تنوع لایه ها در جامعه رنگ های زیادی ایجاد کرده است. طبیعتاً هر قشری از جامعه ویژگیها و تمایزات خاص خود را دارد، جایگاه متفاوتی دارد، برداشتهای متفاوتی از آن در اذهان عمومی وجود دارد و انتظارات متفاوتی از آنها وجود دارد. حتی در نگاه به یک حرفه، اغلب انتظار می رود که علاوه بر مسئولیت حرفه ای، مسئولیت های اجتماعی و اخلاقی را نیز ایفا کند و از سوی اقشار خاصی به رسالت سیاسی بپردازد.
به عنوان مثال، ملاها و طالبان، یا طبقه معنوی در مجموع، به عنوان مقدس ترین گروه مذهبی در جامعه دینی تلقی می شوند. این گروه دارای ویژگی های مذهبی بسیار متنوعی است و در جامعه بسیار مورد توجه است، اما به نظر می رسد که ذهنیت عمومی در جامعه افغانستان بسیار متفاوت است.
برخی بر این باورند که فعالیت قشر روحانی نباید از حیطه مدرسه، خانقاه، مسجد و مکان های مذهبی فراتر رود و برخی دیگر باور دارند که این قشر باید در تمام امور زندگی صاحب نظر باشند و فعالیت داشته باشند.
اگرچه اسلاف در طول تاریخ در هر زمینه ای آزمایش ها را با موفقیت پشت سر گذاشته اند، اما تاریخ معاصر بدون فراز و نشیب نیست. به چند دهه به عقب برمیگردیم، زمانی که علما در برابر موج جزر و مد امانی، غبار حقیقت را کنار زدند و نه تنها تفکر او را تباه کردند، بلکه تاج پادشاهی او را نیز بر باد دادند، یا زمانی که ارتش سرخ با جنبشی مردمی علیه اشغال رو به رو شد که نتیجه آن نه تنها پایان اشغال نبود، حتی بیشتر از آن انقباض مکتب کمونیستی بود، زمانی که فساد و جنگ داخلی کشور را در داخل کشور ویران کرد.
اما اگر به همه این عرصهها نگاه عمیقتری داشته باشیم و واقعیتها را نادیده نگیریم، به این نتیجه میرسیم که کسانی که در رسیدن به اهداف کوتاهمدت قوی هستند، اما در ترسیم اهداف بلندمدت شکست خوردهاند. اگر به موارد بالا نگاه کنیم، متوجه میشویم که امان الله خان در محاصره موج تمدن غرب بود، اما پس از آن الگوی استانداردی برای حکومت داری خوب ارائه نشد و قدرت به امان الله خان دیگر سپرده شد که به حقوق مردم احترام گذاشته نمی شد.
پس از شکست اتحاد جماهیر شوروی (که هدفی کوتاه مدت بود) افغانها با وجود اینکه عمدتاً توسط روحانیون رهبری می شدند، متأسفانه دچار بی نظمی شدند و استقرار نظام اسلامی (هدفی بلند و بلند مدت) تبدیل به یک رویا شد. به همین ترتیب فداکاری های این جنبش در اهداف کوتاه مدت ممکن است نسبتاً محسوس باشد ام در دوران جنگ داخلی و فساد و دستیابی به هدف دراز مدت کاری که باید انجام می دادند، متأسفانه شکست خوردند.
خواسته دین و زمان این بود که به هر قیمت و تاکتیکی جلوی جنگ داخلی گرفته شود که به دلایل مختلف این اتفاق نیفتاد. ساختار نظام باید از درون خانه شروع می شد و به مشروعیت بین المللی ختم می شد.
حالا که دوباره طالبان به قدرت رسیده است، چه باید بکند؟ طالبان در زمانی به قدرت رسیدند که جهان از مصیبت افغان ها خسته شده بود و در عین حال جمهوری خواهی و دموکراسی روز به روز بدبو می شد.
با توجه به واقعیت های فوق و در پرتو واقعیت های موجود در داخل، منطقه و جهان، طالبان باید ساختار و سیاست حکومت داری را انتخاب کند که عطش دینی ملت مسلمان را سیراب کند و منجر به اتحاد شود. دستاوردهای مطلوب حفظ شود، پیشرفت های موجود و سیستم های حکومتی بهتر شود.
علاوه بر این، اجرای بهترین الگوی حکومت داری خوب، افزایش معضلات اقتصادی مردم، امنیت و ثبات اجتماعی، بی طرفی، عدالت اجتماعی و اداره دل مردم از ویژگی های آن است. در عین حال، امارت اسلامی برای نجات افغانستان از انزوا و زوال، نیازمند اتخاذ سیاست تعامل با کشورهای منطقه، قدرت های بزرگ بین المللی و سازمان ملل است.
این یک واقعیت است که رهبری نظام کنونی تا حد زیادی در دست قشر معنوی است و این قشر در اجرای دین و شرع با انگیزه و کوشاتر هستند؛ اما باید اذعان داشت که دین و اجرای شریعت بسیار متفاوت از اداره یک خانواده یا یک جامعه است. بنابراین، این مرحله، مرحله انعطاف و تسامح است و باید تلاش کرد تا نظام اسلامی به گونه ای طراحی و اجرا شود که منحصر به فرد بودن و کامل بودن خود را حفظ کرده و به خواسته های مطلوب و معقول زمان و جغرافیا پاسخ دهد.
نن تکی آسیا
۲۰۲۲/۱۴/۰۱