باور سادهانگارانهای در میان مردم وجود دارد و آن این است که طالبان زیاد دوام نمیآورند و بهزودی خواهند رفت. نوعی خوشبینی بچهگانه به این مردم تلقین میکند که رژیم طالبان فروپاشیدنی است و گویا پس از آن، همه چیز بر وفق مراد خواهد بود. این امیدواری در میان مردم برخاسته از تحلیل کارشناسانه از وضعیت جاری در افغانستان نیست، بلکه زاده خوشبینیهای سطحی و عامیانه معمول در جوامع دینزده است که میگویند «وضعیت این طوری نمیماند، خدا مهربان است». این طرز برخورد با واقعیت بد نشان قدرت مردم نیست، علامت بیچارهگی و درماندهگی آنان است. مردم وقتی نمیتوانند برای پایاندهی به فاجعه کاری کنند، به خوشبینی مذهبی پناه میبرند و منتظرند تا نجاتدهندهگان از راه برسند و آنان را از چنگ ترور و توحش طالبانی آزاد کنند. از سیاستگران فاسدِ قومی، روشنفکران پرادعای برجِ عاجنشین و چپ پیر انجیاوزده تا شهروندان عادی همه توقع دارند که بازهم «جامعه جهانی» مثل دوره قبل لطفی در حق افغانستان کرده و این کشور را به مسیر عادی برگرداند. اما آیا جامعه جهانی مورد نظر میل و رغبتی به این کار دارد و میخواهد دوباره وارد باتلاق افغانستان شود؟
در حال حاضر نه تنها هیچ سیگنال مثبتی از دخالت نظامی بینالمللی نمیتوان دید، بلکه برعکس جهان میخواهد با طالبان وارد تعامل بیشتر شده و این گروه را بهعنوان شریک خودش در «مبارزه با تروریسم» معرفی کند. شماری از کشورها به حدی در این راستا پیش رفتهاند که حتا میخواهند طالبان را از فهرست گروههای تروریستی حذف کنند. جهان دیگر هیچ علاقهای به «ملتسازی» و جنگ برای نهادینه کردن دموکراسی در افغانستان ندارد و میخواهد با نیرویی که بتواند دستکم نظمی را در این کشور برقرار کرده و از فروپاشی بیشتر جلوگیری کند، وارد تعامل شود. بحران افغانستان به حدی مزمن و ریشهدار است که حتا قدرتهای بزرگ دنیا نیز دیگر میلی برای حل آن ندارند و تنها میخواهند یک بینی خمیری درست کرده و درد سرشان را کمتر کنند. مدتهاست واقعبینی جای ایدهآلیسم سیاسی را گرفته است و قدرتهای بزرگ حتا اهداف درازمدتشان را فدای منافع کوتاهمدت میکنند. آنان به خوبی پی بردهاند که ورود به «گورستان امپراتوریها» شاید به میل خودشان باشد، اما خروج از این مهلکه به خواست آنان نخواهد بود. هر ابرقدرتی که یک بار وارد این باتلاق شده و به سختی خودش را نجات داده، دوباره شوق و ذوق یورش نظامی در کلهاش خطور نکرده است.
از عوامل بیرونی اگر بگذریم، نیروهای مخالف طالبان به حدی در آشفتهگی و هرجومرج سیاسی و سازمانی بهسر میبرند که خیلیها متیقین شدهاند طالبان بدیل ندارند. سیاستگران فاسدِ فراری بیشتر از مردم افغانستان منتظر معجزه «جامعه جهانی» هستند و هرازگاهی مستقیم و غیرمستقیم به این آدرس رجوع میکنند و از آن میخواهند تا کاری کند. آنان با کوچکترین علامت مثبت خارجیها سر از پا نشناخته و به ملاقات نمایندهگان ویژه کشورها میشتابند تا از لطف و مرحمت احتمالی آنها بینصیب نمانند. سیاستگران فراری هنوز خواب بازگشت به افغانستان را از سر دور نکردهاند؛ اما قرار نیست برای واقعی کردن این خواب، خود دست به کار شوند. آنان تصور میکنند که اگر روزی «جامعه جهانی» برای سرنگونی طالبان وارد عمل شد، به آنها نیاز خواهد داشت. پس، مردم و رهبران سیاسیای که از میان آنان برخاستهاند ویژهگیهای مشابه زیادی دارند و یکی از این ویژهگیها اتکای بیش از حد به عوامل قدرتمند بیرونی است.
به بیان دیگر، مردم و رهبرانشان هر دو به نجاتدهندهگان دل بستهاند؛ مردم منتظرند که رهبران و یا هم قدرتهای بیرونی کاری کنند، رهبران هم که منتظرند «جامعه جهانی» وارد عمل شود. در چنین وضع و حالی، آیا هنوز میتوان امیدی به فروپاشی طالبان داشت؟ اگر این گروه از درون خودش را تخریب نکند – در حال حاضر، با وجود تمام اختلافاتی که میان طالبان وجود دارد، آنان هنوز یکپارچه ماندهاند و «نشست اصلاحی» اخیر ملا هبتالله در قندهار به نظر میرسد موثر بوده و دستکم در کوتاهمدت روی اختلافات درونگروهی خاک پاشیده است – و یا یک قدرت خارجی برای سرنگونی طالبان وارد عمل نشود، هیچ تهدید دیگری متوجه این گروه نیست. نه مردم از انگیزه و علاقهای برای آغاز خیزش سراسری در برابر طالبان برخوردارند و نه هم اپوزیسیون فراری خارجنشین به تنهایی ظرفیت مقابله با این گروه را دارد.
با این حال، اگر مردم و رهبرانشان چشم به راه نجاتدهندهگان بیرونی نبوده و با اتکا بر ظرفیت خودشان به مبارزه پایدار و استراتژیک نه شتابزده، مقطعی و کوتاهمدت علیه طالبان – که بعید است، اما ناممکن نیست – بپردازند، در این صورت امکان پیروزی وجود دارد. پس، تا مردم اراده نکنند، طالبان قرار نیست جایی بروند. آنان آمدهاند تا همیشه بمانند و حتا زمینه را برای گسترش دامنه حاکمیتشان در بیرون از قلمرو افغانستان از طریق تطبیق پروژه جهاد جهانی، فراهم کنند. طالبان این همه نجنگیدهاند تا بهسادهگی قدرت را به دیگران واگذار کرده و عزلتگزین شوند. به جای خیالبافی و خوشبینی مذهبی عامی و بچهگانه و چشمداشت به قدرتهای بیرونی، باید از همین حالا دست به کار شده و مبارزه پراکنده، مقطعی و زودگذر علیه طالبان را به جنگ فراگیرِ فرسایشی و استراتژیک بدل کنیم. تنها در این صورت است که میتوان نسبت به شکلگیری افغانستان بدون طالبان در آینده امیدوار بود. آنگاه حق داریم خوشبین باشیم، چون این خوشبینی از نوع دیگری است و ربط چندانی به خوشباوریهای سطحی و عامیانه کنونی ندارد.