طالبان در ستیز با نسل جدید ناکام‌ هستند

طالبان به‌عنوان یک گروه ایدیولوژیک، دارای ساختاری به‌شدت عقب‌گرا، سرکوبگرند. این ویژه‌گی‌ها سبب می‌شود که آنان هیچ ارزشی را خارج از باورهای خشک و منجمد خویش نپذیرند و یک‌سره با همه ارزش‌های مدرن در ستیز باشند. تا این‌جای‌ کار هیچ انتظاری از طالبان وجود ندارد؛ چون این گروه در این متن، ایدیولوژی افراطی دارند و کنش تروریستی آنان نسبت به عمل‌کرد سیاسی‌شان برجسته‌تر است. اما وقتی پای سیاست و حاکمیت چنین گروهی برای یک کشور به میان می‌آید، لزوماً جنبه سیاسی بودن آن نیز اهمیت سیاسی پیدا می‌کند. بنابراین در جایی که پای سیاست کشانده می‌شود، مساله مطالبات، انتظارات و گفت‌وگو نیز مطرح می‌شود.

از همین ‌رو برای مواجه شدن با طالبان، باید نخست این گروه را به‌عنوان یک ایدیولوژی افراطی از نوع تروریستی شناخت و سپس به سراغ سیاست‌ رفت که از دل این ایدیولوژی سر بیرون کرده است. بعد متناسب با این شناخت، می‌توان نوع مواجهه خود را با این گروه تعریف کرد؛ زیرا در حال حاضر هیچ‌ راه گریزی از مواجه بودن با طالبان در میدان سیاست کشور وجود ندارد. واقعیت تلخ و دردناک افغانستان امروز هم این است که طالبان عملاً در میدان سیاست داخلی و خارجی حضور دارند و تمام نیروهای سیاسی و نخبه‌گان سیاسی دموکراسی‌خواه را آواره ساخته‌ و حاکمیت کشور را در قبضه گرفته‌اند. آن‌ها طرف گفت‌وگوی تمام نیروهای سیاسی و اجتماعی قرار دارند.

طالبان که پس از دو دهه بار دیگر قدرت را در اختیار گرفته‌اند و در چنین روزی بساط حاکمیت دور نخست‌شان به‌گونه کامل از کشور برچیده شد، نگاه واقع‌بینانه و حتی سیاسی به گذشته خویش ندارند. دیدن‌شان آمیخته و تبلوری از توهم پیروزی و غرور قومی و مذهبی (افغانیت و اسلامیت) است، ورنه با نگاه نو به گفتمان قدرت می‌اندیشند، چون تصمیم‌های متحجرانه گذشته آنان که منجر به پناه دادن به فعالیت گروه‌های تروریستی جهانی و منطقه‌ای، دشمنی ورزیدن با واقعیت‌های جامعه، مخالفت با تکثر و تنوع و خواست‌های شهروندان شده بود، عوامل عمده داخلی برای سقوط رژیم آنان شمرده می‌شود. از طرف دیگر، فرهنگی را می‌خواستند نهادینه و حاکم بسازند که در آن زنده‌گی قشری و قبیله‌ای الگو و معیاری برای زیست جمعی تعیین شده بود. این فرهنگ به بن‌بست و ناکامی انجامید.

این گروه با تسلط بر کشور، فکر می‌کرد که به جز نیروهای سیاسی و نظامی، دیگر هیچ نیروی اجتماعی به حاکمیت آنان نه گفته نمی‌تواند و آن‌ها می‌توانند با سیاست سرکوب و حذف همه را وادار به پیروی بی‌چون‌و‌چرا کنند؛ اما تجربه و واقعیت میدان سیاست چیزی دیگر را ثابت ساخت. طالبان تفاوت‌ها و شکاف‌های نسلی را نادیده گرفته‌اند و لباس حاکمیت را تنها به قامت رهبران سیاسی اندازه‌گیری کرده بودند. برای همین است که این گروه می‌خواهند در عرصه‌های مختلف زنده‌گی اجتماعی و سیاسی، همه در هیات و قیافه آنان قرار داشته باشند.

در حالی که شکاف بین مردم و آنان بسیار عمیق و مساله‌دار است که با سرکوب ممکن بتوان آرامش پیش از توفان را به تجربه گرفت یا به سخن دیگر فضا را با شرایط آتش زیر خاکستر نگه داشت، اما با هر اتفاقی این احتمال وجود دارد که این آتش شعله بکشد و به شمول طالبان همه را بسوزاند. اگر طالبان دغدغه ماندن در قدرت و سیاست را دارند، هیچ راهی جز پذیرش واقعیت‌های افغانستان نوین، رجوع به آرای مردم و به رسمیت شناسی حق انتخاب و ایجاد قانون اساسی مبتنی بر خواست مردم نمی‌تواند ضامن ثبات و پایداری آنان در قدرت شود. شرایط امروز کشور، نیازمند درک جدید از نسل جدید است.

طالبان اگر اندکی سر از نشئه باده پیروزی و توهم ایدیولوژیک بردارند، درک می‌کنند که امروز با نسل پرورش‌یافته تکنالوژی در دهکده‌ جهانی روبه‌رویند؛ نسلی که خود را با نسل گذشته مقایسه نمی‌کند؛ نسلی که دیگر سلسله‌مراتب سنتی را کنار گذاشته‌ است و هم‌پای گردش جهان، قدم می‌زند و کفشی را که طالب برایش برگزیده، دور می‌اندازد. این نسل، سیاستی را که طالب تعیین کرده، در تضاد با مطالبات و هستی‌شناسی‌ خویش تعریف می‌کند. نسلی که صبوری و تحمل در خانه ماندن نسلی پیش از خویش را دیده، اکنون راه رفتن و شیوه زیست را خودش انتخاب می‌کند.

طالبان می‌توانند فشارهای‌شان را افزایش بدهند، خانه‌ و خیابان را زندان بسازند، محدودیت‌های گسترده‌تر و دست‌وپاگیرتر را وضع کنند، ولی نباید از خاطر ببرند که درک نکردن نسل امروزی و محترم ندانستن حق شهروندی، هزینه‌هایی سنگین را برای همه نسل‌ها به شمول طالبان در پی خواهد داشت؛ چون آینده سیاسی هر کشوری را رهبران حاکم آن تعیین می‌کنند و حرف حاکمیت، نسبت به هر کنشگر سیاسی دیگری تاثیرگذاری عمیق‌تر و طولانی‌تر در فرایند قدرت و ثبات سیاسی در یک کشور دارد.

(۸صبح /14 نومبر 2022)

 

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
من متن سخنرانی هشدار دهنده طولانی نتانیاهو را خواندم. من دقیقا غرور جورج بوش را هنگام حمله به افغانستان در سال 2001 در آن دیدم. نتانیاهو تهدید کرده است که غزه را نابود خواهد کرد و به کسی رحم نخواهد کرد. او به قدرت خودش مغرور بود، که ادعای خدایی نکند، همین شروع سقوطش هست تصمیم نابودی را پروردگار می...
میراث تلخ 20 سال اشغال نظامی امریکا در افغانستان، گروه‌هایی از مردان، زنان و کودکان معتاد است که در کنار جاده‌های غبارآلود، زیر پل‌ها و در کناره‌ رودخانه های آلوده کابل خوابیده‌اند. ملموس ترین هدیه 20 سال حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان چیزی جز فقر، میلیون ها معتاد و انزوای کشور نیست.
من بار دیگر پیش حاکمان فعلی دست نیاز دراز میکنم تا نفرت را از طریق برادری از بین ببرند. دشمنان قسم خورده افغانستان شبانه روز در اینجا تنفر را بیشتر می کنند. پاکستان در اسلام آباد یک استودیو به افغانستان انترنشنال داده است و تلویزیون نامبرده فقط بر طبل جنگ های داخلی می کوبد. شرایط را درک کنید
امریکا با ائتلاف جهانی به بدماشی کامل به بهانه ۹/۱۱ بر ملتی اتهام ویران کردن برج های نیورک وارد کرد؛ که از شدت فقط توان رفتن به بازار قریه خود را نداشت. بوش متکبر با زور خود بدون شنیدن استدلال حمله کرد. اما با پایان حمله با چنان عجله ای فرار کرد که عامل خنده تمام رقباء شد.
13 سال پیش در چنین روزی، جولیان آسانژ ویدئویی را منتشر کرد که نشان می‌داد نیروهای آمریکایی به سوی غیرنظامیان عراقی از جمله کودکان شلیک می‌کنند. اکنون او به دلیل انتشار آن با 175 سال زندان مواجه است.  
از ویتنام گرفته تا عراق، میلیون‌ها نفر در جنگ‌هایی که توسط سیاستمداران آغاز شده کشته شده‌اند. امروز لایحه‌ای را به تصویب رساندم که بر اساس آن پارلمان باید در این مورد پاسخگو باشد و اطمینان حاصل شود که هیچ سیاستمداری نمی‌تواند استرالیایی‌ها را دوباره به جنگ‌های نامشروع بفرستد. گروه های اصلی حاضر به پاسخگویی نشدند.
قبلی
بعدی
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x