۱۶ مارچ سال ۱۹۶۸ میلادی سربازان آمریکایی در یک روستای ویتنام اعمالی مرتکب شدند که حتی با معیارهای قرون وسطایی هم وحشیگری محسوب میشد. بلایی که آن روز سر ساکنان روستای «مِیلای» آمد «شوکآورترین واقعه جنگ ویتنام» نام گرفت.
آنروز تعدادی از نیروی های ارتش آمریکا رفته بودند به دنبال ویتنامیهایی که با آنان میجنگیدند یا همان «ویتکُنگ»ها و رسیدند به روستای «میلای» و هیچ ویتکنگی در آنجا نیافتند. اما به جای اینکه برگردند، به جان ساکنان روستا افتادند. اما با آنها چه کردند؟ ۵۰۴ نفر را کشتند و این کشتار بیدلیل با شکنجه، قطع عضو، تجاوز جنسی و قطعهقطعهکردن اجساد همراه بود. مورخان این ماجرا را با عباراتی نظیر سلاخی، بریدن گلوها و کشتن مردم با گلوله و بمب دستی یاد میکنند.
«سیمور هِرش» خبرنگاری که ماجرا را افشا کرد دربارهاش چنین نوشته است:«بسیاری به گروههای کوچک تقسیم شده و به ضرب گلوله به قتل رسیدند. دیگران… به آب انداخته شده و با شلیک گلوله به قتل رسیدند و بسیاری دیگر در گوشهای یا در نزدیکی خانههایشان کشته شدند. به برخی از زنان جوانتر و دختران تجاوز جنسی شد و سپس آنها به قتل رسیدند». و البته یادآور شده است:«نام میلای فراموش نمیشود چون مردم این قریه بدون هیچ دلیلی و بهطور تصادفی هدف نیروهای آمریکایی قرار گرفتند… بیشتر قتل عامهای وحشتناک در جنگ رخ میدهند. این کشتار حتی در نزدیکی میدان جنگ هم رخ نداد بلکه قتلعامی بیدلیل در یک قریه بود.»
پس از این واقعه ارتش آمریکا چه کرد؟ افتخار کرد و در تبلیغاتشان میگفتند ویتکنگها را روستا به روستا دنبال می کنند و شکست میدهند. ولی یک سال بعد عکسی مشهور از کشتار میلای منتشر شد که همان روز واقعه بهطور اتفاقی توسط یک عکاس نظامی ثبت شده بود، سپس عکس های دیگری منتشر شد.
سپس با فشار افکار عمومی و رسانه ها، یک کمیسیون تحقیق برپا شد و یک دادگاه برپا شد و برخی از سربازان و درجهداران آن گروهان کذایی رفتند و آنجا نشستند و همگی تبرئه شدند! چون گفتند ما فقط انجاموظیفه کردیم و دستورات را اجرا کردیم.
عاقبت کسی که فرمان کشتار را داده بود، چه شد؟ در آن دادگاه تاریخی! فقط جنرال «ویلیام کالی» دستگیر شد؛ فرمانده ای که مصرانه و بدون دلیل دستور کشتار و وحشیگری داده بود و خودش هم ۲۲ نفر را کشته بود. بالای این فرمانده حبس ابد دادند تا افکار عمومی راضی شود و آرام بگیرند. ۲ روز بعد «ریچارد نیکسون» رئیسجمهور وقت آمریکا دستور داد متهم فعلا آزاد باشد تا دادگاه تجدید نظر برپا شود.
درنهایت کالی ۳ سال زندانی شد و در یک زندان نظامی با امکانات ویژه و آخر عاقبت مورد عفو قرار گرفت. بالاخره کالی هم غریبه نبود؛ یکی از خودشان بود.
و این بود ماجرای کشتار آمریکایی و عدالت آمریکایی و البته بیشازاین هم نمیتوان انتظار داشت.
بنا به گفته «جان پیلگر» خبرنگار و نویسنده استرالیایی در کتاب «به من دروغ نگو!»: «برای مردانی که به سوی توحش سوق داده شده بودند این وظیفهای عادی بود که به نیابت از سوی مافوقهای جنایتکارشان، کشوری در دوردست را تباه کنند».
هرش ميگويد از آن جا كه در جنگ ويتنام اگر دستور فرمانده براي كشتار اجرا نمي شد، سربازي كه سرپيچي كرده بود از پشت هدف گلوله قرار مي گرفت، بسياري از سربازان، بويژه هيسپانيك ها و سياهان كه حاضر به كشتن زن و بچه ها نبودند، از ترس جان خود به هوا شليك كرده بودند.
هرش از حدود 70 سرباز باقي مانده آمريكايي با 55 تاي آن ها مصاحبه كرده بود. به گفته هرش پيدا كردن آن ها كارآساني نبود.
در جريان جستجوي خانه يكي از آن هاست كه هرش از مادر سرباز اين جمله را مي شنود: “به آن ها يك پسر خوب تحويل دادم و آن ها به من يك جاني باز پس دادند.”