پس از دو دهه جنگ خانمان سوز در افغانستان و فداکاری های نیروهای امنیتی این کشور، مجریان قانون و مقامات دولتی کشور، کابل بار دیگر تحت حاکمیت طالبان قرار گرفت. عواقب تسلط این گروه شبه نظامی در جاهای دیگر به تفصیل شرح داده شده است: هرچند وضعیت صلح گونه ای در بیشتر نقاط کشور برقرار شده است اما مکاتب بسته شده، موسیقی ممنوع شده، زنان در معرض محدودیت های اجتماعی فوق العاده ای قرار گرفته اند و دموکراسی ریشه کن شده است. در حالی که سوالاتی در مورد توانایی طالبان برای حاکمیت موثر در درازمدت وجود دارد و مقاومت در برابر این گروه در بخش های شمالی کشور ادامه دارد اما تداوم کنترل آن بر افغانستان برای آینده قابل پیشبینی اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
دو سال پس از تسلط طالبان، بحث در مورد اینکه مقصر کیست، ادامه دارد. انتظار می رود کمیسیون جنگ افغانستان دولت ایالات متحده تا پایان سال تشکیل جلسه دهد و سیاستمداران جمهوری خواه در کنگره همچنان به آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه فشار آورند تا اسناد مربوط به تصمیم دولت بایدن برای عقب نشینی در اوایل سال 2021 را تحویل دهد. با مبارزه علیه طالبان، بحث ها در واشنگتن به سمت بهترین نحوه تعامل با رژیم جدید به منظور ارائه بیشترین کمک به مردم افغانستان تغییر کرده است.
در میان این تلاشها، بین بسیاری از ناظران این تصور سرنوشتگرایانه وجود دارد که فاجعه اجتنابناپذیر است – اینکه مهم نیست ایالات متحده در افغانستان چه کرد، اینکه تلاشهایش برای ایجاد یک دولت کارآمد در کابل و برقراری همزیستی مسالمتآمیز محکوم به شکست بود. اما این دیدگاه ناقص است. واشنگتن در طول مدت حضور خود در افغانستان و به ویژه در طول شتاب خود برای خروج از جنگ، گام های نادرست اجتناب ناپذیری را برداشت. با بهره مندی از گذشته، واضح است که هیچ یک از این اشتباهات از نظر گستردگی، بیشتر از توافقنامه صلح امضا شده بین ایالات متحده و طالبان در ماه فبروری 2020 نبوده است، که واشنگتن نشان داد تمایلی به انحراف از آن ندارد، حتی وقتی آشکار شد که یک فاجعه در حال شکل گرفتن است.
ده سال قبل از تسلط طالبان، ایالات متحده برای مبارزه با نیروهای تروریستی، برای یک ماموریت امنیتی گسترده در افغانستان تلاش کرد. تشدید خشونتها در سال 2009، باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا را بر آن داشت تا برای بازگرداندن نظم، نیروهای آمریکایی را به کشور اعزام کند. با این حال، در همان زمان، دولت ایالات متحده در تلاش برای آغاز مذاکرات برای حل و فصل صلح دائمی، به دنبال رهبران بازمانده طالبان بودند. این تلاش ها پس از کشتن اسامه بن لادن در ماه می 2011 افزایش یافت و ماموریتی را که باعث شد رئیس جمهور جورج بوش به افغانستان برود – و منجر به افزایش فشار داخلی برای یافتن راهی برای خروج از آن شد. در سال 2013، با مجوز ایالات متحده، طالبان دفتری را برای مذاکرات در دوحه قطر تأسیس کرد. آن دفتر به زودی به محل اصلی مذاکرات جاری ایالات متحده و طالبان تبدیل شد که در فبروری 2020 به توافق بین دو طرف متخاصم ختم شد.
توافق ایالات متحده و طالبان به دنبال حل چهار موضوع اصلی بود: خروج نیروهای آمریکایی و سایر نیروها از کشور، کاهش سطح خشونت، آغاز گفتگوی صلح ملی و اطمینان از اینکه کشور هرگز به پناهگاه امن تروریستهای بینالمللی تبدیل نخواهد شد. با این حال، از ابتدا مشخص بود که یکی از چهار موضوع در اولویت قرار دارد: ایجاد فرآیندی برای پایان دادن به دخالت نیروهای آمریکایی در جنگ و خروج مسالمت آمیز از کشور.
در این موضوع، رهبران طالبان از همکاری ها بسیار خوشحال بودند. همانطور که کارشناسان متعددی در آن زمان خاطرنشان کردند، هدف اصلی این گروه از مذاکرات، پایان دادن به حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان بود. ایالات متحده با واگذاری سریع تنها برگ برنده خود در مذاکرات – توانایی دور نگه داشتن طالبان – اهرم کمی برای فشار بر این گروه در سه موضوع دیگر داشت. در حالی که قرار بود توافق ایالات متحده و طالبان منجر به گفتگوهای صلح بین ستیزه جویان و دولت رئیس جمهور اشرف غنی شود، طالبان قاطعانه از مشارکت در این مذاکرات خودداری کردند و اصرار داشتند که دولت غنی مشروع و قانونی نیست. اگرچه رهبران ایالات متحده هرگز اصرار خود را مبنی بر مشارکت کابل در مذاکرات کنار نگذاشتند – طالبان با اکراه با چند ملاقات با سیاستمداران و رهبران جامعه مدنی موافقت کردند – مذاکرات اصلی همیشه بین مقامات ایالات متحده و طالبان انجام می شد.
پس از دستیابی به توافق با ایالات متحده، طالبان آشکارا انگیزه کمی برای تعمیق تعامل خود با حکومت جمهوری افغانستان آقای غنی احساس کردند. فوزیه کوفی، رهبر جنبش تغییر در افغانستان و یکی از اعضای هیأت مذاکره کننده با طالبان در دوحه، خاطرنشان کرد که پس از توافق دوحه، «طالبان از قبل احساس پیروزی میکردند و توافق سیاسی با دولت کابل را مهم نمی دانستند. زمانی که رئیس جمهور جو بایدن در جنوری 2021 به قدرت رسید، تلاش کرد تا با تشکیل کنفرانسی در استانبول، گفتگوهای متوقف شده بین کابل و طالبان را احیا نماید، اما طالبان از شرکت در آن خودداری کردند و کنفرانس هرگز برگزار نشد. سه ماه بعد، بایدن خروج ایالات متحده از افغانستان را اعلام کرد و ناقوس مرگ را برای گفتگوهای صلح داخلی این کشور به صدا درآورد.
به عنوان بخشی از توافق دوحه، طالبان با کاهش خشونت در افغانستان موافقت کرد و حملات طالبان به نیروهای آمریکایی و دیگر نیروهای خارجی به طور پیوسته کاهش یافت، اما حملات این گروه علیه نیروهای دفاعی و امنیتی ملی افغانستان و غیرنظامیان افزایش قابل توجهی داشت. اگرچه این موضوع توافقنامه را نقض کرد، اما ایالات متحده کاری برای دلسرد کردن آن انجام نداد. زلمی خلیلزاد، فرستاده ویژه دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در افغانستان و معمار ارشد توافق آمریکا و طالبان، در یک تبادل نظر در ماه می 2020 اذعان کرد که این توافقنامه تا زمانی که چنین نباشد، مانع از انجام فعالیتهای نظامی طالبان علیه نیروهای امریکایی نمیشود. خلیل زاد خاطرنشان کرد که این توافق به طور خاص (از آنها نمی خواهد که به نیروهای افغان حمله نکنند) برای نیروهای امریکایی است.
هنگامی که حمله طالبان به طور جدی در بهار 2021 آغاز شد، برخلاف انتظار اکثر ناظران بین المللی نیروهای دفاعی امنیت ملی در عرض چند هفته فروپاشیده شدند. اگرچه عوامل متعددی فروپاشیده شدن ارتش را توضیح میدهند، اما اثرات مخرب پیمان دوحه و همچنین پیامدهای انتخابهای راهبردی مشکوک ایالات متحده را میتوان دوباره در اینجا مشاهده کرد. برای نزدیک به دو دهه، ایالات متحده به دنبال ساخت ارتش ملی به یک نسخه مینیاتوری از ارتش آمریکا بود که با نیروی هوایی، لشکرهای زرهی و نیروهای ویژه کامل می شد. چالشهای تدارکاتی در میان این تلاش ها، عملیات نظامی بدون کمک ایالات متحده را تقریباً غیرممکن کرد. در طول مأموریت نظامی ایالات متحده، میلیاردها دالر تجهیزات پیچیده از طریق پیمانکاران ایالات متحده در اختیار ارتش ملی قرار گرفت، با این درک که پیمانکاران ایالات متحده به حفظ آن از سوی آنها ادامه خواهند داد.
تا زمانی که سربازان و پیمانکاران آمریکایی در افغانستان حضور داشتند، این امر به نیروهای دفاعی امنیت ملی یک برتری حیاتی در میدان جنگ نسبت به طالبان داد. با این حال، پس از امضای قرارداد و آغاز روند خروج ایالات متحده، این کشور شروع به متوقف سازی حفظ تجهیزات نظامی افغانستان کرد که نتایج فاجعهباری را به همراه داشت. خالد امیری، فرمانده پیشین نیروهای ویژه افغانستان، شاهد این تغییرات بود. وی گفت: «پس از توافق آمریکا با طالبان، مشارکت آمریکا در عملیاتهای هوایی، عملیاتهای شبانه و رایزنیها یک شبه متوقف شد». خروج مستشاران از واحدهای مختلف ارتش به طور ناگهانی آغاز شد. از ابتدای ورود ناتو به افغانستان تا توافق دوحه، بخش مهم و مؤثر حمایت از نیروهای امنیتی افغانستان، پشتیبانی هوایی هواپیماهای آمریکایی بود که ناگهان قطع شد. امیری افزود که نیروهای دفاعی امنیت ملی «در سخت ترین و تعیین کننده ترین مقطع تاریخ، زمانی که طالبان در حال گسترش عملیات خود بودند، هیچ عملیات هوایی نداشتند».
در عین حال، این قرارداد توانایی های نیروهای دفاعی امنیتی را کاهش داد و همچنین قدرت جنگی طالبان را افزایش داد. بر اساس یکی از نگران کننده ترین مقررات آن، 5000 جنگجوی طالبان، از جمله بسیاری از فرماندهان منطقه که در طول جنگ اسیر شده بودند، از زندان های افغانستان آزاد شدند. طبق توافق، این جنگجویان باید به مشارکت خود در درگیری پایان می دادند، اما قبل از آزادی کاملاً مشخص بود که اکثریت قریب به اتفاق آنها این کار را نمی کنند. به گفته امیری، «بیشتر از این 5000 زندانی آزاد شده، با نقض مستقیم تعهدات رهبران خود، به جبهههای جنگ بازگشتند و به طالبان در برابر نیروهای امنیتی افغانستان کمک کردند».
سایر دلایل فروپاشی ارتش ملی شامل فساد گسترده، مداخله سیاسی و روحیه پایین نیروها بود. فساد در وزارتخانه های دفاع و داخله افغانستان رایج بود، جایی که منابع مالی، اسلحه و مواد غذایی قبل از رسیدن به خط مقدم جنگ دزدیده می شد. تصمیمات مشکوک حمایتی نیز مانع عملکرد دولت شد. در سال 2018، غنی، حمدالله محب فردی که دکترای علوم کامپیوتر داشت را به عنوان مشاور امنیت ملی منصوب کرد. یکی دیگر از متحدان سیاسی که قبلاً به عنوان مترجم کار می کرد، مسئولیت ریاست عمومی امنیت ملی را بر عهده گرفت.
در میدان جنگ، ارتش افغانستان همچنان قادر به جنگ بودند و در بسیاری از نقاط به شدت علیه طالبان جنگیدند. با این حال، ترکیبی از فساد، ضعف نظامی و بی میلی ایالات متحده برای مداخله، روحیه سربازان را از بین برد و راه را برای ورود سریع طالبان به کابل هموار کرد. امیری تسلیم شدن غنی را مقصر دانست که به گفته او «اراده جنگی نداشت». امیری به عنوان عضوی از جبهه مقاومت ملی به مبارزه از دره پنجشیر ادامه داده است.
شکست گفتگوهای صلح بین الافغانی را نمی توان تنها به یک دلیل نسبت داد. با این حال، واضح است که معامله ایالات متحده و طالبان به شدت مانع روند صلح بینالافغانی شده و هم برای ایالات متحده و هم برای دولت افغانستان برای آوردن طالبان به میز مذاکره دشوارتر شده است. بانو کوفی حدس میزند که ماهیت جزیرهای دولت غنی که به کانالهای رسمی دیپلماتیک افغانستان بیاعتماد بود، مانع از این روند شد. در جریان مذاکرات صلح آمریکا با طالبان، دولت افغانستان از مشروعیت، اهرمهای دیپلماتیک و سیاسی خود بر آمریکاییها استفاده معناداری نکرد و با کشورهایی که از آنها حمایت میکردند، مانند کشورهای اروپایی و کشورهای منطقه، تعامل معناداری نداشت، بنابراین دولت توسط آمریکایی ها جدی گرفته نشد.
این که طالبان توسط آمریکایی ها جدی گرفته شود یا نه، به تمایل آن ها برای وفای به عهد خود بستگی دارد. این معیاری است که این گروه بارها در مورد آن شکست خورده است، هم در مورد تعهداتش در توافق دوحه و هم وعدههایش در روزهای اول پس از تصرف برای حمایت از حقوق زنان و آزادی بیان. با این حال، بسیار مهم است که با توانایی آن در تامین نیازهای افغان ها که بیش از چهار دهه از جنگ داخلی بی پایان رنج برده اند، سنجیده می شود. مردم افغانستان سزاوار یک کشور امن، صلح آمیز و مرفه هستند و جامعه بین المللی هنوز هم می توانند نقش سازنده ای در ثبات آنها ایفا کنند و به تبع آن ثبات در آسیای مرکزی و سراسر جهان.
(نشریه دیپلمات / 18 اگست 2023)