افغانستان بیش از هر زمان دیگری شرایط سختی دارد و با چالش داخلی و خارجی مواجه است. این همان چیزی است که افغانستان را به انزوا، عدم مشروعیت، عدم روابط بینالمللی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، نگرانیهای جوامع بشردوستانه و کمکرسان بینالمللی در حفاظت از حقوق بشر، نگرانی غربیها از تروریسم نزدیکتر کرده است.
حکومت طالبان هنوز نتوانسته است زبان مشترکی با جامعه جهانی ایجاد کند تا این نگرانی ها از طریق مذاکره حل شود و به یک تفاهم مشترک برسند. علاوه بر این، نظام موجود نه تنها با تهدیدات و مشکلات بیرونی مواجه است، بلکه در داخل نیز با چالش های فکری و ساختاری متعددی مواجه است، مانند کابینه موقت پانزده ماهه و تداوم آن، فقدان قانون اساسی واحد، منازعات فکری طالبان و مردم در تعریف ارزش های ملی، جنجال بر سر بسته شدن مکاتب دختران افغان، فرار چهره های علمی از کشور، جریانات و تحرکات سیاسی، تقسیم مواضع و اهداف جامعه جهانی، موضع غیرمسئولانه و مبهم کشورهای اسلامی، تشویق فاشیسم از طریق استخبارات بیگانه و انحصار قدرت و در مجموع، وضعیت التهابی که افغان ها همراه با امواج شدید زمستان سرد تجربه خواهند کرد.
با سقوط جمهوری و آمدن طالبان، ظهور جریانهای مختلفی پیامهای متفاوتی داشت، گروهی خارج از کشور به حمایت و تشویق از آنان پرداختند اما از سوی دیگر همراه با واکنشهای شدید در داخل مواجه شد، چرا که مردم آنها را عاملین سقوط نظام دموکرات قبل میدانستند. در 43 سال گذشته اين جريانات حدود خود را نشناختند و همواره تفكرات تفرقه را در ميان ملت قرار داده اند. آنها فقط از نام دموکراسی استفاده کردن و به هیچ اصلی از آن پایبند نبودند به همین دلیل مردم آنها را عامل این شکست میدانند.
این جریانات تا چه اندازه بر وضعیت جاری افغانستان تأثیر خواهند داشت و آیا مقامات طالبان می توانند نظام دموکراتیک مبتنی بر آرای ملت را جاری سازند یا خیر، اما در بیشتر مواقع این جریان ها پراکنده هستند و جریانات ایجاد شده توسط یک تعداد اعتقادات تکراری و دور از مردم، بین مردم بی اعتماد هستند، مردم تحت هر عنوانی اعتماد خود را از دست داده اند، دیگر نمی توانند به این افراد اعتماد کنند. بی اعتمادی ملت نسبت به احزاب و جریان های سیاسی برای امروز و دیروز نیست، چرا که این ملت چندین دهه است تجارب تلخ احزاب را در عمل دیده است. احزابی که برای نجات کشور و این ملت ایجاد شده اند امروز همین احزاب عامل بدبختی در جامعه محسوب می شوند.
اصولا احزاب، گروه ها و جناح های سیاسی در افغانستان متاثر از قومگرایی هستند و احزاب سیاسی کشور نیز در همین چارچوب شکل گرفته اند. اگرچه پس از سال 2001 برخی از روشنفکران افغان مدعی تشکیل احزاب برای دفاع از حقوق مردم افغانستان هستند، اما از قدرت مؤثری در برابر احزاب قومی برخوردار نیستند. چهار نوع حزب و گروه سیاسی در افغانستان وجود دارد که عبارتند از گروه های کمونیستی، اسلامی، قبیله ای یا غربی. هر چند که اساس این احزاب همین قومگرایی است اما این سوال مهم مطرح می شود که احزاب در این کشور در مراحل مختلف چه اهدافی را دنبال می کنند؟
در ابتدای توضیح مختصر چگونگی شکل گیری احزاب در افغانستان باید به تلاش قدرت های خارجی برای استفاده از قدرت احزاب برای دخالت و نفوذ خود در این کشور اشاره کرد. غرب و شرق کوشش کرده اند با تضمین منافع خود احزاب تشکیل دهند و از آنها حمایت کنند تا احزاب حامی آنها در افغانستان به قدرت برسند. عامل دوم نیز رهبران ملی و افراد متنفذ در افغانستان با هدف کسب امتیاز سیاسی ایجاد می شود. به همین دلیل تمام احزاب، گروه ها و جناح های سیاسی و مذهبی افغانستان هدف رسیدن به کابل و قدرت را دارند. عامل سوم این است که احزاب در این کشور ابزاری برای دریافت کمک ها و فرصت های مالی از قدرت های خارجی و کشورهای همسایه محسوب می شوند.
احزاب در افغانستان بدون حمایت منطقه ای و بین المللی امکان رشد و سقوط را ندارند و رهبران قومی برای جلب حمایت خارجی احزاب تشکیل می دهند. دومین سوال اساسی این است؛ آیا احزاب، گروه ها و جناح های سیاسی و مذهبی در افغانستان روند توسعه و ثبات این کشور را تسهیل کرده اند یا به عنوان یک عامل بازدارنده عمل کرده اند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت که احزاب و گروه های سیاسی و مذهبی در افغانستان با توجه به مسائل و موضوعات مطرح شده به عنوان عامل بازدارنده در روند ثبات در روند تحولات افغانستان عمل کرده اند. در اختیار داشتن افراد مسلح توسط هر یک از طرفین باعث شده است که در برخی موارد در برابر قانون و حکومت افغانستان مقاومت کرده و بایستند یا کوشش کنند بازی را به نفع خود تغییر دهند.