علیرغم خروج نظامی ایالات متحده و ناتو از افغانستان در ماه اگست سال 2021، واشنگتن و متحدان خود همچنان میان گزینه های خود سرگردان مانده که کدام را انتخاب کنند و در پیش بگیرند. انها قادر به تصمیم گیری بین گزینه های عادی سازی کامل، سیاست تحدید، متارکه روابط، مقابله و موارد دیگر نیستند.
این مسئله هم به لطف این واقعیت است که این گروه (طالبان) از نظر پویایی ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی در هاله ای از ابهام قرار دارد. در نتیجه، از ده نفر در مورد طالبان بپرسید، و ده پاسخ مختلف دریافت خواهید کرد.
دیدگاههای متضاد دو ژنرال نظامی برجسته آمریکایی و بریتانیایی چهرههای متعدد این گروه را در سراسر جهان نشان میدهد. تنها چند روز پس از فروپاشی جمهوری افغانستان، ژنرال سر نیکلاس پاتریک کارتر، رئیس ستاد دفاع بریتانیا، طالبان را به عنوان “پسران کشور” با ” اصول و مقررات رفتار شرافتمندانه” توصیف کرد. یک سال بعد، او سراج الدین حقانی، معاون رهبر طالبان را یک «مدرنیست» توصیف کرد و از جامعه جهانی خواست که او و جناح «مدرنسازان» او را در آغوش بگیرند.
با این حال، ژنرال اچ آر مک مستر، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده، دیدگاهی کاملاً متفاوت در مورد طالبان دارد و آنها را به عنوان “یک سازمان تروریستی فراملیتی که با دیگران در ارتباط است و و از حمایت استخبارات پاکستان برخوردار می باشد” توصیف میکند. علاوه بر این، این دیدگاهها و سایر دیدگاهها در مورد طالبان، تعاریف آکادمیک صرف نیستند، بلکه اغلب سیاستها را نیز شکل میدهند. اولین تلاش برای ایجاد “صلح” با طالبان در سال 2006 توسط ارتش بریتانیا در ولایت هلمند انجام شد که پس از آن در کنفرانس لندن در سال 2010 به اوج خود رسید که “صلح و آشتی” به چارچوب اصلی سیاست غرب تبدیل شد.
حتی در داخل دولت ایالات متحده، سیاست ها متنوع بود. امتناع مداوم وزارت امور خارجه از گنجاندن طالبان در فهرست سازمانهای تروریستی، نتیجه سیاست دیدگاه رمانتیک آن نسبت به طالبان است که در توافقنامه دوحه ۲۰۲۰ که بین ایالات متحده و طالبان به امضا رسید، کمک کرد.
با در نظر گرفتن این عوامل، درک بهتر اصول و ایدئولوژیهای طالبان میتواند به جوامع دانشگاهی و سیاستگذاری در درک این گروه و رویکرد نسبت به آنها کمک کند. به طور خاص، یک چارچوب سه جانبه که از ادبیات فارسی سرچشمه میگیرد، دسیسههای حکومتهای استبدادی مانند طالبان را که به «حکومت با سه ابزار» معروف است، روشن میکند: زر، زور و فریب و تزویر.
طالبان موفقیت چشمگیری در همسویی این سه ابزار برای پیشبرد برنامه خود نشان داده است. این ایدهها نه تنها بهعنوان یک تمرین فکری مهم هستند، بلکه پیامدهای سیاسی مستقیمی برای تعامل بینالمللی با طالبان و افغانستان نیز دارند.
افغانستان به یک فاجعه انسانی برای شهروندانش، آپارتاید جنسیتی برای زنان، یک سیاهچاله منطقه ای و زخمی عمیق بر اعتبار غرب تبدیل شده است. نشانههای پاداش، خشونت و فریب طالبان، مشخصه استراتژی «ضد مقاومت» آنها است. جهان نمی تواند نسبت به نتیجه این مبارزه بی طرف بماند. آیا جامعه بینالملل و بهویژه ایالات متحده از این جمله معروف پیروی خواهند کرد که «آمریکاییها پس از اتمام همه گزینهها، همیشه کار درست را انجام خواهند داد» یا اینکه تاریخ چرخه سیاست واکنشی را تکرار خواهد کرد که همیشه با اراذل و اوباش در رأس امور به پایان میرسد؟