تحریک طالبان پاکستان (TTP) نشان دهنده یک پارادایم پیچیده از افراط گرایی است که با اقدامات معروف (از جهت منفی) خود جهان را شوکه و وحشت زده کرده است. در عقب پوشش دینی و جنگ ایدئولوژیکی که راه اندازی شده است، رهبری نهفته است که در پی دستاوردها و منافع شخصی، تمهیدات و تدابیر سیاسی و بیاعتنایی کامل به قداست زندگی بشری می باشد. این مقاله تلاش میکند تا ماهیت دوگانه و فریبکار رهبری تحریک طالبان پاکستانی را روشن سازد که زیربنای صفات متعددی است که به نیات اصیل ادعایی آنها خیانت می شود.
شاید بارزترین انعکاس ریاکارانه رهبران تحریک طالبان پاکستان، رویکرد نظارتی آنها به جنگ باشد. این رهبران علیرغم دعوت بیامانشان به سلاح، و دفاع از اصطلاح «آرمان مقدس»، آشکارا در میدان جنگ غایب هستند. نامهای مشهوری در سلسله مراتب تحریک طالبان پاکستان، مانند منگل باغ، محمد خراسانی، و فقیر محمد در افغانستان مستقر هستند. همزمان، وفاداران آنها به میدانهای نبرد نابخشودنی و بیرحم پاکستان رانده میشوند و خود را فدای جنگی می کنند که بسیاری آن را بیهوده می نامند.
افغانستان برای مدت طولانی پناهگاهی امن برای رهبران تحریک طالبان پاکستان بوده است که پناهگاه های بسیاری در اختیار دارند. آنها از آسایش و امنیت پایگاه های خود در افغانستان لذت می برند در حالی که جنگجویان آنها در پاکستان با نیروهای حکومتی این کشور مبارزه می کنند. این موضع فرصت طلبانه در جریان روند آشتی با دولت پاکستان بیشتر برجسته شد. رهبران تحریک طالبان پاکستان به جای اینکه واقعاً به دنبال صلح باشند، آن را فرصتی برای تقویت حضور خود در پاکستان میدانستند و اهداف واقعی خود را در عقب گفتگوها پنهان میکردند.
برای گروهی که مکررا از شهادت و مقدسات جهاد صحبت می کنند، امتناع رهبری تحریک طالبان پاکستان از ورود به معرکه پاکستان گویای شخصیت واقعی آنهاست. ترورهای اخیر برخی از رهبران ارشد در شرایط نامعلومی این روایت را بیشتر تأیید می کند که این رهبران از رویارویی با همان جنگی که قهرمان آن هستند می ترسند.
فریب، دروغ و سواستفاده بستر استراتژی جذب نیرو تحریک طالبان است. رهبری این گروه به گونه بی شرمانه ای از آسیب پذیری های اتباع فقیر افغان سوء استفاده می کنند و آنها را با وعده های دینی و شهادت به صفوف خود می کشاند. علاوه بر این، تحریک طالبان پاکستان با استخدام این جنگجویان برای عملیات های تروریستی در پاکستان یک هدف دوگانه را دنبال می کند. اول، آنها رتبه های خود را با جذب نیروهای جدید تقویت می کنند، و دوم، آنها روابط شکننده بین حکومت افغانستان و پاکستان را تیره می سازند.
ادعاها و شواهدی مبنی بر اینکه رهبران تحریک طالبان پاکستان با نهادهای خارجی در هم تنیده اند، لایه دیگری به شخصیت فریبنده و دروغین آنها می بخشد. به نظر می رسد این رهبران، در تلاش برای کسب قدرت و پول، ارزش های دینی، اخلاقی ادعایی خود را از بین برده اند. وابستگی آنها به قدرت های خارجی به نظر می رسد معاملاتی است، زیرا این رهبران مایلند به دستور حامیان خود خشونت و خونریزی علیه مسلمانان پاکستان را ترتیب دهند.
بر کسی پوشیده نیست که رهبری تحریک طالبان به همرزمان و یاران خود به عنوان یک دارایی ارزشمند نگاه نمی کند، بلکه آنها را دارایی های دم دستی ارزیابی می کند. رویدادهای اخیر در افغانستان، که در آن تعدادی از رهبران تحریک طالبان پاکستان کشته شدند، بر این موضوع تاکید دارد. کشتارها نتیجه اقدامات دشمن نبود، بلکه ناشی از شکاف های داخلی و جنگ قدرت بود. تلاش برای تسلط و منابع اغلب بر هر گونه برادری فرضی یا هدف ایدئولوژیکی مشترک در درون گروه غلبه می کند. اصطکاک بین جناح های مختلف تحریک طالبان پاکستان به اگاهی عمومی تبدیل شده است. جنگ رسانه ای بین جماعیت الحرار و تحریک طالبان تصویر واضحی از عمق این درگیری های داخلی را ترسیم می کند. این کشمکش قدرت نه تنها ماهیت فرصت طلبانه رهبری را آشکار می سازد، بلکه خشونت قریب الوقوع را نیز پیش بینی می کند که به طرز غم انگیزی، جنگجویان گروه ها، بیشترین هزینه را متحمل خواهند شد.
در حالی که رهبران تحریک طالبان پاکستان از امنیت نسبی برخوردار هستند، آنها افراد فقیر و بی گناه را شستشوی مغزی می دهند و آنها را به انجام حملات انتحاری سوق می دهند. از قضا، این رهبران و خانواده های نزدیک آنها به ندرت، و یا هرگز، در این ماموریت های خطرناک شرکت می کنند. مردمی که فریب تفسیرهای نادرست از متون دینی را خورده اند، جان خود را از دست می دهند، در حالی که رهبری از این گونه فداکاری ها مصون مانده است.
تحریک طالبان در درون گروه خود عمیقاً قبیله گرا است. اهداف این قبیله که تحت سلطه قبیله محسود است، اغلب بیشتر با منافع قبیله همسو می شود تا هر هدف ایدئولوژیک یا مذهبی. سایر گروه ها و قبیله های وابسته خود را برای پیشبرد جاه طلبی های محسود مورد استفاده قرار می دهند و منافع آنها را به حاشیه می برند. آنها از اقشار آسیب پذیر مردم از طریق تفسیر نادرست مذهبی، اجبار و ارعاب سوء استفاده می کنند.
مردم پاکستان به طور فزاینده ای از انگیزه های واقعی تحریک طالبان پاکستان که اغلب از آنها به عنوان “برنامه فسادی” یاد می شود، آگاه هستند. این آگاهی گواهی بر پایداری روحیه پاکستانی و مقاومت ذاتی آن در برابر نیروهای تفرقه ساز است. سازمان های مجری قانون، با حمایت بی دریغ مردم پاکستان، همچنان متعهد به رهایی ملت از بلای تروریسم هستند. تلاشها، فداکاریها و عزم آنها نشاندهنده موضع متحد ملت در برابر امثال تحریک طالبان است. برای اتباع افغان و دولت افغانستان ضروری است که استراتژیهای بدخواهانه تحریک طالبان را بشناسند. تحریک طالبان پاکستان با بهرهبرداری از احساسات مربوط به مذهب، قومیت و پشتونوالی به دنبال پیشبرد اهداف خود است که اغلب به ضرر منافع افغانستان تمام میشود.
ماهیت ریاکارانه رهبری تحریک طالبان پاکستان زمانی آشکار میشود که سخنان آنها را با اعمالشان مقایسه میکنند. شیوه کار آنها ریشه در حفظ خود، فرصت طلبی و استثمار دارد. از آنجایی که آنها به بازی هر دو طرف برای نفع خود ادامه می دهند، برای ملت ها و شهروندان آنها بسیار مهم است که این دسیسه ها را بشناسند و با آنها رو در رو مقابله کنند. جامعه جهانی، و مهمتر از آن، مردم محلی، باید مراقب تاکتیک های تفرقه افکنانه تحریک طالبان پاکستان باشند. برای جلوگیری از موج افراط گرایی و مقابله با نفوذ گروه هایی مانند تحریک طالبان، نیاز مبرمی به آگاهی جمعی، استراتژی های منسجم و عزم تزلزل ناپذیر وجود دارد. تنها با به چالش کشیدن و رد روایات نادرست، جهان می تواند امیدوار باشد که تهدید ناشی از چنین موجودات دوگانه ای را خنثی کند.