نزدیکی پکن و دهلی و پیامدهای استراتژیک آن برای افغانستان

افغانستان همواره در مرکز رقابت قدرت‌ های بزرگ قرار داشته است. از قرن نوزدهم و کشمکش میان روسیه تزاری و بریتانیای کبیر گرفته تا دوران جنگ سرد میان آمریکا و شوروی، موقعیت جغرافیایی افغانستان باعث شده که این سرزمین بارها به میدان منازعه بدل شود. موقعیت استراتژیک و زمین سخت‌ گذر آن، هم ارزشمندش کرده و هم آسیب ‌پذیر. در نتیجه، جاه ‌طلبی قدرت‌ های بیرونی غالباً بر نیازهای واقعی مردم افغانستان سایه انداخته است.

این رقابت‌ ها نه تنها بازسازی کشور را متوقف کرد، بلکه زیرساخت‌ های موجود را هم فرسوده ساخت. پس از مداخله آمریکا در اوایل قرن بیست‌ و یکم، افغانستان شاهد رشدی نسبی در اقتصاد و بازسازی محدود بود، اما این دستاوردها هزینه ‌ای سنگین داشت. بار دیگر، افغانستان صحنه رقابت ‌های ژئوپولیتیکی شد و منافع استراتژیک خارجی بر ثبات و رفاه مردم اولویت یافت. بهای اصلی را هم شهروندان عادی پرداختند که هر روز با تلفات، ناامنی و رنج عمیق انسانی روبه ‌رو شدند.

با وجود این، مشکلات افغانستان تنها از بیرون ناشی نمی ‌شود. ناتوانی رهبران داخلی در طراحی یک چشم‌ انداز راهبردی و مدیریت جایگاه ژئوپولیتیک کشور در چارچوب منطقه ‌ای و جهانی، باعث تداوم بحران ‌ها شده است. شکاف‌ های داخلی در میان حاکمان، ضعف ظرفیت اداری و بازی ‌های قدرت محلی نیز بر روند تصمیم‌ گیری تأثیر گذاشته و مانع استفاده درست از فرصت‌ های منطقه ‌ای گردیده است.

در روابط افغانستان و پاکستان همواره تنش و بی ‌اعتمادی وجود داشته است. پس از بازگشت طالبان به قدرت در ۲۰۲۱، این تنش‌ ها بیشتر شد. اختلاف بر سر خط دیورند، حملات هوایی پاکستان به خاک افغانستان و اتهامات متقابل درباره حمایت از گروه‌ های تروریستی، روابط دو کشور را پیچیده ‌تر کرده است. در همین حال، هند همواره پاکستان را در محافل بین‌ المللی به پشتیبانی از تروریسم متهم کرده و نقش آن را در بی ‌ثباتی منطقه برجسته ساخته است. بسته شدن‌ های مکرر گذرگاه تورخم از سوی پاکستان نیز به روابط اقتصادی دو طرف آسیب رسانده است.

نمونه‌ ای از این پیچیدگی‌ ها در کنفرانس «به سوی اتحاد و اعتماد» در اسلام ‌آباد دیده شد؛ جایی که برای نخستین بار مخالفان طالبان به صورت رسمی توسط پاکستان پذیرفته شدند. برخی این اقدام را نشانه تمایل به فراگیری سیاسی دانستند، اما دیگران آن را نشانه ‌ای از نفوذ همیشگی پاکستان در سیاست افغانستان تلقی کردند. در همین حال، چین تلاش کرده میان افغانستان و پاکستان میانجیگری کند، اما تجربه تاریخی نشان می ‌دهد که این تلاش ‌ها معمولاً دستاورد محدودی دارند. علاوه بر این، تهدیدهای امنیتی از سوی داعش خراسان و مشکلات مرزی با ایران و پاکستان همچنان بر توان افغانستان برای جذب سرمایه و پیوستن به پروژه ‌های منطقه ‌ای تأثیر منفی می‌ گذارد.

در این میان، توجه چین و هند به افغانستان بیش از گذشته جلب شده است. هند که در گذشته پروژه‌ هایی چون ساختمان پارلمان افغانستان و بند سلما را ساخته و در بخش بهداشت و آموزش سرمایه ‌گذاری کرده، همچنان در توسعه و کمک‌ های انسانی نقش دارد. چین هم با رویکرد غیرمداخله و تمرکز بر گفتگوهای اقتصادی و چارچوب ‌هایی چون سازمان همکاری شانگهای، تلاش می ‌کند روابط خود را با کابل گسترش دهد. موقعیت افغانستان برای تجارت، انرژی و امنیت منطقه ‌ای حیاتی است. اما استفاده از این فرصت ‌ها منوط به آن است که حکومت طالبان بتواند بر اختلافات داخلی غلبه کرده، ظرفیت اداری خود را بالا ببرد و سیاست‌ های باثبات ‌تری برای جلب اعتماد شرکا اتخاذ کند.

افغانستان همچنین در پروژه‌ های اتصال منطقه‌ ای اهمیت ویژه دارد. کشورهای آسیای میانه منابع عظیم انرژی دارند و افغانستان کوتاه ‌ترین مسیر برای انتقال این منابع به بازارهای آسیای جنوبی است. خط لوله گاز ترکمنستان – افغانستان – پاکستان – هند (تاپی) از مهم ‌ترین طرح‌ هاست که در صورت عملی شدن، می ‌تواند افغانستان را به کانون پیوند اقتصاد منطقه بدل کند و درآمد ترانزیتی و فرصت ‌های شغلی ایجاد نماید. افزون بر آن، همکاری بیشتر چین و هند می ‌تواند اهمیت بندر چابهار ایران را افزایش دهد و افغانستان را به مسیر جایگزین تجارت کالاهای هندی با آسیای میانه وصل کند. افغانستان همچنین می ‌تواند کوتاه ‌ترین مسیر چین به خاورمیانه باشد، اگر پروژه‌ هایی مانند جاده واخان عملی شوند. البته نبود زیرساخت، ناامنی، فشارهای زیست ‌محیطی و محدودیت ‌های سیاسی همچنان موانع بزرگی به شمار می ‌روند.

چشم انداز همکاری سه‌ جانبه میان چین، هند و افغانستان نیز مطرح است. کاهش نفوذ آمریکا در منطقه و انتقادهای غرب از طالبان بر سر حقوق بشر، همراه با تنش‌ های تجاری میان هند و واشنگتن، می ‌تواند فضای بیشتری برای نزدیکی کابل با پکن و دهلی نو فراهم کند. روسیه هم با نزدیک شدن به طالبان، زمینه ایجاد اجماع میان این قدرت‌ ها را افزایش داده است.

اگر همکاری میان چین، هند و روسیه در قالب سازمان‌ هایی چون شانگهای و بریکس تقویت شود، می ‌تواند به بازسازی و ثبات اقتصادی افغانستان کمک کند، البته به شرطی که طالبان بتوانند امنیت و انسجام داخلی را تأمین کنند.

بهبود روابط چین و هند نیز می ‌تواند تأثیر مستقیم بر افغانستان بگذارد. اگرچه هند با پیوستن افغانستان به طرح اقتصادی چین – پاکستان مخالفت کرده، اما سفر اخیر نارندرا مودی به چین نشانه‌ هایی از بهبود روابط دو کشور دارد. چنین همکاریی می ‌تواند افغانستان را هم به طرح‌ های اقتصادی کلان منطقه وصل کند و جایگاه ژئوپولیتیک آن را ارتقا دهد.

در سطح جهانی، روندها به سوی چندقطبی شدن پیش می ‌رود و اعتماد به نقش آمریکا در آسیا کاهش یافته است. نشست اخیر سازمان همکاری شانگهای نشان داد که چین با قدرت نرم و سخت خود توانسته کشورهای منطقه را گرد هم آورد. در همین فضا، طالبان هم تلاش می ‌کنند با نمایش انسجام داخلی و کنترل دارایی‌ های استراتژیک، خود را آماده حضور در نظم جدید نشان دهند.

آینده افغانستان همچنان وابسته به توانایی حکومت برای ایجاد ثبات داخلی، مدیریت روابط منطقه ‌ای و جذب سرمایه است. اگر حکومت بتواند امنیت و حکمرانی باثبات را تقویت کند، افغانستان ظرفیت آن را دارد که به چهارراه اتصال منطقه بدل شود. اما اگر ضعف‌ های داخلی و چالش ‌های امنیتی پابرجا بماند، فرصت‌ ها به تهدید تبدیل خواهند شد. در نهایت، سرنوشت این کشور به مهارتش در پیمایش میان قدرت‌ های بزرگ و تبدیل موقعیت ژئوپولیتیکی به سرمایه‌ ای واقعی برای توسعه گره خورده است.

جیئوپلیتیکال مانیتورر

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x