دوراهی ناامیدی

وضعیت عمومی در افغانستان «تراژیک» است. وضعیت تراژیک به وضعیتی گفته می‌شود که هر انتخابی پیامدهای ناگوار در پی ‌داشته باشد. در حال حاضر مردم در دو‌راهی انتخاب گیر مانده‌اند که هر دو گزینش برای‌شان تبعات منفی و جبران نشدنی در قبال خواهد داشت. یک ‌سو رژیم استبدادگر و توتالیتر طالبان است و طرف دیگر سیاست‌مداران ناکاره و تجربه‌شده که هیچ برنامه‌ای برای برون‌رفت از وضعیت موجود و توسعه کشور ندارند. رژیم طالبان فضا را به‌گونه‌ای برای شهروندان تنگ ساخته است که بسیاری‌ از شدت گرسنه‌گی و فقر شب‌ها به ‌جای خوابیدن در بستر، وضعیت سرد استخوان‌سوز زنده‌گی را گویی در گوشه‌ گوری نشسته سحر می‌کنند. در فقدان آزادی عمل و اندیشه، وضعیت برای کسانی که طالبانی نمی‌اندیشند، به‌شدت طاقت‌فرسا است. شهروندان دگراندیش و ترقی‌خواه، در بساط طالبانیسم «مرگ را زنده‌گی می‌کنند». هم اکنون ده‌ها تن از منتقدان خود را که دل‌شان برای بیداری، ترقی و توسعه کشور می‌تپد، در بند کشیده و زیر شدیدترین شکنجه و شنیع‌ترین اعمال غیرانسانی قرار داده‌اند. ده‌ها تن از نظامیان پیشین، ناپدید هستند و هیچ سرنخی از مرگ و زنده‌گی آن‌ها در دست نیست. دختران و زنان معترض در سلول‌های انفرادی زندان‌های رژیم این گروه شکنجه می‌شوند؛ رژیمی که زنان را به جرم معلوم شدن روی و دست‌شان سرکوب می‌کند، اما آن‌ها را به قول خودشان «بدون محرم شرعی» دست‌گیر و در شکنجه‌گاه‌های‌‌شان توسط مردان لت‌وکوب و بازجویی می‌نمایند. این تناقض عریان در گفتار و کردار، تنها در نظام‌نامه طالبان می‌گنجد.

مردم در زیر حاکمیت چنین رژیمی که از همه حقوق انسانی و شهروندی‌شان محروم‌اند، از ابتدایی‌ترین حق اعتراض برخوردار نیستند. آن‌ها چشم به‌ سیاست‌مداران و برنامه‌های رهبران سیاسی دوخته‌اند؛ سیاست‌مدارانی که ۲۰ ‌سال تمام فرصت‌ها را از دست دادند، زراندوزی کردند، مردم را به گروگان گرفتند، اما برای یک جامعه انسانی، توسعه‌یافته، پویا و دموکراتیک مبارزه نکردند. مهم‌تر از همه حتا برای حفظ دارایی‌های‌شان، وضعیت امروزی را پیش‌بین نبودند که طالب با بی‌رحمانه‌ترین و غیراخلاقی‌ترین حالت ممکن به حریم خصوصی آن‌ها حمله می‌کند و آن را در فضای همه‌گانی منتشر می‌سازد. این سیاست‌مداران برای گرم کردن تنور بازی‌های فرساینده سیاسی خویش، از هیچ حیله‌گری و مردم‌فریبی کوتاهی نکردند. برای تأمین منافع سیاسی‌شان با دزدان جمهوریت، در انحصار و تمرکز بیش از حد قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی به دست یک نفر، کمک کردند و بارها بازوی کسانی شدند که آنان به کثرت‌گرایی سیاسی و تأمین عدالت اجتماعی در جامعه باور نداشتند و قدرت را مال پدری یک گروه خاص می‌دانستند. اکثریت رهبران سیاسی و سیاست‌مداران در راستای تعمیم قدرت بی‌حدوحصر کسانی در دولت‌های پیشین تلاش کردند که به‌شدت دچار خودستایی بود‌ند. اوج آن خودستایی را می‌توان در کردار و رفتار اشرف غنی، رییس جمهور پیشین، دید که به‌شکل خسته‌گی‌ناپذیری به انحصارگرایی خود عشق می‌ورزید و نسبت به دیگران نفرت داشت. این سیاست‌مداران با چنین پیشینه‌ای، برنامه‌های کنونی سیاسی‌شان نیز تن رنجور کودکان خیابانی، زنان و مردانی را که از فقر و بی‌خانمانی، شب‌ها در گوشه‌های قبرها، در بیخ درختان پارک‌ها و زیر پل‌ها به خواب می‌روند، گرم نخواهد کرد. شادی را به کلبه اندوهگین فرزند سرباز که جانش را برای تأمین امنیت از دست داده بود، بر‌نخواهد گرداند یا تغییری در سفره زنان بیوه‌ به میان نخواهد آورد که در خمیر نان فرزندان‌شان برای «زورخوری» خاک مخلوط می‌کنند.

باور وجود ندارد که این سیاست‌مداران روزنه امید به تغییر افغانستان از وضعیت طالبانی شوند. بنابراین مردم در دو‌راهی ناامیدی تمام گیر مانده‌اند؛ ناامیدی‌ای که از هر طرف سنجیده‌ شود، بر اندوه‌های تلنبار‌شده‌ آن‌ها می‌افزاید و غم‌های‌شان را وسعت می‌بخشد. تنها راهی که می‌تواند در جهت مخالف این دو‌راهی ناامیدی، به امید منتهی شود، تعیین تکلیف مردم توسط خود مردم است. مردم باید تکلیف خود را با سیاست و قدرت در کشور روشن کنند. در فضای ملتهب و آشفته‌ سیاسی و فرهنگی کنونی، به دواهای کرخت‌کننده و تسکین‌دهنده پناه نبرند. با کردار آزادانه و نگاه خردمحورانه، واقعیت‌های جامعه را تحلیل‌ و تجزیه کنند، به سیاست‌ورزی و مفاهیم ناشی از آن با دید تقدس ننگرند، برای تعیین سرنوشت خودشان فکر کنند و اجازه ندهند که کسی به ‌جای آن‌ها فکر کند. نباید اسیر سرنوشتی شوند که فکر می‌کنند برای‌شان نوشته شده است و قابل تغییر نیست.

درست است که کشور درگیر تروریسم، افراط‌گرایی و بنیادگرایی از انواع گوناگون آن است، اما با تأمل می‌توان راه یافت و گوهر مقصود از دل توفانی دریا جست‌وجو کرد. راهی را که با فکر و اندیشه می‌توان به آن رسید، در قهرمان‌سازی هیچ کسی دیگر نمی‌توان به آن دست یافت. تنها راهی که ما را از دو‌راهی ناامیدی نجات می‌دهد، تصمیم شجاعانه و رفتار عاقلانه است. در چنین وضعیتی، باید جسورانه تصمیم گرفت و خردمندانه انتخاب کرد. راهی را که بار دیگر ما را به کرانه‌های ناامیدی و تباهی می‌کشاند، باید بست و به قول سهراب سپهری «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید». یا به سخن دیگرش: «واژه‌ها را باید شست – واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد». مردم باید خود انتخاب کنند که چه راهی را می‌پیمایند؛ زیرا بدون خرد و خودآگاهی جمعی، رسیدن دشوار و بسی طاقت‌فرسا است.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
من متن سخنرانی هشدار دهنده طولانی نتانیاهو را خواندم. من دقیقا غرور جورج بوش را هنگام حمله به افغانستان در سال 2001 در آن دیدم. نتانیاهو تهدید کرده است که غزه را نابود خواهد کرد و به کسی رحم نخواهد کرد. او به قدرت خودش مغرور بود، که ادعای خدایی نکند، همین شروع سقوطش هست تصمیم نابودی را پروردگار می...
میراث تلخ 20 سال اشغال نظامی امریکا در افغانستان، گروه‌هایی از مردان، زنان و کودکان معتاد است که در کنار جاده‌های غبارآلود، زیر پل‌ها و در کناره‌ رودخانه های آلوده کابل خوابیده‌اند. ملموس ترین هدیه 20 سال حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان چیزی جز فقر، میلیون ها معتاد و انزوای کشور نیست.
من بار دیگر پیش حاکمان فعلی دست نیاز دراز میکنم تا نفرت را از طریق برادری از بین ببرند. دشمنان قسم خورده افغانستان شبانه روز در اینجا تنفر را بیشتر می کنند. پاکستان در اسلام آباد یک استودیو به افغانستان انترنشنال داده است و تلویزیون نامبرده فقط بر طبل جنگ های داخلی می کوبد. شرایط را درک کنید
امریکا با ائتلاف جهانی به بدماشی کامل به بهانه ۹/۱۱ بر ملتی اتهام ویران کردن برج های نیورک وارد کرد؛ که از شدت فقط توان رفتن به بازار قریه خود را نداشت. بوش متکبر با زور خود بدون شنیدن استدلال حمله کرد. اما با پایان حمله با چنان عجله ای فرار کرد که عامل خنده تمام رقباء شد.
13 سال پیش در چنین روزی، جولیان آسانژ ویدئویی را منتشر کرد که نشان می‌داد نیروهای آمریکایی به سوی غیرنظامیان عراقی از جمله کودکان شلیک می‌کنند. اکنون او به دلیل انتشار آن با 175 سال زندان مواجه است.  
از ویتنام گرفته تا عراق، میلیون‌ها نفر در جنگ‌هایی که توسط سیاستمداران آغاز شده کشته شده‌اند. امروز لایحه‌ای را به تصویب رساندم که بر اساس آن پارلمان باید در این مورد پاسخگو باشد و اطمینان حاصل شود که هیچ سیاستمداری نمی‌تواند استرالیایی‌ها را دوباره به جنگ‌های نامشروع بفرستد. گروه های اصلی حاضر به پاسخگویی نشدند.
قبلی
بعدی
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x