جماعت اسلامی بر هدف قرار دادن اهداف نرم، از جمله مراکز گردشگری و اقلیت های مذهبی، تمرکز داشت تا همبستگی بین دینی را تضعیف کند. کمربند قبیله ای پاکستان به یک کوره گاه برای بقای القاعده تبدیل شد، جایی که با تحریک طالبان پاکستان برای حمله به تأسیسات نظامی و جوامع شیعه هم پیمان شد و درگیری های فرقه ای را تشدید کرد.
این تنوع منطقه ای استراتژی دوتایی القاعده را برجسته می کند: حفظ انسجام ایدئولوژیک در حالی که به شاخه ها آزادی عملیاتی می دهد. حمله به مرکز خرید وست گیت در نایروبی در ۲۰۱۳ توسط الشباب و تیراندازی در ایستگاه هوایی نیروی دریایی پنساکولا در ۲۰۱۹ توسط عوامل القاعده در شبه جزیره عربستان نمونه هایی از این رویکرد ترکیبی هستند: خشونت محلی با برند جهاد جهانی.
پس از ۲۰۱۰، رهبری مرکزی القاعده از فرماندهی مستقیم به مدل سازمانی چند شاخه ای منتقل شد که مشاوره ایدئولوژیک و حمایت های لجستیکی محدود را ارائه می داد. این تغییر مسیر بقا را در میان حملات پهپادی و فشارهای مالی تضمین کرد. گروه هایی مانند القاعده در شبه جزیره عربستان و همچنین در مغرب اسلامی به نیمه مستقل تبدیل شدند و بر شورش های داخلی تمرکز کردند، در حالی که به میراث القاعده ادای احترام می کردند. برای مثال، عملیات آدم ربایی برای باج خواهی القاعده مغرب اسلامی در ساحل صحرا، پایگاه های منطقه ای را تأمین مالی کرد، در حالی که مجله تبلیغاتی القاعده در شبه جزیره عربستان، “الهام”، تنها افراد را در غرب رادیکالیزه می کرد.
این غیرمتمرکز شدن، ظرفیت القاعده برای اجرای حملات چشمگیر را کاهش داد، اما نفوذ ایدئولوژیکی آن را تقویت کرد. بمب گذاری در منچستر آرنا در ۲۰۱۷، که توسط یک گرگ تنها (گرگ تنها اصطلاحی است که به عملیات گروه های کوچک خفته اطلاق می شود، افرادی که عضو این گروه ها هستند، شیوه هایی مختلف و مخفی را دنبال می کنند و برای اجرای عملیات به صورت جداگانه عمل می کنند) تحت تأثیر سیستم آنلاینی القاعده انجام شد، قدرت این “خلافت مجازی” را نشان می دهد.
چرخش دیجیتال القاعده برای بقای آن حیاتی بوده است. پلتفرم های آنلاین به انتشار تبلیغات پیچیده، از ویدئوهای شهادت طلبی تا رسالات دینی، پرداخته اند که جوانان بی پناه در اروپا، جنوب آسیا و فراتر از آن را هدف قرار می دهند.
پادکست “صدای خراسان” در ۲۰۱۵ و کانال های رمزنگاری شده تلگرام نمونه هایی از استراتژی رسانه ای القاعده هستند که خطابت های مذهبی را با روایت های ضد امپریالیستی ترکیب می کنند. این اکوسیستم مجازی نه تنها افراد تنها را جذب می کند، بلکه گروه های خفته را نیز حفظ می کند و آنها را فعال نگه می دارد، همانطور که در طرح نافرجام آلمان در ۲۰۲۰ علیه پایگاه های نظامی ایالات متحده مشاهده شد.
در حالی که توانایی القاعده برای اجرای حملات به مقیاس ۱۱ سپتامبر کاهش یافته است، میراث ایدئولوژیک آن همچنان زنده است. دولت های فروپاشیده مانند سوریه، لیبی و یمن همچنان زمینه ای حاصل خیزی برای جذب نیرو هستند، در حالی که احساسات ضد غربی در جنوب آسیا و آفریقا به حفظ جایگاه آن کمک می کند. خروج کابل در ۲۰۲۱، همافزاییهای القاعده – طالبان را تقویت کرده و نگرانی هایی درباره احیای آن ایجاد کرده است. علاوه بر این، رقابت ایدئولوژیک القاعده با داعش باعث نوآوری شده است، همانطور که در تمرکز آن بر “جهاد الصبر”، استراتژی بلندمدتی برای تضعیف مشروعیت دولت ها از طریق تحلیل تدریجی دیده می شود.
تغییر القاعده از یک هرم متمرکز به یک حرکت ایدئولوژیک پراکنده، پیچیدگی تروریسم مدرن را نشان می دهد. در حالی که رقابت های جغرافیای سیاسی، مانند تنش های اخیر میان هند و پاکستان که واقعیت های پیچیده را تحت الشعاع قرار می دهند، باید یک رویکرد جامع اتخاذ شد تا امنیت، دیپلماسی و همکاری های مردمی را به تعادل برساند، که برای از بین بردن تهدید مداوم القاعده ضروری است.
“تروریسم یک تاکتیک است، نه یک دشمن. برای شکست آن، باید به شرایطی که به آن اجازه رشد می دهند پرداخته شود.” کوفی عنان.
مطلبی از نشریه مدرن دیپلماسی