بدون شک فراتر از وحدت در جامعه، ابتدا باید علل تفرقه و اختلافات را جست و جو کرد. باید علل اختلاف را در شکاف ها و اختلافات اجتماعی جست. همانطور که ابتدا باید ریشه یک بیماری را تشخیص داد و سپس درمان را آسان کرد، در داخل یک ملت نیز باید بررسی شود که چرا تعصبات قومی، زبانی و مذهبی انگیزه دارند.
هیچ مشکل تاریخی، درگیری و تنفری بین اقوام برادر در افغانستان وجود ندارد که به خاطر آن دوروئی، تفرقه، نفرت از یکدیگر داشته باشند. علاوه بر عوامل بیرونی، برخی مسائل داخلی نیز تشدید شده و قومی شده و در نتیجه یک ملت افغانستان با گرفتن هویت های قومی پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک و غیره از هویت ملی محروم شده است.
در طی قرن ها، این چهار قوم اصلی و سایر اقوام قومی در افغانستان با وحدت زندگی کرده اند، اما در جمهوری سردار محمد داود خان، شکاف های قومی آغاز شد. نزدیک به یک سال پس از کودتای ثور، با روی کار آمدن ببرک کارمل، موضوع تعصب بیش از پیش نمایان شد.
در زمان حکومت مجاهدین که جنگ داخلی آغاز شد، برای اولین بار در افغانستان، یک قوم با قوم دیگر دشمنی کرد و در عین حال، سیاست در افغانستان بیش از آنکه ملی باشد، قومی شد. در ۲۰ سال آخر جمهوری، گروه های مجاهد وقت در قدرت بودند و بذر نفاق را در سیاست قومی-حزبی کاشتند.
در طول ۲۰ سال گذشته، غرب و منطقه به جای ملت سازی در افغانستان برای منافع خود، سیاست قومی-طرفدار را دنبال کرده اند. تقسیم قدرت به قدری ریشه در قومیت داشت و به حدی بود که هر موضوع کوچک و بزرگ به زودی رنگ قومی-سیاسی به خود می گرفت و تلاش می شد تا افغانستان را فدرال یا تجزیه کنند.
اقوام افغانستان، چه در گذشته و چه در زمان حال، پیوندهای قوی برادری و اتحاد دارند. تعصب و دورویی در طمع بیگانگان و اقدامات شخصیت های سیاسی قومی در داخل به اوج خود رسید. هر بار که افغان ها رهبران و بیگانگانی را می بینند که به جای ملیت بر قومیت پافشاری می کنند، نفاق و اختلاف از بین رفته و امید به یک افغانستان متحد می تواند به واقعیت نزدیک شود.
تعصب و اختلاف قومی در افغانستان ریشه خارجی و داخلی دارد که به طرق مختلف این مسائل را دامن زده و اقوام برادر را در چرخه نفاق و نفرت گرفتار کرده است.
(نن تکی آسیا)
۲۰۲۲/۲۹/۰۱