با گذشت سال جاری، آشکار شده است که هیچ کشوری استراتژی روشنی برای افغانستان ندارد. صرف نظر از منافع بینالمللی، حتی آژانسهای بشردوستانه نیز نمیتوانند توافق کنند که آیا با کمک به بیشترین تعداد ممکن به مردم به وضعیت آنها کمک میشود یا در اعتراض به نقض حقوق بشر، آنها را ترک کنند؟
نتیجه این سردرگمی، تعامل بسیار کم است، که در آن چند دولت به چند آژانس بینالمللی بشردوستانه پول میدهند تا کمکهای بشردوستانه ارائه کنند، و چند خدمات ضروری مانند مراقبتهای بهداشتی را در کشور حمایت کنند. بهعنوان کسی که مدتهاست با این کشور درگیر بوده است (نویسنده این مقاله) برای من روشن است که این استراتژی حداقلی دوباره تکرار خواهد شد.
حداقل سرمایه گذاری و خشم جامعه بین المللی با توجه به شدت محدودیت های اعمال شده بر زنان و نگرانی های حقوق بشر به طور گسترده تر قابل درک است. مشکل اینجاست که رویکرد فعلی برای تحت فشار قرار دادن تعدادی از رهبران در افغانستان و راضی کردن مخاطبان داخلی طراحی شده است، به جای اینکه یک استراتژی برای آنچه ممکن است برای خود افغانها و برای آینده بهتر باشد، شکل دهیم.
از برخی جهات، افغانستان آنطور که در ماه اگست ۲۰۲۱ پیش بینی شده بود، بد عمل نمی کند. پول ملی آن در حال تثبیت است. مالیات در حال جمع آوری شدن است. حقوق کارمندان دولت پرداخت می شود. بدهی ها به همسایگان پرداخت می شود، که بخشی از منبع تغذیه را بازسازی کرده است. فساد در حال مهار شدن است. تهدیدهای امنیتی همچنان رواج دارند، اما در بیشتر موارد، کشور صلح آمیزتر از هر زمان دیگری در تاریخ اخیر است. به دلیل کاهش درگیری، دسترسی بشردوستانه در سراسر کشور بسیار بهبود یافته است.
با این حال، در زیر سطح این شاخص ها، وضعیت تیره تر است. زنان عمدتاً در خانه های خود محبوس هستند. بیش از ۲۸ میلیون نفر – حدود ۷۰٪ از جمعیت – به کمک های بشردوستانه نیاز دارند: برخی ممکن است در حال حاضر در خط قحطی باشند. بیکاری به شدت بالاست. درگیری های گذشته و خشکسالی مداوم معیشت روستایی را ویران کرده است. سوء مصرف مواد مخدر بومی است. و آنچه بیش از همه نگران کننده است، کمبود امید به خصوص در شهرها و در میان زنان است.
این کمبود امید ممکن است افغانستان را در چند سال آینده به کجا بکشاند؟ موارد زیر محتمل است: هرکسی که تحصیلات داشته باشد، این کشور را ترک خواهد کرد. در حال حاضر، فرار مغزها از داکتران و معلمان، اثربخشی مراقبتهای بهداشتی و آموزشی موجود را کاهش میدهد. زنان بیش از پیش محروم خواهند شد و دختران بیشتری تنها با اندکی تحصیل بزرگ خواهند شد. مردان بر اساس تاریخچه جنگ، وفاداری و شبکههایشان به پیشرفت شغلی میپردازند – و این ممکن است برخی از گروههای قومی را بر دیگران ترجیح دهد. مردانی که قادر به نشان دادن چنین سابقه ای یا استفاده از شبکه ها نیستند، بیکار می شوند و این خطر وجود دارد که نیاز به حمایت از خانواده هایشان ممکن است بسیاری از آنها را به سمت جنایت، کشت تریاک، افسردگی، سوء مصرف مواد مخدر یا مخالفان مسلح سوق دهد و خشونت و درگیری دوباره تشدید می شود.
(نیو هیومنتریان / ۱۳ مارچ ۲۰۲۳)