کاروان نظامی به قلب گروه طالبان در یک دشت سفید پر از سنگ هجوم آورد. از لاسپکرهای مسجد محل، نیروهای پلیس افغانستان به همه دستور دادند که در یک منطقه مشخص شده جمع شوند: جنرال اینجا بود.
دهها نفر در میدانی جمع شده بودند تا به عبدالرازق، یکی از مهمترین شرکای آمریکا در جنگ علیه طالبان، که در مقابل جمعیت ایستاده بود و به دو زندانی که برای اعتراف همراه خودش آورده بود اشاره میکرد.
در حالی که رازق با افراد خود صحبت می کرد، زندانیان با دستان بسته جلو جمعیت زانو زده بودند. تعدادی از نیروهایش تفنگ های خود را بلند کرده و فیرهوایی نمودند. آنها با امر جنرال رازق زندانیان را شکنجه روحی می کردند.
به گفته شاهدان و نزدیکان هر دو مرد دستگیر شده، رازق پس از کشتارهایی که در زمستان 2010 انجام داد به نیروهای طالب دستگیر شده گفت: “شما یاد خواهید گرفت که به من احترام بگذارید و از صفوف طالبان بیرون بیایید. زیرا من مجددا باز خواهم گشت و این عمل را بارها و بارها انجام خواهم داد و هیچ کس جلوی من را نخواهد گرفت.”
چندین سال، رهبران نظامی آمریکا رازق را به عنوان یک شریک نمونه در افغانستان می دانستند. آنها بر این عقیده بودند: اگر همه نیروها مانند رازق میجنگیدند، ممکن بود در این جنگ پیروز شویم.
او در دورانی که ایالات متحده بیش از هر فصل دیگری از جنگ در میدان جنگ حضور داشت، بر میدان جنگ حیاتی قندهار حکومت کرد و در نهایت به لطف حمایت ایالات متحده به درجه نظامی دگر جنرال دست پیدا کرد. جنرالهای آمریکایی که رویکرد متغیری به افغانستان داشتند، به طور منظم به زیارت او میرفتند، همیشه از شجاعت او، جنگ بی رحمانه اش و وفاداری بی نظیرش را به نیروهای آموزش دیده افغان، یادآوری و تمجید میکردند.
آمریکایی ها تا آخر در کنارش بودند. هنگامی که در سال 2018 توسط یک طالب به ضرب گلوله کشته شد، در کنار فرمانده ارشد آمریکایی در افغانستان، جنرال آستین میلر که از او به عنوان یک “دوست ارزشمند” و “وطن پرست” یاد می کرد، قرار داشت و با او گفتگو می کرد.
اما رازق برای تعداد بیشماری از غیرنظامیان افغان تحت حاکمیت او، چیز دیگری بود: هیولای آمریکا
تحقیقات نیویورک تایمز در مورد هزاران مورد در دوران حاکمیت او نشان داد که توانمندی او در میدان جنگ بر اساس سالها شکنجه، کشتارهای غیرقانونی و اختطاف ها در طول جنگ 20 ساله آمریکا در افغانستان شکل گرفته است.
تایمز صدها صفحه از اسناد نوشته شده توسط دولت پیشین مورد حمایت آمریکا را به دست آورده که بیش از یک دهه موارد و عملیات های رازق را در کتاب و کتابچه هایی نوشته شده بودند. تایمز دریافت که او نیروی پلیس را به یک نیروی جنگی ترسناک بدون محدودیت تبدیل کرد و افسران او صدها، بلکه هزاران نفر را اختطاف کردند تا در زندان های مخفی کشته یا شکنجه شوند. بیشتر آنها دیگر هرگز دیده نشدند.
فرهنگ بی قانونی و معافیت از مجازات که رازق ایجاد کرد، در برابر وعده های بی پایان روسای جمهور، جنرال ها و سفرای آمریکا برای حمایت از حقوق بشر و ساختن یک افغانستان بهتر، کاملا مغایرت داشت.
نزدیک به دو دهه، مردم آمریکا تنها بخشی از جنگ افغانستان را دیدند. بخشهای بزرگی از کشور و مردم آن برای افراد خارجی ممنوع بود و در طول جنگ نمیتوان آن را به طور کامل شرح داد. اکنون که پایان یافته است، طالبان دیگر از بمب های کنار جاده ای استفاده نمی کنند و بسیاری کلاشینکف خود را با دوسیه های سه حلقه ای و بوروکراسی خفه کننده تغییر داده اند.
تایمز بیش از یک سال را صرف بازدید از بخشهایی از افغانستان کرد که زمانی مناطق جنگی فعال بودند و تلاش کردند تا بدانند در طولانیترین جنگ آمریکا چه اتفاقی افتاده است.
ما با صدها نفر مصاحبه کردیم که گفتند پدران، شوهران، پسران و برادرانشان در زمان حیات جنرال رازق ناپدید شده اند. آنها حاکمیت او را چیزی بیش از یک کمپین وحشیانه علیه غیرنظامیان میدانستند که ایالات متحده آن را ضمانت کرده بود.
اقدامات او نه تنها تلاش های جنگی آمریکا را بی اعتبار کرد – که باعث ایجاد نارضایتی عمیقی شد که مردم را به حمایت از طالبان سوق داد – بلکه از بسیاری جهات نیز آن را فاش ساخت. در سراسر افغانستان ایالات متحده، جنگ سالاران، سیاستمداران فاسد و جنایتکاران آشکار را برای محاکمه جنگی با مصلحت نظامی که در آن اهداف اغلب ابزار را توجیه می کرد، ارتقا و قدرت دادند.
طالبان جنایات بی شماری علیه غیرنظامیان از جمله حملات انتحاری، ترور و آدم ربایی برای باج خواهی مرتکب شدند.
جنرال جان آر آلن، که زمانی همراه با رازق بر روند عملیات نیروهای ائتلاف در جنگ افغانستان (2011 – 2013) نظارت می کرد، تلاش کرد تا همکاری با رازق را محدود کند، او معتقد بود که “حفظ یک جنایتکار اشتباه بود، زیرا او سایر جنایتکاران را جسارت می بخشید و آنها بر اعمال خود شدت می بخشیدند.”
در حالی که تاکتیک های رازق از برخی جهات کارساز بود و طالبان را در قندهار شکست داد و تحسین بسیاری از مخالفان را به همراه داشت، اما این استراتژی هزینه آشکاری داشت. این امر چنان دشمنی را در بخشهایی از مردم برانگیخت که طالبان ظلم او را به ابزاری برای عضوگیری در گروه خود تبدیل کردند. بسیار از مردم افغانستان از حکومتی که مورد حمایت امریکا بود، متنفر بودند.
فضل رحمان که برادرش در زمان حیات رازق در برابر شاهدان ربوده شد، گفت: “هیچ یک از ما از طالبان حمایت نکردیم، حداقل در ابتدا. اما وقتی دولت سقوط کرد، من در میان سرکت ها دویدم و خوشحال بودم.”
حتی برخی از کسانی که بیرحمی رازق در برابر دشمنانش را تشویق کردند، از فساد و جنایتکاری های گستردهتری که او کمک کرد تا حکومت در سال 2021 فروبپاشد، ابراز تاسف کردند. جنایت های او شامل اختطاف، جزیه گرفتن و دزدی از مردم بود.
قاری محمد مبارک که یک مکتب دخترانه در قندهار را اداره و در ابتدا از دولت حمایت می کرد، گفت: “آنچه تحت نام دموکراسی آوردند، سیستمی بود در دست چند گروه مافیایی. مردم از دموکراسی متنفر شدند.”
بسیاری از فرماندهان، دیپلماتها و متحدان آمریکایی در افغانستان در آن زمان میدانستند که جنگی را تأمین میکنند که خارج از قوانین بینالمللی بود.
هنری انشر از وزارت خارجه امریکا 2010 – 2011 گفت: “گاهی اوقات از رازق در مورد موارد نقض حقوق بشر می پرسیدیم، و وقتی پاسخ می گرفتیم اینگونه می گفتیم: وای، امیدوارم فقط با شنیدن این موضوع خود را درگیر جنایت جنگی نکرده باشیم.”
انشر گفت: “ما میدانستیم داریم چه کار میکنیم، اما فکر نمیکردیم انتخابی داشته باشیم.”
اکثر رهبران آمریکایی – از جمله بیش از ده ها نفری که با روزنامه تایمز مصاحبه کرده اند – گفتند که رازق تنها شریکی بوده که می توانست طالبان را در جنگ ها شکست دهد.
بسیاری از افغانها میگویند که رازق از آمریکاییها و قدرت نظامی آنها برای اقدامات شخصی و خصوصی خود استفاده کرده و از رقبای بومی اش انتقام گرفت.
در مصاحبهها، بسیاری از مقامات ارشد پیشین آمریکایی بر این عقیده بودند که ایالات متحده چقدر در مورد جنگی که به راه انداخته، مطمئن هست؟
سازمان ملل، گروههای حقوق بشر و خبرگزاریها، نگرانیهای جدی را در مورد رازق و نیروهایش مطرح کردند، اما تحقیقات مستقلانه بهویژه در مورد مناطق غیرقابل نفوذ در طول جنگ، محدود بود.
تایمز برای تعیین میزان این سوءاستفادهها، بیش از 50 هزار شکایت دستنویس را بررسی کرد که از سال 2011 تا پایان جنگ در سال 2021 در دفتر والی قندهار نوشته شده بود. در میان آنها، 2200 مورد از ناپدیدشدن های مشکوک را یافت کردیم.
از آنجا به صدها خانه در سراسر قندهار رفتیم و نزدیک به 1000 نفر را که می گفتند عزیزانشان ناپدید، کشته یا توسط نیروهای امنیتی دولتی گرفتار شده بودند، شناسایی کردیم.
در مجموع، تایمز شواهد مفصلی از 368 مورد ناپدید شدن های اجباری و ده ها قتل غیرقانونی منتسب به نیروهای تحت حمایت آمریکا را در قندهار جمع آوری کرد. ما فقط مواردی را شمارش کردیم که توسط حداقل دو نفر تأیید شده بود، که بسیاری از آنها شاهدان عینی آدم ربایی بودند، و آنها اغلب با گزارش های پلیس، استشهادنامه ها و سایر سوابق دولتی نیز مستند بودند.
در تمام موارد ناپدید شدن اجباری، فرد بازخواست شده همچنان مفقود و ناپدید است.
این ارقام تقریباً به طور قطع شمارش بسیار کمی از جنایات دوران حاکمیت رازق است. ما نتوانستیم تمام قندهار را که بیش از یک میلیون نفر در آن زندگی می کنند، شناسایی کنیم و بیش از 2000 مورد مشکوک که در دفتر دولتی یافتیم، به احتمال زیاد فقط نشانه ای از آنچه واقعاً اتفاق افتاده بود، بود. اکثر خانواده هایی که ما با آنها مصاحبه کردیم، به دلیل ترس از انتقام، به طور رسمی مفقود شدن عزیزان خود را گزارش نکرده بودند.
مقامات ارشد پیشین گفتند که فراتر از آن، پلیس بسیاری از سوابق آنها را با رسیدن طالبان به حومه شهر قندهار در سال 2021 از بین برد. تعداد دقیق افرادی که ربوده شده اند و دیگر هرگز برنگشتند بیشمار است.
با این حال، آنچه واضح بوده این است که چه کسی مسئول بود: مقامات پیشین. خانواده های قربانیان گفته اند که فقط دولت تحت حمایت آمریکا به طور مداوم در ناپدید شدن اجباری افراد در قندهار شرکت می کرد.
هستی محمد، یک مقام پیشین دولتی در ولسوالی پنجوایی قندهار گفت: “طالبان نیازی نداشتند که مردم را ناپدید کنند – آنها فقط افراد مورد نظرشان را در جایی که آنها را پیدا کردند، می کشتند. دولت مردم را ناپدید می کرد زیرا کاری که انجام می دادند غیرقانونی بود. قانون برای آنها معنایی نداشت.”
ارزیابی ها از جنایات قبلی نشان می دهد که موارد تایید شده توسط تایمز بزرگترین کمپین ناپدید شدن اجباری در افغانستان از زمان ناپدید شدن ده ها هزار نفر پس از کودتای کمونیستی تحت حمایت شوروی در سال 1978 است.
در حالی که قربانیان به سوگ عزیزان خود می نشستند و خود را به دلیل ناتوانی که دارند سرزنش می کردند، جنرال رازق به لطف حمایت آهنین ایالات متحده و متحدانش در ناتو بی خیال و دست نیافتنی تر می شد و از اعمال انجام شده، همچنان پاسخگو نبود.
دگروال رابرت والتمایر، مقام پیشین نیروهای ویژه که با جنرال رازق کار می کرد، گفت: “ما از خود می پرسیم: آیا ما در اینجا عملی را انجام می دهیم که ممکن است بعدها پشیمان شویم؟”
او گفت اما هیچ فرد بهتری در جنگ با طالبان وجود ندارد. وی اضافه می کند که هرگز شاهد انجام کارهای غیرقانونی رازق نبوده است. زمانی که ایالات متحده ده ها هزار سرباز آمریکایی را در جریان افزایش نیروی اعلام شده در سال 2009 به افغانستان فرستاد، با این امید که کنترل جنوب را در دست بگیرد، رازق در این تلاش نقش محوری داشت.
والتمایر گفت: “او احتمالاً مهمترین فرد بود.”
او گفت که ایالات متحده بر رازق فشار آورد تا نیروهای پلیسی را که در کنار سربازان آمریکایی می جنگیدند رهبری کند. در واقع والتمایر گفت: “ما رازق را ساختیم که شد رازق.”
او گفت: «شما به همه جنگهای ایالات متحده نگاه کنید، همگی شبیه به هم هستند. ما کاری می کنیم که در نهایت پشیمانی ایجاد می شود.”
فعالیت های عبدالرازق
فضل رحمان، برادرش که یک مستری موتر بود، توسط افرادی ناشناس ناپدید شده بود.
در لحظه ای که برادرش ناپدیده شد، دوستانش با اضطراب تمام به او خبر دادند که سه مرد با لباسهای غیرنظامی در صبح روز 3 سپتمبر 2016 با موتری بدون نشان از برادرش میخواهند که به یک ژنراتور در عقب موتر موجود است، نگاهی بی اندازد.
سپس در مقابل انبوهی از چشمان مردم، این افراد احمد برادر فضل که 28 ساله را داخل موتر انداختند و از انجا به سرعت متواری شدند.
برای فضل و همه افراد حاضر، مقصران آشکار بودند: پلیس. در دوران رازق، نیروهای امنیتی قندهار به خاطر ربودن هر کسی که مظنون به همکاری با طالبان بودند، به سادگی ناپدید می شدند. بعضی از افراد متهم برای ایجاد ترس در وجود دیگران کشته و در کنار جاده ها انداخته می شدند. و شاید هم عدهای خوششانس زنده اما با شکنجه های فراوان، آزاد شدند.
خانواده هایی می گفتند که برخی از افراد ناپدید شده در واقع طالبان بودند. برخی دیگر اصرار داشتند که چنین نبودند. خانوادههایشان میگویند بسیاری از آنها صرفاً بخشی از طبقه زحمت کش کارگر بودند: مستری موتر، خیاطها و رانندگان تاکسی که هیچ ارتباطی با جنگ نداشتند.
فضل که از یافتن برادرش ناامید شده بود، بزرگان را جمع کرد و با عجله به اداره پلیس محلی رفت. مامورین منکر دستگیری برادرش شدند، بنابراین او به سمت محل استقرار فرد مورد حمایت آمریکا رفت و برای ارائه شکایتش نوبت گرفت.
هزاران خانواده درست مثل او وجود داشتند، همه با یک سوالی مهم و بحث برانگیزی، دولت با عزیزانشان چه کرده بود؟
پس از طرح شکایت، فضل نگران شد. اگر او بیش از حد فشار بیاورد چه اتفاقی می افتد؟ نیروهای پلیس ممکن است وی را به دلیل جستجوها و پیگیری هایش، ناپدید کند. او گفت: “پلیس عصبانی شده بود. آنها ما را کتک می زدند و می گفتند، “چرا مدام اینجا می آئید؟”
با این حال، نیروی دیگری، نیرومندتر از ترس، او را مجاب می کرد تا موضوع را پیگیری کند: مادرش، ملکه
در افغانستان به ویژه در جنوب این کشور، به ندرت دیده یا شنیده می شد که زنان خواسته های عمومی خود را مطرح کنند. اما فضل و احمد، همه زندگی شان مادرشان بودند. پدرشان 20 سال پیش بر اثر ابتلا به سرطان از دنیا رفته بود.
او میگوید: “من ماهها، از صبح تا شب، از پلیس به دفتر والی میرفتم و منتظر بودم تا کسی مرا ببیند.”
در خارج از محل استقرار جنرال صاحب، عریضه نویسان برای نوشتن شکایات برای افرادی که مانند فضل و مادرش بی سواد بودند، هزینه کمی می گرفتند. بسیاری از درخواست ها به نام ملکه بود و نسخه هایی از آنها را در اختیار تایمز قرار دادند.
یکی ازآنها چنین نوشته بود: “لطفا کمک کنید تا پسر بی گناهم را پیدا کرده و آزاد شود.” امضای 11 تن از بزرگان محلی را در خود داشت که همگی نشان میداد پسرش عضو گروه طالبان نبوده.
به زودی فضل و مادرش با خانواده های دیگری که در جستجوی افراد گمشده بودند آشنا شدند. دستگیری بستگان به ظن شورشگری آنها را به یکدیگر نزدیکتر ساخت. اما حضور زنان به آنها اجازه داد تا مطالبات خود را سریعتر مطرح کنند.
پسر عالیه که نامش صلاح الدین است، راننده ریکشا بود. وی زمانی که به سمت مسجد می رفت، ربوده شد.
عالیه گفت: “هیچ جایی نبود که نگشته باشم. اما ما نمی دانستیم که او مرده یا زنده است.”
یکی از مامورین دفتر ولایت که از پیگیری های این خانواده ها ناامید شده بود به فضل گفت که فهرستی از مفقودان تهیه کند. یک کاتب به فضل کمک کرد تا نامها را بنویسند: همان ابتدا 17 خانواده لیست شد.
مانند احمد، بسیاری از قربانیان توسط مردان مسلح با لباس شخصی در مقابل شاهدان از کنار جاده ها یا محل کار گرفته شده بودند. برخی به سادگی ناپدید شده بودند، مانند عبدالوحید، که برادرش آخرین بار وقتی او را با مقداری گوشت برای تهیه شام به خانه فرستاد، با او ملاقات داشت و تمام. برخی دیگر مانند حبیب الرحمن در حالی که با دوستانشان بیرون بودند توسط مامورین یونیفرم پوش دستگیر شده بودند.
بستگان آنها به این امید بودند که آنها ممکن است هنوز در یکی از زندان های غیررسمی متعدد، که اغلب “زندان های خصوصی” نامیده می شود و توسط نیروهای رازق نگهداری می شوند، زنده باشند.
خانواده ها برای بررسی عکس های پیکرهای ناشناس که جمع آوری و دفن شده بودند به صلیب سرخ رفتند و سپس برای دیدن اجساد تازه کشف شده به سردخانه ها رفتند. برخی از آنها خفه شده بودند یا به سرشان گلوله خورده بود یا با دستان بسته کنار جاده ها رها شده بودند.
این گروه برای یافتن تمام پاسخ ها، رشوه ها پرداخت کردند. اکثر آنها قبلاً به مامورین پلیس بیوجدان پول پرداخت کرده بودند که فایدهای نداشت. سپس، در اواخر سال 2016، نشانه ای یافت شد: یکی از ناپدید شده گان پیدا شد، و در نهایت گزارش روشنی از آنچه برایشان اتفاق میافتاد ارائه کرد.
نثار احمد، 23 ساله، یک ماه قبل ربوده شده بود، زمانی که حمله ای قصد جان یکی از فرماندهان جنرال رازق را کرده بود، وی منطقه را در همان لحظه ترک کرد اما دو مرد لباس شخصی او را به زور اسلحه دستگیر کردند.
او گفت که در داخل یک کانتینر، گروهی از مردان که برخی از آنها لباس پلیس به تن داشتند، به نوبت او را کتک می زدند. آنها یک کیسه پلاستیکی را در دهان او فرو کردند و روی صورتش آب ریختند و نزدیک بود او را خفه سازند. شرم آورتر از همه، او گفت، آنها به اندام جنسی من آسیب می زدند.
پلیس به او گفت که به عملیات انجام شده اعتراف کند: بعد از اعتراف، دیگر مورد شکنجه قرار نگرفتم.
آن شب او را با چشم بند به مکان دیگری بردند. او گفت که از طریق یک پنجره میلهدار، یک کوه دراز و باریک و پرچم سبز، قرمز و سیاه افغانستان را دید.
او گفت که در نهایت، پدر نثار، محمد فضل الدین، یک تماس تلفنی از یک مامور پلیس دریافت کرد و او خواستار مبلغی معادل 900 دالر برای آزادی پسرش شد. او گفت که محمد موافقت کرد و طبق دستور، پول را در یک مستری خانه گذاشته و پسرش آزاد شد. او گفت: این یک معجزه است و این آزادی، نشانه آن است که پلیس می دانست که پسرش بی گناه است.
برخی از خانواده ها به صوررت خصوصی از پلیس تماس داشته اند و به آنها گفته شده که عضو خانواده شان را آنها دستگیر کر ده اند.
فضل و سایرین گفتند که همه دقیقاً میدانستند چه اتفاقی دارد میافتد. آنها گفتند: ما کاری به این موضوع نداریم. این کار عبدالرازق است.
سرانجام فضل با رازق ملاقات کرد همگی یکجا شدند تا از جنرال قندهار شکایت کنند.
ملکه، مادر فضل، خشمگین بود و مقامات را به فساد و بزدلی متهم کرد که گرانبهاترین چیزهای زندگی را از او ربوده اند. آنها به یاد می آوردند که محافظین رازق به او هشدار دادند که اینقدر صریح صحبت نکند. اما او با نگاهی به رازق پاسخ داد: “پسرم نزد شماست.” “اگر می خواهی مرا بکشی، مرا بکش، اما صریح سخن می گویم.”
جنگ دیگر
ناپدید شدن ها در قندهار به عنوان یک بحران و چالش شناسایی شد. حتی جنرال رازق یکی از اعضای خانواده اش را به خاطر همین مسئله از دست داده بود.
پدر رازق راننده بود و اغلب به نزدیکی های مرز پاکستان می رفت. یک روزی از روزها، در حالی که رازق هنوز پسربچه ای بیش نبود، پدرش ناپدید می شود.
خانواده او، اعضای قبیله اچکزی، رقبای دیرینه خود را متهم ساختند: قبیله نورزی. این دو قبیله درگیر یک خصومت مرگباری بودند که از دههها قبل و مدتها قبل از به قدرت رسیدن طالبان ادامه داشت.
تادین خان، برادر کوچکتر رازق، به تایمز گفت: “او به این دلیل کشته شد که اچکزی بود. جسد او ناپدید شد.”
رازق در ادامه وحشیانه ترین کمپین ناپدید شدن های اجباری در کشورش در دهه های اخیر، را نوشت. و اغلب این قبیله رقیب، نورزی ها را هدف قرار می داد که بسیاری از آنها از طالبان حمایت می کردند و این مسئله ای است که آمریکاییها عموماً از درک آن ناتوان بودند: یک جنجال قبیلهای و خانوادگی، نه فقط نفرت از طالبان، بلکه جنگ قبیله ای رازق را خشمگین تر می ساخت. در واقع، دسته ای از مردم قبیله که رازق همگی را ملزم به جمع شدن کرد، در آنجا دو زندانی را کشت و سپس تماشاگران که اکثراً نورزی بودند، تهدید کرد.
حاجی دلبر، یکی از اهالی روستا که در میان جمعیتی که رازق برای تماشا جمع کرده بود حضور داشت، گفت: “او آنها را مانند سگ کشت.”
همانطور که دوستانش می گویند، رازق برای اولین بار در نوجوانی اسلحه به دست گرفت و در طول جنگ داخلی که پس از فروپاشی دولت مورد حمایت شوروی رخ داد، زیر دست عمویش می جنگید. در سال 1994 عمویش توسط طالبان کشته شد و جسد او را در میدان آویزان کردند.
هنگامی که تهاجم ایالات متحده در سال 2001 آغاز شد، رازق جنگ را از نزد آمریکایی ها آغاز کرد و برای پاکسازی طالبان از قندهار به یک گروه شبه نظامی پیوست. بعدها، همان نیروها به پلیس مرزی تبدیل شدند و زیر نظر رازق، که در آن زمان هنوز 20 ساله بود، خدمت کردند.
او که بی سواد بود، اما هوش بالا و شخصیت کاریزماتیکی داشت که این بی سوادی را جبران می کرد و خود را به عنوان یک جنگجوی شجاع معرفی نمود. وی مانند پدرش مناطق مرزی را می شناخت.
رازق تا سال 2010، زمانی که طالبان در سراسر جنوب پیشروی داشتند، شورشیان را در نواحی اطراف ولسوالی محل سکونت خود به نام سپین بولدک مهار کرد. فرماندهان آمریکایی میدانستند که او فاسد است و در تجارت در آنسوی مرزها به سبک مافیایی دست به کار شده است. او مظنون به دست داشتن در تجارت خشخاش بود.
اتهامات مربوط به قتلهای غیرقانونی رازق به روزهای اولیه دولت مورد حمایت آمریکا برمیگردد. بزرگان قبیله نورزی گفتند که از کشتارها به مقامات نظامی آمریکایی شکایت کرده اند، اما نادیده گرفته شده اند.
جنرال اندرو گرین که در سال های 2010 و 2011 از نزدیک با رازق همکاری داشته است گفته که تایید این اتهامات غیرممکن بوده زیرا این رویدادها در اعماق قلمرو طالبان رخ داده است.
علاوه بر این، او گفت که اجرای قانون در افغانستان به سختی پیش می رود. دادگاهها فاسد بودند و بیشتر مردم میتوانستند از زندان خارج شوند و پلیس هیچ چاره ای نداشت. در افغانستان، پلیس به مردم تیراندازی میکنند. در حالی که نمی توانید بگویید این کار خوبی است، اما این مسئله ای است که انجام شده.
نگرانی در مورد اتهامات علیه رازق گسترش یافت. یک گزارش وزارت امور خارجه در سال 2006، بخشی را مستند کرد که در آن رازق 16 مرد را که متهم به عضویت در طالبان بودند، اعدام کرده است. در سال 2009، او از سوی کمیسیون حقوق بشر افغانستان به شکنجه و داشتن زندان های خصوصی متعددی، متهم شد.
اما سال 2009 برای وی نقطه عطفی بود. باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، با امید به شکست مجدد طالبان، اعلام کرد که هزاران نیروی اضافی را با تمرکز بر ولایت قندهار و هلمند، دو پایگاه اصلی طالبان، به افغانستان خواهد فرستاد.
آمریکایی ها شریکی می خواستند که از رویارویی رو در رو با طالبان هراسی نداشته باشد، مانند رازق. با این حال، آنها همچنین در مورد “بازیگران بد” مانند رازق که مشروعیت دولت افغانستان را تضعیف میکنند، بحث داشتند.
گرین، افسر آمریکایی که در این موضوع تحقیقات انجام داده است، اظهار داشت: “گفت وگوهای زیادی در مورد اینکه آیا باید رازق را به راه بیاوریم یا او را زندانی کنیم، وجود داشت. آمریکایی ها مورد نخست را انتخاب کردند. آنها به او نیاز داشتند.”
پس از ترور فرمانده پلیس قندهار در سال 2011، رازق جانشین وی شد. او جنرال شد و نیروهای قبیله اچکزی خود را در پست های کلیدی قندهار منصوب کرد.
بازرسان سازمان ملل چهار نفر از آنها را – که سه نفر از آنها از بستگان او بودند – به دلیل اتهامات فراوان در مورد شکنجه و قتل های فراقانونی علیه آنها “چهار اسب سوار” نامیدند. به گفته افسران پلیسی که با او کار می کردند، یکی از آنها، یکی از اعضای خانواده رازق، مسئول سازماندهی جوخه های مرگ بود. افراد او با موترهای بی نشان و لباس شخصی در شهر تردد می کردند.
افسران و مقامات پیشین گفتند که رازق با فاسد دانستن سیستم عدلی، به فرماندهان خود دستور داد تا طالبان مظنون را بکشند. کسانی که از کشتن اسیران خودداری می کردند از کار برکنار می شدند.
یکی از افرادی که نخواست نامش فاش شود گفت: “جنرال رازق به من گفت که چرا طالبان را به پایگاه می آوری؟ چرا آنها را نمی کشی؟ از چه می ترسی؟”
طبق گزارشهای افسران پلیس سابق و گزارشهای داخلی سازمان ملل، قربانیان در مناطق دورافتاده، چاهها انداخته می شدند.
طی دو ماه پس از انتصاب وی به عنوان فرمانده پلیس قندهار، آمریکایی ها به دلیل گزارش هایی مبنی بر سوء استفاده و اعدام های متعدد، مسئله انتقال بازداشت شدگان به سمت قندهار را متوقف کردند.
آلن، جنرال آمریکایی، در این مورد گفت: “من اطلاعات را خواندم و بسیار وحشتناک بود.”
با این حال، حمایت آمریکا از رازق که نزد افسران آمریکایی محبوب و برای دست یابی به پیروزی در جنگ حیاتی بود، ادامه یافت.
طبق گزارشی که جنرال بیل کارتی در کتاب «صد پیروزی» ارائه کرده و تایمز آن را تایید کرده است، وی که به عنوان رئیس نیروهای ویژه ایالات متحده در قندهار وظیفه اجرا می کرد، در سال 2012 همراه با رازق ملاقات داشت، یک انتحاری رخ داد. کارتی سریع و با شتاب خود را بالای سر رازق انداخت تا از او محافظت کند، و سپس زره بدن خود را به جنرال داد تا بپوشد.
پس از حادثه، رازق گفت که چرا زره ات را به من دادی؟ در جوابش گفتم که مثل من هزاران نفر است اما مثل شما دیگر کسی نیست!
مهمانان جنرال
رازق در مقر خود از فضل و دیگر اعضای خانواده با لباس سفید غیر نظامی استقبال کرد. از آنجایی که توانایی خواندن نداشت ، معین وی، اسامی فهرستی را که فضل برای او تهیه کرده بود، با صدای بلند قرائت کرد.
رسیدن به جلسه کار آسانی نبود. تمام مسیر پر شده بود از موانع و بلاک ها و محافظین.
اما رازق شخصاً مؤدبی بود، چند تن از حاضران به یاد می آورند که به هر یک از آنها اجازه داد تا نظر خود را بیان کنند سپس، جنرال صحبت کرد.
او به دادگاه اعتماد نداشت. قضات مجرمان را آزاد می کردند، وکلا ناکارآمد بودند و همیشه می شد عدالت را به بهایی خرید. او ترجیح داد که عدالت را خود اجرا کند.
او مستقیما با چند نفر از اعضای خانواده از جمله شاه محمد که برادرش ندا محمد نام داشت و در لیست بود، صحبت کرد. جنرال به او گفت که ندا در قتل مامورین پلیس دست داشته است. اما ندا محمد در بازار کراچی سبزی فروشی داشت.
قبل از پایان جلسه، جنرال به سمت سیما رفت که پسر خوانده اش داود ماه ها قبل ناپدید شده بود. جنرال بدون توضیح اضافی اظهار داشت که او بازخواهد گشت. مدتی بعد داود آزاد شد.
پس از بازگشت داود، وی به خانواده های نگران گفت که چگونه ماه ها در یک زندانی کوچک و تاریک در یک زندان غیررسمی نگهداری می شده است. او مرتباً مورد ضرب و شتم و آزار قرار می گرفت تا اینکه پس از مداخله جنرال، قبل از رها شدن به زندان رسمی منتقل شد. به دیگران گفت که هیچکدام از عزیزانشان را ندیده است.
با این حال، موج دردناکی از امید خانواده ها را فرا گرفت. آنها امیدوار بودند که شاید فرزندانشان هنوز زنده باشند. اما مشکل امید و ندانستن همین است: بدون نهایی شدن مرگ عزیزان، آنها خاطر جمع نمی شدند.
سید عبدالکریم، پدر یکی از مردان جوانی که در فهرست فضل بود گفت: “آنچه جنرال رازق در کشتن و ناپدید شدن فرزندش انجام داد، بدتر از هر چیز دیگری بود که در دیگر مناطق افغانستان اتفاق افتاد. کاش می توانستیم استخوان های او را در جایی دفن کنیم.”
ترور رازق
18 اکتبر 2018: رازق توسط یک نیروی طالبان که به عنوان یکی از محافظین والی قندهار استخدام شده بود، کشته شد.
طالبان مدتهاست که از جنایات و وحشیگری های رازق به فغان آمده بودند و تلاش داشتند تا وی را ترور کنند.
کشتن رازق توسط طالبان، توانایی این گروه را نشان داد که حتی می توانند حتی در جایی که فرمانده ارشد امریکا حضور دارد به محافظت شده ترین منطقه از فرمانده قندهاری نفوذ کرده و وی را ترور کنند.
طالبان مدعی شدند که رازق را به جای هر کس دیگری در این نشست ترجیح دادند، از جمله جنرال چهار ستاره آمریکایی که در این حادثه آسیب دید.
مولوی ابرار احمد حبیب، یکی از فرمانده طالبان که در آن سال ها بر طرح های ترور در قندهار نظارت داشت، گفت: “او برای ما مهمتر از اسکات میلر بود.”
برادر رازق، تادین خان، مسئولیت فرماندهی پولیس قندهار را بر عهده گرفت. او به تایمز گفت که نه او و نه برادرش کمپین ناپدید شدن های اجباری را به راه نینداخته اند. اما مقامات گفتند که او به سادگی سیستمی را که برادرش ساخته بود ادامه داد.
وقتی جنگ شروع شد، فضل و دیگران تصور می کردند که آمریکایی ها سرمایه گذاری و فرصت های اقتصادی بهتری را به کشور می آورند. آنها شغل خوب، خانه های بهتر، رفاه را متصور بودند. اما خوش بینی آنها با ناپدید شدن عزیزانشان به سرعت از بین رفت.
آنها معتقد بودند که اینطور نبود که همه طالبان را در آغوش بگیرند. آنها فقط از دولت افغانستان و آمریکایی هایی که از آن حمایت می کردند متنفر بودند.
مصونیت از مجازات و جنایتی که رازق به آن دامن زد، پس از مرگ او از بین رفت و قندهار را از درون شکست. با قویتر شدن طالبان، دزدی در میان نیروهای دولتی روحیه همگی را ویران ساخت و همچنین درگیریهای داخلی در میان فرماندهان وی، توانایی آنها را برای جنگیدن فلج کرد.
گروه فضل برای پیروزی طالبان دعا کردند و به این امید داشتند که پس از سرنگونی دولت، ممکن است متوجه شوند که چه بر سر بستگان شان آمده است.
و هنگامی که ایالات متحده از افغانستان خارج شد و منجر به فروپاشی دولت افغانستان در سال 2021 گردید، طالبان زندان ها را خالی ساخت.
هزاران نفر از سراسر ولایت به شهر قندهار سرازیر شدند. فضل شنید که صدها زندانی از زیرزمین فرماندهی پلیس بیرون آورده شده اند، شتابان به این محل حاضر شد
فضل به دیگران که چشم به راه نزدیکان خود بودند ملحق شد و در مرکز شهر به جستجو پرداخت. او و دیگران که در شهر قندهار شانسی نداشتند، به سپین بولدک رفتند، جایی که رازق جنایاتش را شروع کرد. صدها نفر نیز در آنجا منتظر بودند و جمعیت را برای یافتن عزیزان گمشده خود زیرو رو می کردند. اما فضل برادرش را یافت نکرد.
میراثی که نادیده گرفته شد
از زمان سقوط دولت، گورهای دسته جمعی در قندهار پیدا شد که باعث جست وجوی مجدد بستگانی شده است که در بیابان ها و سردخانه های شفاخانه ها به دنبال عزیزانشان هستند. اما هیچ جستجوی سازمان یافته ای برای مفقودین در قندهار وجود ندارد.
پس از سالها فشار از سوی ایالات متحده، دادستانهای دادگاه کیفری بینالمللی اظهار داشتند که تحقیقات در مورد تخلفات انجام شده توسط نیروهای تحت حمایت آمریکا را از اولویت خارج کرده اند.
تایمز از دولت آمریکا به دلیل حمایت از رازق شکایت کرد. نزدیک به یک سال بعد، ارتش و وزارت امور خارجه تنها تعداد انگشت شماری از اسناد را تحویل داده اند. تعداد کمی از رهبران نظامی آن دوران علاقه ای به بازنگری میراث او و آنچه در مورد تلاش های جنگی آمریکا آشکار می کند، داشتند.
آلن، جنرال آمریکایی گفت: “دلیل اینکه شما شورش میکنید به دلیل بیعدالتی است و رازق بدترین بی عدالتی ها را نشان میدهد. رازق همان بی عدالتی را به وجود آورد که طالبان را بر ما برتری داد.”
برای بزرگداشت رازق، دولت سابق افغانستان شروع به برپایی مقبره ای برای او کرده بود، یک بنای عظیم مسجد مانند در کنار دفتر ولایت، یادبودی که او را قهرمان ملی شناخته اند.
اما هیچ یادبودی برای مفقودین وجود ندارد. فضل از 17 نفری که در لیست اصلی قرار دارند، تنها سه نفر را می شناسد که زنده به خانه برگشته اند.
ملکه، مادر فضل و احمد در نهایت گفت: “هنوز امید دارم که او برگردد، هرچند میدانم احتمالاً مرده است.”