شش ماه پس از کشتار 7 اکتبر حماس، به نظر می رسد که اسرائیل در این باریکه گیر کرده باشد. جنگ غزه ضربات شدیدی بر حماس وارد کرده و این گروه احتمالاً برای مدتی، شاید هم هیچگاه، توان انجام حملهای مشابه هفتم اکتبر را نخواهد داشت اما هزینه این موفقیت بسیار بالاست؛ هم با توجه به تلفات فلسطینی ها و هم برای وجهه بین المللی اسرائیل. ارتش اسرائیل هنوز از هدف اعلام شده اش برای نابودی حماس دور است و به نظر میرسد در یک کارزار نظامی گیر افتاده که احتمالاً تنها پیشرفتی کند با هزینههای زیاد خواهد داشت.
پس از 7 اکتبر، نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، عهد بست که حماس را با کشتن رهبرانش، شکست دادن نیروهای نظامیش و ویران کردن زیرساختهایش “نابود کند”. او سوگند خورده که از حمله مشابه دیگری جلوگیری کند و قول داده است که گروگانهایی را که حماس در اختیار دارد، از جمله جنازه آنانی که جان دادهاند را برگرداند. همچنین به روشنی گفته است که میخواهد اطمینان حاصل کند که دیگر دشمنان اسرائیل، از جمله حزبالله در لبنان، از هر تعرضی بازداشته شوند.
گرچه اسرائیل به سختی به حماس آسیب زده اما نتوانسته شرایط مناسبی را برای یک دولت جدید در غزه فراهم کند، کاری که پیشنیاز جلوگیری از توانمندی دوباره حماس در بلندمدت است. همچنین با وجود فشار واشنگتن، به نظر میرسد که اسرائیل بر رویکرد کوتاهمدت کنونی خود پافشاری دارد و می خواهد عملیات بزرگی را در شهر رفح برنامهریزی کند، اقدامی که تنها موفقیتهای نظامی اندک همراه با تشدید بحران انسانی غزه را با خود دارد، ضمن آنکه به وجهه جهانی اسرائیل نیز بیش از پیش آسیب خواهد زد. از آنجا که به نظر نمی رسد که رهبران کنونی اسرائیل علاقه ای به پاسخ به این پرسش داشته باشند که چه کسی بر غزه حکومت خواهد کرد، بهترین امیدی که میتوان در شش ماه آینده داشت این است که اسرائیل از شدت خشونت خود در غزه بکاهد و اجازه ارسال کمکهای بشردوستانه بیشتری را به این باریکه بدهد اما این رویکرد هیچیک از اسرائیلیها یا فلسطینیها را راضی نخواهد کرد.
نیمه پُر لیوان؟
اسرائیل پیشرفت قابل توجهی در مسیر هدف خود برای نابودی حماس داشته است. نیروهای نظامی اسرائیل ادعا میکنند که عملیات آنها موجب فروپاشی 18 گردان از 24 گردان حماس شده است. همچنین، اسرائیل شماری از رهبران نظامی برجسته این گروه را کشته است، از جمله مروان عیسی که در برنامهریزی حمله 7 اکتبر نقش داشت و شاید سومین رهبر ارشد حماس در غزه بود. همچنین نیروهای اسرائیل بسیاری از تونلها، مواضع تقویتشده و انبارهای اسلحه حماس را نابود کردهاند.
تکرار حمله ای شبیه یورش 7 اکتبر بعید به نظر می رسد، نه تنها به دلیل ضعیف شدن نیروهای حماس بلکه همچنین به دلیل شوکی که اسرائیل از خوش خیالی خود دریافت کرده است. بیش از یک سال پیش از آن حمله، اطلاعات اسرائیل، برنامه جنگی حماس را کشف کرده بود و پس از آن هم، نشانه های ویژه ای که حکایت از اجرای آن برنامه داشت، شناسایی شد. اگر اسرائیل بر پایه این اطلاعات اقدام میکرد، یعنی با حمله به پیکارجویانی که در حال تجمیع بودند، حتی ارسال چند هلیکوپتر به مرز یا تقویت پاسگاه های مرزی در جنوب، حماس ناکام می ماند. اما اکنون اسرائیل پس از یورش 7 اکتبر، در حالت فوق هشدار قرار گرفته و خطر این است که از خوش خیالی به بیش فعالی بیفتد. آسان می شود تصور کرد که نیروهای اسرائیلی با کمترین نشانه ای که حاکی از حمله حماس باشد، سریع و سخت واکنش نشان دهند و چندان هم در پی تایید اطلاعات اولیه خود نباشند.
به نظر می رسد که اسرائیل توانسته در برابر دیگر دشمنانش بازدارندگی را برقرار بدارد. حزب الله، که شاید سرسخت ترین دشمن اسرائیل باشد، در زد و خوردهای سراسر مرز لبنان با احتیاط عمل کرده است. بخش زیادی از احتیاط حزب الله به این دلیل است که احساس میکند در غیر این صورت، استحکاماتش در بیروت می تواند به سرنوشت غزه دچار شود. هرگاه که اسرائیل به اهداف مرتبط با حزب الله در سوریه حمله کرده و در این روند سربازان سوری را هم کشته، همانند آنچه در ماه گذشته انجام داد، حکومت بشار اسد اعتراضی کرده اما اقدامی پشت آن نبوده است.
حتی هنوز، پس از شش ماه جنگ، اسرائیلیها همچنان آماده فداکاری هستند: بیش از ۲۰۰ سرباز اسرائیلی در طول این عملیات کشته شدهاند، یک آمار بالا برای کشوری که از دادن تلفات پرهیز میکند. گستره و سرشت دهشت بار حمله 7 اکتبر، از جمله خشونتهای جنسی گسترده، اراده نیرومندی را در جامعه اسرائیل برای جنگ پدید آورده است. بلافاصله پس از حمله حماس، اسرائیل حدود سیصدهزار نیروی ذخیره خود را فراخواند. هرچند بسیاری از این نفرات، به خدمت خود پایان دادهاند اما هنوز بخشی از آنها همچنان در حالت آمادهباش هستند و ارتش قصد دارد در آینده، دوره خدمت را افزایش دهد به رغم هزینههایش بر اقتصاد اسرائیل و مختل کردن زندگی روزمره مردم. “نابود کردن حماس” ممکن است یک شعار مبهم و یک برچسب راهبردی باشد اما پرطرفدار می ماند.
یا نیمه خالی لیوان؟
با این حال و به رغم این دستاوردها، هنوز هم کارزار نظامی اسرائیل با چالش روبه روست. کشتن عیسی، یک ضربه برای حماس بود اما دو رهبر ارشدتر آن، یعنی محمد دییِف و یحیی سنوار، همچنان زنده هستند. با اینکه ساختار گردان های حماس به شدتً آسیب دیده و این گروه احتمالاً به جنگیدن در شاکله های بزرگ قادر نیست، اما هنوز از فروپاشی فاصله دارد. حماس هنوز هم هزاران نیروی رزمنده در اختیار دارد. اعضایش اکنون در گروههای کوچکتر می جنگند، گروههای ده دوازده نفره اش به نیروهای اسرائیل حمله میکنند و سپس در میان ویرانه ها پنهان میشوند، وارد تونلهای باقیمانده میشوند یا در جمعیت شهری پناه می گیرند.
شاید بزرگترین ناکامی اسرائیل مربوط به اسیرانش باشد. آزادی 112 گروگان و نجات چندین نفر دیگری که شمارشان سرجمع به 130 نفر می رسد. دولت اسرائیل اعلام کرده که احتمالا 34 نفر از این اسیران، شاید هم شمار بیشتری، کشته شده باشند. حماس ادعا میکند که عملیات نظامی اسرائیل بیش از 70 نفر از اسیران را کشته است. همان تونلهایی که نیروها و رهبران حماس را مخفی میکند، اسیران اسرائیلی را هم پنهان میکند و بسیار دشوار است که در حملاتی به آن گستردگی به غزه، آسیبی به گروگانها وارد نشود. هیچ راهکار ساده ای برای معضل گروگانها وجود ندارد. تقریباً تمام اسرائیلیها خواهان آن هستند که ضربات سختی به حماس وارد شود اما اکنون جامعه به دو گروه تقسیم شده؛ یک دسته کسانی که خواهان وقفه ای در جنگ برای بازگرداندن اسیران هستند و دسته دیگری، از جمله خود نتانیاهو، که ترجیح میدهند جان اسیران را به خطر بیندازند اما فشار بر حماس کم نشود.
اگر حماس به قدرت بازگردد، تلاش خواهد کرد که بخشی از کمکهای غزه را به بازسازی بخشی از زیرساختهای خود اختصاص دهد و پیکارجویان تازه ای جذب کند. بنابراین، نابود کردن حماس، همچنین به معنای نابودی قدرت سیاسی آن نیز هست. با این حال به رغم هر آسیبی که نیروهای نظامی حماس دیده باشند، این گروه در مقایسه با رقبایش همچنان محبوب است. بیشتر فلسطینیها، حمله 7 اکتبر را قابل توجیه میبینند، از جمله 71 درصد ساکنان غزه. هرچند نظرسنجیها نشان میدهد که فلسطینیها از تمام جناحهای کنونی خود خسته اند، اما حماس دو برابر بیشتر از رقیب اصلیاش، حکومت خودگردان فلسطین (PA) طرفدار دارد.
پیروزیهای تاکتیکی اسرائیل با هزینه انسانی عظیمی همراه بوده است. بیش از 32 هزار فلسطینی در غزه کشته شدهاند که بسیاری از آنها کودک بودند. بیش از 1.7 میلیون نفر از جمعیت باریکه غزه بیجا شده اند و بخش بزرگی از جمعیت آن در معرض قحطی و بیماری قرار دارند. علاوه بر کشتار مستقیم خود جنگ، اسرائیل رویههای بسیار آزاردهنده ای را در برابر انتقال کمک به غزه در پیش گرفته است، هرچند این محدودیت ها، به تدریج در برابر انتقادات بینالمللی کاهش یافتهاند. در داخل باریکه غزه، شرایط بسیار وخیم است، جایی که نبود یک دولت موجب میشود تا رساندن کمک به نیازمندترین اقشار دشوار باشد.
در نتیجه، وجهه بینالمللی اسرائیل آسیب می بیند. مقام های اروپایی، با اشاره به بیتفاوتی اسرائیل نسبت به هزینه های انسانی جنگش، به طور فزایندهای این کشور را هدف انتقاد قرار می دهند و همزمان نظرسنجیها نشان میدهد که جوامع اروپایی کمتر و کمتر از اسرائیل حمایت میکنند. در یک دهه گذشته، اسرائیل تمرکز خود را نه بر روی جلب حمایت غرب بلکه فراهمکردن زمینه عادی سازی با دولت های عربی، بهویژه با عربستان سعودی، گذاشته بود اما اکنون، آن دولتهای عربی که با اسرائیل آشتی کردهاند، مانند مصر و امارات متحده عربی هم، زیر فشار مردم خود هستند، مردمی که خشم خود را نسبت به کارزار اسرائیل در غزه و نیاز به بازنگری در رویکرد کلی به مسئله فلسطین ابراز میکنند. عربستان سعودی که قبل از 7 اکتبر در حال بررسی عادیسازی روابط با اسرائیل بود، اکنون پافشاری می کند که اسرائیل باید نخست با طرحی برای برپایی دولت فلسطینی موافقت کند.
حمایت آمریکا، مهمترین متحد اسرائیل هم کاهش یافته است. در جامعه آمریکا در مجموع، نگاه مثبت به اسرائیل در طول سال گذشته از 68 درصد به 58 درصد کاهش یافته است. این کاهش در میان آمریکاییان جوان، بیشتر هم هست و محبوبیت اسرائیل از 64 درصد به 38 درصد سقوط کرده یعنی یک افت شگرف 26 درصدی. جنگ غزه ممکن است زمینه را برای یک تغییر نسلی در سیاست خارجی ایالات متحده فراهم کند. اکنون رأیدهندگان دموکرات بیشتر همدردی خود را با فلسطینیها نشان میدهند تا اسرائیلیها. رئیسجمهور جو بایدن که در روزهای پس از 7 اکتبر به شدت با اسرائیل همدلی کرد، اکنون به تدریج بیشتر موضع انتقادی دارد. در اوایل مارس، دولت آمریکا از وتوی یک قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد که به دنبال یک آتشبس دائمی در غزه بود، خودداری کرد.
اگرچه جنگ در اسرائیل پرطرفدار است اما دولت نتانیاهو با چالش روبه روست و ضعف سیاسی اش، پیامدهای عمیقی برای مبارزه با حماس دارد. قبل از 7 اکتبر، اعتراضات ضددولتی اسرائیل را فرا گرفته بود و همچنان هم نگرانی هایی از برنامههای دولت نتانیاهو برای تضعیف قوه قضایی اسرائیل وجود دارد. خود نتانیاهو با اتهامات فساد روبه روست، حتی در حالی که جنگ ادامه دارد و او برای حفظ ائتلاف خود، با چالش دشواری دست به گریبان است. اگر امروز انتخابات برگزار شود، نظرسنجیها نشان میدهد که او به رقیب خود، بنی گانتس از حزب وحدت ملی، که در حال حاضر در کابینه جنگی نتانیاهو خدمت میکند، خواهد باخت.
نتانیاهو برای حفظ یک ائتلاف سیاسی یکپارچه و پرهیز از انتخابات در آینده نزدیک، با آتشبس مخالفت می کند و همه تلاش خود را برای راضی نگه داشتن راست های افراطی به کار می گیرد. وی در برابر درخواست جامعه برای الزامی شدن خدمت سربازی برای طلاب دینی مقاومت می کند و همزمان به توزیع سلاح در میان شهرک نشینان افراطی در کرانه باختری اشغالی ادامه می دهد. وزرای تندرویی همچون بتزالل اسموتریچ و ایتمار بنگویر، نه تنها با آتشبس مخالفند، بلکه به شدت مخالف حکومت خودگردان فلسطینی هم هستند. همین مخالفت موجب شده که نتانیاهو، پیشنهادهای مربوط به واگذاری نقشی به حکومت خودگردان پس از جنگ غزه را رد کند؛ موضعی که او را مستقیماً با دولت آمریکا سرشاخ می کند.
نتانیاهو همچنین بطور کلی با هرگونه حاکمیت فلسطینی مخالف است. وی در یک کنفرانس خبری در ژانویه، در واکنش به فراخوانهای ایالات متحده برای یافتن راهی به سوی برپایی یک دولت فلسطینی عهد بست که اسرائیل “کنترل امنیتی” نواحی اشغالی را حفظ خواهد کرد و این گونه استدلال کرد که: “هر سرزمینی را که ترک کنیم، در آن ترور، ترور وحشتناکی علیه ما شکل می گیرد.” این موضع، موجب خرسندی راستگرایان اسرائیل و مورد مخالفت دولتهای عربی است که، هرچند تا حد زیادی از حماس بیزارند، اما باید به مطالبه عمومی درباره حقوق فلسطینیها هم توجه داشته باشند. این موضع همچنین با نگرش رهبران بسیاری در غرب که دهههاست به دنبال یک حل دو دولتی بودهاند، همخوانی ندارد.
جنگ ادامه دارد
بعضی از دشواری هایی که اسرائیل در غزه با آنها روبهرو است، گریزناپذیر بودند. با توجه به گستره حمله خشونت بار هفتم اکتبر حماس، هیچ رهبری در اسرائیل نمی توانست که دست کم فرمان به یک حمله محدود تاکتیکی به غزه ندهد. همچنین، کارزار نظامی در در غزه همیشه با دشواری هایی همراه بوده است. باریکه غزه با جمعیت بسیار فشرده، برای عملیات نظامی پایدار، شرایط بسیار سختی دارد. راه آسانی برای جابه جایی شهروندانِ در معرض خطر وجود ندارد و آمادگی حماس برای پنهان شدن در میان شهروندان هم، موجب شده تلفات قابل ملاحظهای بر جمعیت فلسطینی وارد شود.
با این حال، فرصتهایی هم از دست رفت. اسرائیل میتوانست اجازه دهد که کمکهای بیشتری به غزه جریان یابد تا بخشی از هزینههای انسانی را کاهش دهد و انتقادات بینالمللی را که میگفت اسرائیل غیرنظامیان را تنبیه میکند، خاموش کند. میتوانست یک آتشبس را (فراتر از آن 7 روز در نوامبر) به عنوان بخشی از یک تبادل اسیران، بپذیرد و احتمالاً نه تنها بیشتر زندانیان را آزاد کند بلکه به کشور در بازگشت حمایت بینالمللی کمک کند. همچنین میتوانست عملیات نظامی خود را در غزه دقیقتر و محدودتر نگه دارد و تلفات غیرنظامیان را کاهش دهد. البته همه این گام ها به حماس فضای بیشتری میداد و به همین دلیل اسرائیل از انجام آنها خودداری کرد. شاید مهمترین، گرچه کمترین، انعطافپذیری سیاسی اسرائیل، هم پیش و هم پس از 7 اکتبر، میتوانست پشتیبانی از یک جایگزین فلسطینی برای حماس به عنوان دولت مستقر در غزه باشد، می توانست با کشورهای عربی همکاری کند تا اعتبار آن دولت تضمین شود و با همکاری شرکای بینالمللی آن را تامین و تدارک کند. حماس از این گام بیزار بود و همچنین راستگرایان افراطی اسرائیل، همان ائتلافی که نتانیاهو مصمم است آن را نادیده نگیرد، آنها هم از این گام ناخرسند میشدند.
گذشته از این گونه “شواهد نقیضcounterfactuals”، این پرسش پابرجاست که اسرائیل در واقعیت، با این رویکرد تند و سخت خود، بتواند در آینده کار بیشتری روی زمین انجام دهد که در ماه های آینده به دگرگونی چشمگیری در تصویر کلی نبرد بینجامد. در ماه مارس، دولت نتانیاهو طرحی را برای حمله به رفح، آخرین پایگاه حماس در غزه، که بیش از یک میلیون فلسطینی آواره در آنجا پناه گرفته اند، تصویب کرد. اگر دولت این طرح را دنبال کند، شاید نیروهای اسرائیلی بتوانند شمار بیشتری از نیروهای پیکارجو را کشته و شاید حتی بالاخره سینوار، دیف، یا هر دو را شکار کنند. با این حال، آنها این کار را با هزینه زیادی برای غیرنظامیان غزه انجام خواهند داد، مردمی که دیگر جایی برای رفتن ندارند و در معرض خطر گرسنگی و بیماری هستند. همچنین گرچه کشتن دیف و سینوار برای اسرائیلیها نوعی تسکین (و برای نتانیاهو، منافع سیاسی) فراهم میکند، اما این یک مزیت تاکتیکی محدود خواهد بود: حماس از یک تیم با پشتوانه رهبری و فرماندهی برخوردار است که میتواند به آنها برای جایگزینی نفرات از دست رفته اش تکیه کند.
از این گذشته، ریشهکن کردن دائمی حماس نیازمند وجود یک دولت متفاوت در غزه است، دولتی که بتواند سالها حکومت کند و در این فرآیند، جایگزین نقش حماس در قانونگذاری، برقراری نظم، خدمات اجتماعی و سایر موارد ضروری شود. عدم توانایی در برپایی چنین دولتی به معنای آن است که با عقب نشینی اسرائیل، حتی چند هزار نیروی رزمنده حماس میتوانند به راحتی کنترل این گروه را دوباره برقرار کنند، به ویژه با توجه به اعتباری که این سازمان در تازه ترین نبرد خود با اسرائیل کسب کرده است. بدون نیروی قوی جایگزین حماس در سراسر غزه، این گروه سعی خواهد کرد که سلطه خود را در مناطقی که کنترل ضعیفی دارند، دوباره سرپا کند. اسرائیل در مارس گذشته با یک نمونه از این مشکل روبه رو شد، زمانی که نیروهای حماس دوباره در بیمارستان شفا به هم پیوستند حال آن که اسرائیل قبلاً آن را با هزینه بسیار زیادی پاکسازی کرده بود اما وادار شد که بار دیگر به این بیمارستان حمله کند.
برپایی یک دولت تازه در غزه بسیار دشوار است. حکومت خودگردان، بهترین گزینه است و دولت بایدن همچنان این گزینه را برای دوران پس از جنگ ترجیح میدهد. اما حکومت خودگردان، فاسد و نامشروع است و همچنین به دلیل ناکامی های دیرپایش در گرفتن امتیازات معنیدار از اسرائیل، بی اعتبار شده است. بنابراین، حکومت خودگردان، حتی با یک رهبری احیاشده، با مخالفت حماس روبه رو خواهد شد، به ویژه اگر تلاش کند که فراتر از ارائه خدمات اساسی، جای حماس را بگیرد. یک حکومت فلسطینی در غزه به میلیاردها دلار حمایت بیرونی برای بقا در قدرت نیازمند است و سالها زمان می خواهد تا خود را به عنوان یک منبع مستقل حاکمیتی تثبیت کند. نتانیاهو حتی این پیشنهاد میانه را هم رد میکند.
پیامد این وضعیت، یک کارزار نظامی با یک بازدهی کاهشی است ضمن آنکه برنامه ای هم برای آینده وجود ندارد. هیچ کس اکنون در باریکه غزه حکومت نمیکند. در صورتی که نیروهای اسرائیل بیشتر یا کاملاً عقب نشینی کنند، این احتمال وجود دارد که غزه به یک دولت ناکارآمد تبدیل شود، با ترکیبی از رهبران محلی، پیکارجویان و قبایلی که در نواحی مختلف حکمرانی میکنند. شاید هم اساسا هیچ کنترلی در کار نباشد، همان طور که در بیشتر نواحی چنین هرج و مرجی آغاز شده است. چنین وضعیتی ائتلاف راستگرایان اسرائیل را تهدید نمیکند، زیرا هیچ امیدی برای خودمختاری بیشتر فلسطینیان در خود ندارد اما همچنین این مشکل هم باقی می ماند که چه کسی باید بر غزه حکومت کند.
بنابراین، نیروهای نظامی اسرائیل احتمالاً برای مدتی طولانی در غزه باقی میمانند. در این صورت حتی اگر اسرائیل و حماس به عنوان بخشی از توافق آزادی اسیران به یک آتشبس هم برسند، احتمالاً چندان پایدار نمیماند زیرا نیروهای اسرائیل احتمالاً حملات منظمی را انجام میدهند تا حماس را در حالت عدم تعادل نگه دارند، چرا که هیچ کار دیگری نمی تواند در غیاب یک دولت، مانع تثبیت دوباره کنترل این گروه، دست کم در برخی مناطق، بشود. در این سناریو، که احتمالاً در حال تحقق است، می توان امیدی کمرنگ داشت که جنگ کنونی به یک درگیری محدودتر تبدیل شود. نیروهای اسرائیل تلفات کمتری خواهند داد و فلسطینیان غزه هم خشونت کمتر و کمک های بیشتری را تجربه خواهند کرد. هنگامی که جنگ آرام شود و فاجعه انسانی کاهش یابد، اسرائیل امیدوار است که تیتر رسانه های جهان از غزه به موضوعات دیگری متوجه شود. در آن نقطه، شاید اسرائیل بتواند گفت وگوهای عادی سازی اش را با عربستان سعودی از سر بگیرد و روابطش با واشنگتن را بهبود بخشد.
اگر این سناریو پیاده شود، زندگی روزمره فلسطینیها از یک وضعیت وحشتناک به وضعیتی ناخوشایند تغییر خواهد کرد، پیشرفتی که اما به هیچ وجه پذیرفتنی نیست. در این حال، حماس با کاهش عملیات اسرائیل، فضای بیشتری به دست میآورد اما هنوز هم به بازگشت به قدرت در برابر حملات منظم و بمباران های اسراییل قادر نمیشود. غزه همچنان یک منطقه جنگی باقی میماند و هر گونه بازسازی جدی هم معلق خواهد بود.
زمانی برای اعمال فشار
جامعه اسرائیل به طور کلی، و نه فقط نتانیاهو و همپیمانان راستگرایش، متعهد به درهم شکستن حماس هستند و دشوار خواهد بود تا دولت را وادار به تغییر رویکرد شکست آورش در غزه کرد. با این حال، دولت بایدن باید تلاش کند تا اسرائیل را متقاعد کند تا کاری بیش از تنها مدیریت جنگ انجام دهد، جنگی که می تواند همکاری نظامی و حمایت دیپلماتیک آمریکا را محدود کند. با این حال، با توجه به دشواری های سیاست ایالات متحده در مورد اسرائیل، به سختی می توان تصور کرد که دولت بایدن فشار بر اسرائیل را افزایش دهد و حتی اگر چنین کند، موقعیت ضعیف سیاسی نتانیاهو در ائتلاف تندروی حاکم، موجب میشود که او نتواند با واگذاری امتیازاتی موافقت کند که این ائتلاف را به خطر می اندازد.
در حال حاضر، به نظر می رسد که نتانیاهو و بایدن هردو منتظرند که دیگری از قدرت کنار رود و به این ترتیب رویکرد همکارانهتری پدید آید. تصمیم دولت بایدن برای عدم مخالفت با قطعنامه آتش بس شورای امنیت، یک گام ابتدایی خوب بود. اشاره بایدن به این که کمکهای بیشتر ایالات متحده به اسرائیل به اصلاح مسیر در غزه وابسته خواهد شد – تهدیدی که در یک تماس تنشآمیز با نتانیاهو انجام شد – نیز امیدوارکننده است. ارسال علامت های مشابه ضروری است – به عنوان مثال، اظهارنظرهای عمومی بیشتر توسط رئیسجمهوری و مقامات ارشد دیگر آمریکا درباره نیاز به آتش بس به عنوان بخشی از معامله آزادی اسیران – همچنین ادامه فشار علیه حمله به رفح.
ایالات متحده اغلب در اعمال نفوذ بر متحدان کوچکش، هنگامی که منافع حیاتی اش در خطر است، مشکل دارد. به همین دلیل در سالهای گذشته، رهبران افغانستان و عراق اغلب درخواستهای ایالات متحده را نادیده گرفتند، حتی زمانی که ایالات متحده هزاران نیروی نظامی را برای کمک به تضمین صلح در کشورهایشان داشت. به همین دلیل است که امروز، اوکراین اغلب سفارش های نظامی ایالات متحده را نادیده میگیرد و به همین دلیل است که رهبران تایوان برخی اوقات برخلاف توصیه های آمریکا، اعلام استقلال می کنند. همین وضعیت درباره اسرائیل نیز صادق است. این کشور خود را در حال جنگی وجودی در غزه میبیند و نخست وزیرش در تکاپوی بقای سیاسی است، بنابراین تن به همگرایی با واشنگتن نمی دهد.
با این حال، هرچند نفوذ ایالات متحده محدود است، اما چنین نفوذی وجود دارد. پس از شش ماه حمایت تقریباً ثابت، اکنون زمان آن فرارسیده که دولت بایدن با قاطعیت، اسرائیل را به مسیری بکشاند که به هرحال باید برود. صداقت همان چیزی است که دوستان به دوستان بدهکارند.
نویسنده: دانیل بایمن DANIEL BYMAN، مدیر برنامه واکاوی های امنیتی در دانشگاه جرج تاون و عضو ارشد مرکز واکاوی های راهبردی و بین المللی