از زمان بازگشت طالبان به قدرت، موضوع استفاده از اهرم فشار و منزوی کردن طالبان یا تعامل با این گروه، از مباحث عمده در محافل سیاسی و نیز در میان گروههای فعال اجتماعی در افغانستان و جهان است.
آمریکا بهعنوان مهمترین بازیگر در این صحنه که با خارج شدن از افغانستان سبب رسیدن طالبان به آرزوی دیرینهشان شد، در این دو سال دو دیدگاه مختلف، یکی تحت فشار قرار دادن طالبان به دلیل نقض حقوق بشر و پناه دادن به گروههای تروریستی و دیگری تعامل با طالبان و تلاش برای بهبود اوضاع اقتصادی وسیاسی، درباره افغانستان مطرح شده است.
ایالات متحده از یک سو برای جلوگیری از سوءاستفاده طالبان، داراییهای بانک مرکزی افغانستان را مسدود و رهبران طالبان را تحریم کرده است و از سوی دیگر، بزرگترین اهداکننده کمکهای بشردوستانه در افغانستان باقی مانده و از مخالفان طالبان حمایت نکرده است.
موسسه صلح آمریکا در مقالهای نوشته است: «این رویکرد سیاست ایالات متحده تناقضهای زیادی دارد. کمکهای بشردوستانه جان انسانها را نجات میدهد، در حالی که سیاستهای تنبیهی بهطور همزمان اقتصاد افغانستان را مختل میکند و فقر را تداوم میبخشد.»
اما این تناقض در سیاستهای آمریکا بهعنوان یک ابرقدرت با منافع پیچیده در منطقه، تعجبانگیز نیست. با این حال، کارشناسان موسسه صلح آمریکا گفتهاند: «به نظر میرسد که ایالات متحده و شرکای آن به سمت سیاست تعامل بیشتر با رژیم حرکت میکنند.»
به باور این کارشناسان، تغییر به سمت مشارکت بیشتر بدترین گزینه سیاسی است، زیرا این مشارکت یا تعامل، از یک سو امکانات اقتصادی و معیشتی را علاوه بر مردم، برای طالبان نیز فراهم میکند و از سوی دیگر، تلاش میکند آنان را در زمینه حقوق بشر، امنیت و حکومتداری مدرن تحتفشار قرار دهد.
بنابراین مهم این است که بازیگران سیاسی بپذیرند تعامل گسترده با طالبان ممکن است مانند منزوی کردن آنان، برای تغییر روش و سیاستهای این گروه کارساز نباشد. بنابراین وجود یک استراتژی منسجم و بلندمدت برای تعامل با طالبان مهم است، بهطوری که هم امکان کمک به مردم را فراهم کند و هم راههای نظارت بر وضعیت بشردوستانه، حقوق بشر و امنیت را باز بگذارد.
واژه «تعامل» برای رابطه با طالبان، که در یک سال گذشته بهطور گسترده در زمینه روابط سیاسی با افغانستان استفاده میشود، اغلب در ذهن مردم افغانستان بار منفی داشته است. تصور میشود که تعامل الزاما به معنای مشروعیت بخشیدن به طالبان و به رسمیت شناختن رفتارهای آنان در عرصه سیاسی است، اما کارشناسان سیاسی نظر دیگری دارند.
موسسه صلح آمریکا یک تعریف مشخص از این واژه ارائه کرده است: «تعامل به معنای به رسمیت شناختن دیپلماتیک یا عادیسازی کامل روابط با رژیم طالبان نیست، بلکه به معنای رابطهای است که کانالی دو طرفه را برای ارتباط و مذاکره حفظ میکند.»
این ارتباط میتواند گفتوگوهایی در زمینه مدیریت اقتصاد کلان، امنیت، حقوق بشر، حکومتداری، امور بشردوستانه و مسائل منطقهای و حتی اقلیمی را در بر گیرد. اما چه عواملی در یک سال گذشته سبب شده است که سیاستگذاران آمریکایی از این واژه بیشتر استفاده کنند و در مجالس سیاسی تبلیغ شود؟
در گام نخست، از یک سو سرسختی طالبان در اجرای فرمانهای قرون وسطایی که به ایجاد سیاست تکقومی، تکفکری و تکجنسیتی و نیز نقض گسترده حقوق بشر منجر شده است و از سوی دیگر سرسختی آنان در برابر پیشنهادها، محکومیتها، تحریمها و فشارهای بینالمللی، جامعه جهانی بهویژه ایالات متحده را بر آن داشته است که راه تعامل و گفتوگو با طالبان را پیش بگیرد.
در گام بعدی، گستردهتر شدن خلاء اقتصادی کشور و افزایش فقر و در نتیجه نیاز به کمک بشردوستانه بیشتر، نیاز به ایجاد کانالهای امن برای تخلیه افراد در معرض خطر از افغانستان، و از همه مهمتر افزایش علاقهمندی کشورهای منطقه در زمینه ارتباط و دیپلماسی فعال با طالبان، ازجمله عواملیاند که سبب شده است ایالات متحده راه تعامل و ارتباط با طالبان را به هر گزینه دیگری ترجیح دهد.
کیت بتمن، کارشناس امور افغانستان در موسسه مطالعات صلح آمریکا، در مقالهای نوشته است: «دولتهای منطقه در حال تشدید تعامل خود با طالباناند، حتی این سیگنال را نشان میدهند که ممکن است اجماع بر سر به رسمیت نشناختن را که تاکنون برقرار شده است، بشکنند. این امر غرب را تحت فشار قرار میدهد تا [در مسائل افغانستان] درگیر باقی بماند تا میزان نفوذ خود را حفظ کند.»
با این حال، نظرهای موافق و مخالف در زمینه تعامل با طالبان وجود دارد. برخی از چهرههای سیاسی در افغانستان، تعامل با طالبان را همسان با مشروعیت دادن به آنان میپندارند و معتقدند که تنها راهحل بحران افغانستان، سرکوب طالبان است. اما برخی دیگر بر گفتوگو با طالبان تاکید میکنند. رهبران سیاسی پیشین که اکنون در چهارچوب شورای مقاومت ملی برای نجات افغانستان گردهم آمدهاند، همواره اعلام کردهاند که خواستار گفتوگو با طالبان و به نتیجه رسیدن درخصوص ایجاد یک حکومت فراگیر ملیاند.
هرچند برخی از آنان مدعیاند که با برخی از سطوح طالبان در ارتباطاند و پیامهایی میانشان ردوبدل میشود، اما مقامهای ارشد طالبان در این زمینه اظهارنظری نمیکنند و نشان نمیدهند که علاقهمند به گفتوگو و تعامل با رهبران پیشین افغانستاناند، زیرا آنان مدعیاند که قدرت را در افغانستان پس از ۲۰ سال جنگ با آمریکا به دست آوردهاند و هیچ گروه سیاسی دیگری در این پیروزی نقش ندارد.
از سوی دیگر، سیاستگذاران خارجی و بهویژه ایالات متحده بهعنوان بازیگر بزرگ، نظرهای متضادی در مورد تعامل با طالبان یا به انزوا کشاندن آنان دارند. برخی معتقدند که با پیگیری منظم گفتوگو و اقدامات اعتمادساز در مسیرهای متعدد، ایالات متحده و شرکای آن میتوانند بهتر به مردم افغانستان کمک کرده و از منافع امنیتی خود محافظت کنند. آنها معتقدند که انزوا ممکن است تندروهای طالبان را تقویت کند، درست همان گونه که در دور اول حاکمیت این گروه، سبب تکروی و حمایت فعال از گروههای تروریست بینالمللی شد.
اما برخی دیگر، ازجمله جمهوریخواهان اصرار دارند که استفاده از اهرم فشار و اعمال شرایط سختتر بر طالبان میتواند گزینه بهتری برای کمک به مردم افغانستان و حفاظت از منافع امنیتی آمریکا باشد. آنان مدعیاند که تعامل با طالبان میتواند به این رژیم مشروعیت ببخشد.
در نظرسنجی اخیر فارن افرز (Foreign Affairs) از ۵۰ کارشناس برجسته آمریکایی، افغان و بینالمللی پرسیده شد که آیا ایالات متحده باید روابط خود را با طالبان عادی کند؟ پاسخها بهطور قاطع به مخالفت با عادیسازی توصیه میکردند، اما بحثهایی نیز درمورد تعامل با این گروه مطرح شدند. بیشتر این کارشناسان روی دو گزینه توافقنظر داشتهاند، یکی اینکه هزینههای انسانی و مالی حمایت از مخالفان مسلح علیه طالبان بسیار زیاد خواهد بود و دیگر اینکه انزوای کامل قابلقبول نیست، زیرا خطر یک بحران انسانی عمیقتر را تشدید و از بحث و گفتوگو جلوگیری میکند.
بنابراین، بحث اصلی این نیست که آیا درگیر شویم یا خیر، بلکه این است که چگونه و چه زمانی این کار صورت گیرد و چشمانداز تعامل چه باشد، از چه ابزارهای سیاسی باید استفاده شود و آیا با وجود نقض شدید حقوق بشر به دست طالبان، تعامل باید ادامه یابد؟
موسسه مطالعات صلح آمریکا نوشته است: «باید یک ساختار یا فرآیند بینالمللی چندوجهی، ساختاری که بتواند اعتماد را در بین همه طرفها ایجاد کند و پیشرفت قابلاندازهگیری را در مسیرهای خاص امکانپذیر کند، برای تعامل منظم با مقامات طالبان ایجاد شود و با این حال امکان وارد کردن فشار بر طالبان را داشته باشد.»
کارشناسان آمریکایی معتقدند که گفتوگو با طالبان مانع از کار گستردهتر ایالات متحده در زمینه حقوق بشر و آزادیهای سیاسی نمیشود. آنان میگویند که ایالات متحده باید از افراد و سازمانهایی که روی این موضوعها در افغانستان کار می کنند، مانند ریچارد بنت، گزارشگر ویژه سازمان ملل، به هر شکل ممکن حمایت کند.