نزدیک به 20 سال است که مردان و زنان آمریکایی به افغانستان رفته و قهرمانانه وظیفه اجرا کرده اند. اما رهبران ما از آنها خواسته بودند تا یک کار غیرممکن را انجام دهند: تبدیل یک کشور دورافتاده به دموکراسی. ما بهترین افراد را در آن کوهها از دست دادیم.
دلم می شکند که این افراد بیهوده جانشان را از دست داده باشند. اما اگر درسی از افغانستان اموخته باشیم، افرادی که در حال حاضر این کشور را رهبری می کنند و برای این مسئولیت ها مناسب نیستند، دیگر این کار را نخواهند کرد.
تا به اکنون، تمرکز روی اهداف کوتاه مدت اغواکننده و وسوسه انگیز بوده و بدون شک، دولت بایدن در کوتاه مدت به شدت شکست خورده است.
آنها به طالبان تلگراف کردند و جوابی دادند و تاریخ خروج ما را به تأخیر انداختند و توانایی برنامه ریزی این گروه را به حداکثر رساندند و در اوج فصل جنگ با طالبان، افغانستان را رها ساختند. آنها اجازه دادند سلاح های حیاتی و دارای تکنالوژی برتر ما، به دست دشمن افتد.
شاید غیر قابل توضیحتر این باشد که آنها مهمترین پایگاه هوایی را قبل از تضمین عبور امن برای خروج آمریکاییها از کشور رها کردند.
اما متاسفانه تنها سیاست فاجعه بار بایدن مسئله نیست، بلکه شکست کل رژیم آمریکاست. هر مؤسسه تحقیقاتی در کشور این پروسه خروج را مورد تمسخر قرار دادند.
بیایید با دیدگاه های جنرال های آمریکایی شروع کنیم. در طول 20 سال، ما یک تریلیون دالر هزینه کردیم و نزدیک به 3000 آمریکایی را از دست داده ایم. رهبران ما به مردم آمریکا گفتند که افغانستان کم کم به کشوری صلحآمیزتر و باثباتتر تبدیل میشود. در ماه جون، مارک میلی، عالیترین افسر نظامی کشورمان، نسبت به “خشم سفید” در ارتش ایالات متحده هشدار داد. در ماه جولای، او به ما اطمینان داد که نیروهای امنیتی افغانستان “ظرفیت کافی برای مبارزه و دفاع از کشور خود را دارند.”
در واقع، معلوم شد که ارتش ملی افغانستان نتوانست حتی چهار هفته شدت حملات طالبان را تحمل کند. چرا میلی روی مشکلات ساختگی مانند خشم سفید متمرکز کرد، آیا نتوانست کاری را که ما برایش پول می دهیم انجام دهد؟ و چرا میلی به دلیل شکست آشکار در وظیفه ای که به او داده شده بود، با عواقب زیادی روبرو نشد؟ پاسخ به این سولات بسیار عمیق تر از بوروکراسی های پنتاگون است.
رسانه های ایالات متحده را در نظر بگیرید. در نوامبر 2020، روزنامه دیلی کالر گزارش داد که رهبران نظامی به رئیس جمهور پیشین ترامپ در مورد سطح نیروها در خاورمیانه دروغ گفته اند تا درگیری های ما را در آنجا طولانی کنند. در یک کشوری مثل ما، این مسئله یک رسوایی ملی خواهد بود، زیرا به قلب بخش ملکی ارتش ما ضربه شدیدی را وارد ساخت.
چگونه رهبران ما آنقدر احمق شدند که رسوایی های واقعی را به نفع رسوایی های ساختگی نادیده گرفتند؟ به دانشگاه های ما بیش از این انتظار نداشته باشید. آمریکاییها تریلیونها دالر را صرف آموزش میکنند و بخش عمدهای از آن صرف این میشود که مردمی که این کار را انجام میدهند، اشتباه نکنند.
در دانشگاه ییل، یک دوره آموزشی میان رشتهای به نام «استراتژیهای بزرگ» وجود دارد تا از اشتباهات استراتژیک وحشتناک رهبران آینده جلوگیری کنند. با این حال نخبگانی که در این دانشگاه ها آموزش می بینند به نوعی خود را متقاعد کرده اند که چند مایل دورتر می توانند ملتی را که از قبایل بسیاری تشکیل شده اند، به یک کشوری با دموکراسی برتر تبدیل کنند. چگونه می توان این مسئله را باور کرد؟
یک نظام دانشگاهی موفق به ما میآموزد که کسانی که معتقدند چنین مزخرفاتی خطرناک هستند، هرگز نباید به قدرت نزدیک شوند. دانشگاههای ما در عوض ذهنهای جوانان آمریکایی را مصروف و آنها را طوری تربیت میکنند که برعکس آن فکر کنند. آنها به طور فزاینده ای نوع همنوایی فکری را که در میان روزنامه نگاران، سیاستمداران و به طرز غم انگیزتری میان ژنرال های نظامی ایالات متحده رایج است، تشویق می کنند.
رهبران ما که سالها به ما گفتهاند که «در آنجا با تروریستها میجنگیم تا مجبور نباشیم اینجا با آنها بجنگیم»، به نظر میرسد که آنها برای طعمه شدن و تغییر بزرگ آماده هستند. امروز می دانیم که تعداد زیادی از افغانهای بدون بررسی در پایگاه های نظامی ایالات متحده در سرتاسر جهان، از جمله برخی از آنها در آمریکا منتقل شده و خواهند شد. درست است که بسیاری از مردم افغانستان در طول 20 سال به ما کمک کرده اند و به ما الهام می شود که اکنون نوبت ما است که باید به آنها کمک کنیم. اما این در سطوح مختلف اشتباه است.
نخست اینکه بیش از یک دهه است که ما به افغان ها کمک می کنیم، نه آنها به ما. مردانی که حاضر نشدند برای کشور خود بجنگند تا کشورشان سقوط نکند، نباید با تکت طیاره درجه یک به ایالات متحده از آنها قدردانی کرد.
ثانیا، بدون شک افغان هایی هستند که باید به آنها کمک کنیم، اما باید این ایده را نادیده بگیریم که تنها راه کمک به آنها اسکان در ایالات متحده است. جو بایدن از زمان آغاز ریاست جمهوری پاکستان با رهبر پاکستان صحبتی نداشته است. نزدیک ترین متحد ما در منطقه عربستان سعودی است. اگر ما نتوانیم با این کشورها ارتباط پیدا کنیم تا افغانهای ناامید از کشورشان را اسکان دهند، تلاشهای دیپلماتیک ما به همان اندازه که تلاشهای نظامی ما شکست خورده است، خواهد بود.
در نهایت، بیایید با خود صادق باشیم: آیا واقعاً به دولت خود اعتماد داریم که هزاران نفر را با توجه به شکستهای اخیرش در منطقه، مورد بررسی قرار دهد؟ دولت بایدن حتی نمی تواند یک میدان هوایی را امن نگاه دارد و حتی هزاران پناهنده را در این لحظه آشفته به درستی بررسی کند.
اگر در سال آینده بتوانیم ده ها هزار افغان را اسکان دهیم، بدون شک افراد خوب زیادی در میان آنها وجود خواهند داشت. اما در کنار این افراد، افغان های بدی نیز وجود خواهند داشت و ما نمی توانیم اجازه دهیم کشورمان به اردوگاه پناهندگان تبدیل شود.
اگر ما از این سرنوشت و عاقبت اجتناب کنیم و شهروندان خود را در اولویت قرار دهیم، معجزه کوچکی نخواهد بود. اما مردم ما نباید برای سیاست خوب به معجزه امیدوار باشند. کاری که آنها انجام می دهند نشان از شکست عمیق دولت و نهادهای آمریکایی است.
آنچه افغانستان نه تنها در دو ماه پر آشوب گذشته بلکه در دو دهه غم انگیز اخیر نشان می دهد، این است که رژیم آمریکا برای رهبری این کشور مناسب نیست. رژیم، متأسفانه، مستقل از رهبری سیاسی عمل می کند. این بوروکراسی پنتاگون است که به رئیس جمهور ما در مورد سطح نیروها دروغ می گوید، وزارت خارجه است که فکر می کند زنان افغانستان بیش از امنیت به برنامه های مطالعات جنسیتی نیاز دارند، دانشگاه های “برتر” که به نخبگان ما می آموزند که تابع و سازشگر احمق باشند، و رسانه هایی که به جای گفتن حقیقت، این موسسات و نهادها را پوشش می دهند.
منبع: فدرالیست